Sunday, January 13, 2013

نقاشی های آنا خانم

https://tr3l0g.blu.livefilestore.com/y1pWX5m59ss4D7p_q99Fkixlw7hTJpcDYAH-k0Y6s2t07SLMhxyBVL6L5xnts4jjF7FWtLSoA041aCOQg8tYO2RYwT3j7ZdX9p1/Ana-s-Paint-0.jpg?psid=1
کلید واژه ها : آنا و آوا + نوه هاي دوقلو + نقاشي هاي انا خانم + لذت زندگی + زنده یاد محمد حیرانی + زنده یاد درویش + مجوز اسلحه + کودتای نوژه + سقوط هواپیمای فرماندهان ارتش + ستون پنجم + شهید محلاتی + اعزام به امریکا + ضیاء آتابای +
مقدمه اي براي آغاز ..
يکي از همشهريان محترم قوچاني بنام آقاي " بيژن مرتضوي "  در بخش نظرات مطلب " خاطرات فرديني من " با شک و ترديد پرسيده بود .. { مگر امکان دارد کسی پیدا بشه که اقتصادی نباشه !؟ } و من در حد محدوديت فضاي بلاگفا ، به اختصار و صد البته صادقانه آن چه به ذهن ام مي رسيد جواب دادم . البته از اون جايي که در مقابل پرسش هاي يکايک خوانندگان گرامي تعهد پاسخگويي دارم . منتظر فرصت مناسبي بودم تا اين دوست بزرگوار رو قانع کنم . اگر چه احساس ام اين است اغلب عزيزاني که  سوالاتي مطرح مي فرمايند و من با صرف وقت زياد جواب اون ها رو به دقت و اگه ايجاب کنه به تفصيل توضيح مي دهم ، معمولآ ديگه سر به کامنت خود نمي زنند ! يا اگر هم خونده باشند ، اعلام نمي کنند که آيا قانع شده اند يا خير .. !؟ ادامه همين روند ها باعث شده است ديگه مثل قديما ، وقت جهت پاسخگويي به نظرات صرف نکنم ! ( البته حساب دوستان و مخاطبان قديمي جداست ) . بگذريم .. راستش رو بخواهيد ماجراي مادي نبودن من يه جورايي به زمان هاي قديم و دوران جواني ام بر مي گرده و از همون زمان ها اموختم .. عشق به مردم و خدمت واقعي ( بدون ريا ) به همنوعان چنان لذتي داره که آدم در نهايت تنگدستي هم ، فقر و نياز رو احساس نمي کنه .
مصاديق زيادي براي اين نظريه وجود داره . شايد بهترين تعبيرش همين ضرب المثل قديمي باشه که همه اون رو شنيده ايم .. { تو نيکي مي کن و در دجله انداز -- که ايزد در بيابانت دهد باز } اميدوارم قافيه ها رو صحيح نوشته باشم ! اگه حمل بر تعريف از خود نمي گذاريد به شرافتم سوگند من " دايره المعارف " لطف و محبت ايزد متعال هستم . و هزاران ، هزار مورد از همون دوران جواني گرفته تا ايام خدمت و جنگ و بعدش هم بيماري و معالجه و بازنشستگي ... ! با دليل و مدرک مي تونم ارايه بدم . تعدادي از اون ها رو که جنبه پند و عبرت براي جوون هامون داشت ، در لا به لاي نوشته هاي قديمي ام مي توانيد پيدا کرده و  بخونيد . اگر چه ادم صد در صد مذهبي نيستم اما عميقآ به دعاي خير واقعي اعتقاد دارم . اشاره به دوران جواني ام کردم .. در ايامي که تقوي و اعتقادات ديني پنهان بود ، براي استخدام در نيروي هوايي شاهنشاهي از ته دلم نذر کردم اگه قبول بشم ، با نخستين حقوقي که دريافت مي کنم " ننه رقيه " همسايه بسيار پير مون که اهل آمل بود رو با هزينه خودم براي زيارت به مشهد بفرستم . اخه طفلکي توي عمرش هرگز به پابوس اقا امام رضا ( ع ) نرفته بود ! ( پسرش فراش مدرسه بود )  و من وفاي عهد کرده او رو به اتفاق خدابيامرز عمه و مادر بزرگم به سفر فرستادم . وقتي برگشت جمله اي گفت که هنوز هم تو گوش ام است .. " ننه برو که الهي خير ببيني " شايد باورتون نشه ، من به مفهوم واقعي از حضور در ارتش هم خير ديدم و هم لذت بردم ..  
براي اون دسته از عزيزاني که تازه به جمع خوانندگان اين تارنما پيوسته اند ، به عنوان نمونه بخشي از خاطراتي که معتقدم با چنين دعا هايي ارتباط مستقيم داشته و قبلآ در تارنمايم منتشر کرده بودم رو اشاره مي کنم :
يکي از مهم ترين اتفاقات گذشته که ناباورانه مسير زندگي ام رو عوض کرد ، اعزام به کشور امريکا بود ! چون در خواب هم نمي ديدم در آزمون سخت زبان { بيگ تست } پذيرفته شوم ! و شما مي بينيد چطوري الکي الکي اين اتفاق رخ مي دهد ! ( چگونه الکي الکي به آمريکا اعزام شدم ) بعد از پيروزي انقلاب و اغاز جنگ بار ها و بار ها ناخواسته دست تقدير من را از پروازي که منجر به سانحه شد ، به طور معجزه آسايي نجات داد . نخستين مورد پرواز فرماندهان ارتش بود که در مطلب { سقوط هواپيماي فرماندهان ارشد در كهريزك } توضيح دادم . مورد بعدي خيلي اتفاقي از سانحه حتمي نجات يافتم ، به خاطر ملاقات با يک بچه محل قديمي بود { يک احوال پرسي ساده از مرگ نجات ام داد ! } بعضي اتفاقات شائبه سياسي داشت مانند { روزي که مهمانان خارجي رو گم کردم ! } واقعآ خدا خيلي رحم کرد . اگه اتفاقي براي اون ها رخ مي داد ، معلوم نبود چگونه قادر بودم از خود دفاع نمايم !؟ شليک ناخواسته گلوله در حين پرواز از ديگر اتفاقات خطرناکي بود که به لطف خدا در آسمان منفجر نشديم ! ماجرا رو در پست { وحشت در پرواز }توضيح داده ام ! اشاره به اتفاقات سياسي کردم ، دو حادثه باور نکردني ديگري که به طور معجزه آسا رهايي يافتم در نوع خودش قابل تآمل است ! اولي در باره موضوع کودتاي " نوژه " بود که من به اتفاقات گروه پرواز از جمله زنده ياد ( محمد حيراني ) به اين جرم دستگير شديم !  { چگونه از تهمت کودتا رهايي يافتم ! } ماجراي اين تهمت است که حتي خوشبين ترين آدم ها هم هرگز تصور نمي کردند ما همان روز در دادگاه تبرئه شويم ! خواهش مي کنم مطلب زنده ياد حيراني رو حتمآ بخونيد و اما دومين تهمت ناجوانمردانه در مشهد برايم اتفاق افتاد ! نامرد ها به من تهمت هواپيما ربايي زدند ! و کم مونده بود الکي الکي مجرم سياسي شوم ! { شبي که به هواپيما ربايي متهم شدم ! } که به لطف و خواست پروردگار مهربان همون شبانه بي گناهي ام به اثبات رسيد .  
واقعآ شرمنده ام که با ارجاع به نوشته هاي قديمي وقت شما عزيزانم رو مي گيرم .. اما همان گونه که در بالا اشاره کردم ، خيلي ها تازه به جمع ياران ما پيوسته اند . يکي ديگر از معجزات الهي ، پياده شدن از هواپيماي " فرند شيب " اي بود که به خواسته زنده ياد سرهنگ درويش ( خلبان هواپيما ) هواپيما رو ترک کرده و با يک فروند هرکولس که عازم منطقه بود ، راهي شدم ! که متآسفانه بعد از زدن ناجوانمردانه هواپيماي " شهيد محلاتي " و هيات همراهش ، به تعقيب هواپيماي " سي - ۱۳۰ " ما پرداختند ! و ما  در ماهشهر به زمين نشستيم ! { نقش ستون پنجم در شليک به هواپيماي شهيد محلاتي } عنوان اين خاطره است که به تفصيل شرح داده ام . اما سواي رهايي از خطرات پرواز و تهمت هاي سياسي ، گاهي هم در روي زمين برايم اتفاقاتي رخ مي داد ، که جز خوش اقبالي نام ديگري نمي شود بر روي آن نهاد . مضحک ترين اش ماجراي ..  { کم مونده بود قاتل شوم ! } است ! باور کنيد صد ها شايد هم هزاران مورد خاطره دارم که فقط و فقط به خواست خداوند و دعاي خير انسان هايي بود که در حق اون ها محبت کرده بودم . بعد از بازنشستگي هم تا دلتون بخواد ، لطف ايزد منان شامل ام بود . بهترين معجزه بعد از خداحافظي از ارتش ، پيوستن به مجله سروش و صدا و سيما بود . البته تلاش و همت خودم هم نقش داشت . اما من به حساب همون " نان انداختن در دجله " گذاشته ام . اگر چه بازار تهمت و افترا در اين حرفه هم بارها به سراغ ام اومد .. اما جملگي به خير گذشت ! مضحک ترين اش ، تهمت جاسوسي بود که توسط برادران محترم حراست به من زده شد ! { با تلفن ضياء آتاباي متهم به جاسوسي شدم ! } و شکر خدا به خير گذشت .. !
اما مهم ترين معجزه پروردگار حفظ آبروي من و خانواده ام در سخت ترين شرايط زندگي بعد از بازنشستگي است . از بيماري هاي گوناگون گرفته تا بستري شدن در بيمارستان و گذران آبرومندانه زندگي است . شکر خدا در اين سال ها هرگز محتاج جماعت نامرد نشده ام . همه مشکلات به اذن او برطرف شده است . من تمام اين الطاف الهي رو خدمت صادقانه به مردم مي دونم .. در هيچ شرايطي ارتباط ام رو با مردم قطع نمي کنم .. قلبآ معتقدم " راه رسيدن به خدا از ميان مردم مي گذرد " هرگز دغدغه ماديات رو نداشته ام .. ! حتي از طريق همين سايت هم سعي کرده ام عامل خير و نيکي به مردم باشم .. و خوشحالم که به خواست خويش رسيده ام . اميدوارم با توضيحاتي که دادم ، خواننده محترم " بيژن مرتضوي " عزيز ( که يقين دارم هويت اش مستعار است ) باور کند که .. چگونه امکان داره کسي اقتصادي نباشه ! ناگزيرم به اين نکته هم اشاره کنم .. در طول سال ها خدمت در ارتش ، نشريات ، صدا و سيما و ارتباط با افراد با نفوذ و سياسي هرگز به هيچ عنوان کوچک ترين سوء استفاده اي براي خود و خانواده ام نکرده ام . اما تا دلتون بخواد از طريق اون ها به مردم خدمت کرده ام . صادقانه مي گم .. هرگز در هيچ شرايطي غم مشکلات رو نمي خورم .. شايد باورنون نشه .. وقتي نوه هاي دوقلويم رو در آغوش مي گيرم ، بزرگ ترين لذت معنوي دنيا به سراغ ام مي آيد .. شايد مسخره به نظر برسه .. من اين احساس رو با سفر به انتاليا و اروپا و امريکا عوض نمي کنم . با تمام وجود به درگاه خداوند مهربان  شکر مي کنم که لذت آرامش رو به من بخشيده است . و اين بالاترين سرمايه است . و هرگز حسرت چيزي رو نمي خورم . کينه کسي رو هم به دل نمي گيرم . هر چه خواسته ام به ان رسيده ام .
در پايان شما رو با يکي از شيرين ترين حس هايم آشنا مي کنم . و ان چيزي نيست جز چند صفحه خط خطي شده توسط يکي از نوه هايم ( آنا خانم ) است . با عشق و علاقه بي وصفي همچون تابلو هاي نفيس نقاشي به ديوار اتاق ام چسبانده ام .. و هر بار که نگاهم به اون ها مي افتد ، با تمام وجودم لذت مي برم .. شايد بعضي ها اين نوع احساسات رو توهم فقيرانه توصيف کنند.. !  شايد هم ديوانه ام بخوانند ، اما من اين آرامش و احساس شيرين زندگي ام رو با دنيا عوض نمي کنم .. مخلص همه هموطنان نازنين ام هستم ..
  
 https://5b8ppa.blu.livefilestore.com/y1pNJzK4ZAihfByD_-dUfNQj5aDYOOWZLWUL0P0KTKb2zPg13rTwNh-w_VI6aui3QazDtFdESs2f7ljXQX4R84DakjVYJK2XYRC/aa.jpg?psid=1
تصويري قديمي از من و نوه هايم  
نقاشي هاي نوه عزيزم آنا خانم ..  

 https://tr3l0g.blu.livefilestore.com/y1p-9KeSlK1L58mtT3Fhev_EkFqsIFWuoBsaYeY4dhLIMBENm7O3Zuqsp9jWo4ZoOOTBEAVVyl72OoiZXZtVtsVD9KZsebRNV1C/Picture-053-copy-12.jpg?psid=1https://tr3l0g.blu.livefilestore.com/y1pdpsP4AEHp1jS8Ot190Sdm7m9hFWkFmumJN7knniJ7nVyqEFZIkDjMOgG5S4pTyYOTOUkPH3CEwevP0Dt1fJ9MARiV-KHJ3r7/Ana-s-Paint-3.jpg?psid=1https://tr3l0g.blu.livefilestore.com/y1pGWwOebkoKcBBfO7cAPtLG5UVT_zwaVyEAZgUtDk7VNcR1hTH9wy3-oAyfR_KgOgK5WuJJKUuDtDodkxg-7DS4EcLclGl06KW/Ana-s-Paint-2.jpg?psid=1https://tr3l0g.blu.livefilestore.com/y1pJiqdAS5IuFvvSoilleUBxxcoUrp0bGqiYsauToIWW4kLPlRWP9hY-x9mSueYt7a6jgVGefgvYQDXzr4Qovkp6z-CuqVQ4EpG/Ana-s-Paint-4.jpg?psid=1https://tr3l0g.blu.livefilestore.com/y1ppdFDMyeqI1JOeSBnRTr6wSMf0o0IVfcgP9ucdZFKkCLS_Mq3oU-d3CdF_DCMxbVBXLQBpQGhPJptaueEYpmD5ADowEeZQ31l/Ana-s-Paint-5.jpg?psid=1
در پايان اين هم تصوير دوقلوهاي نازنين ام
 https://tr3l0g.blu.livefilestore.com/y1p7ldrvfYnbGe3G68G0T9Ikw0ICUDOdEedeWFhKWZHhimebJD-7LxeCeIS6mOEFqVzIIifP2BEPruGpyMqFczYTEaWgkhPPMhy/Picture-006-copy-copy.jpg?psid=1
https://5lqnow.blu.livefilestore.com/y1pNgnZ9DZpDUrRqqpASQ2AxuPwlllKi2VSHp53ceOlAHwubjc1bg2sVGi_DieHOwBTuMepEbpo-MD2VhbG4Ig3q-gAx5XkGpPm/2moam54hmol5qr99728s.gif?psid=1

 https://6gbplg.blu.livefilestore.com/y1pBVg0SGFuuqoWd3vD_JDYIEesZ1CpUL1IWIbJm6sAK-5irs0OqzmFmDZp9QofRaPlVTgxnhshMCuumVvgyaSIZj3Lc5O4YHwa/5.jpg?psid=1

در پناه ایزد منان پاینده و جاوید باشید .
بهروز مدرسی
https://www.facebook.com/behrouz.modarresi فيس بوک ( اجالتآ مسدود کرده ام ) پ
اين پست ساعت ۱ بامداد به تاريخ بيستم مرداد ماه ۱۳۹۱ پايان يافت .
پي نوشت :
الان دقيقآ ساعت چهار بامداد بيستم مرداد ماه است .. بيش از سه ساعت از انتشار اين پست نگذشته است .. به پاس حرمتي که براي خوانندگانم قائل هستم ، پيش از خواب نگاهي به بخش نظرات انداختم تا تآخيري در پاسخگويي بوجود نيايد . در بين نظرات يک کامنت از سوي انسان نازنين و فرهيخته اي بنام آقاي " عليرضا بيگي " گرامي خطاب به " آنا " با بياني شيوا و مهرآميز درج شده بود که خيلي شرمنده ام کرد . و چون به شکل خصوصي ارسال  شده بود ، حيف ام اومد از اين انسان مهربون رسمآ تشکر نکنم ..
سرور گرامي جناب عليرضا بيگي عزيزم . واقعآ نمي دونم با چه واژه هايي از نوع نگاه و ديد عاشقانه ات تشکر و قدرداني کنم . اگر چه اشک ديدگانم باعث شد چند بار پيغام شما رو بخونم .. اما چنان حسي به من بخشيد که قادرم کوهي رو از جاي بلند کنم .. صادقانه اعتراف مي کنم با وجودي که خودم رو شايسته و لايق اين همه مهر و محبت نمي بينم ، اما اين کامنت رو تا پاي مرگ همراه خويش حفظ خواهم کرد . فقط مي تونم بگم .. سپاسگزارم .   
.
 پاینده و برقرار باد ارتشیان دلاور و قهرمان ایران
درخواست ياري ..
بدينوسيله از تمام دوستان و خوانندگان محترمي که در زمينه خدمات فرودگاهي و يا حرفه هاي وابسته به صنعت هوانوردي ارتباط موثري دارند ، خواهش مي کنم در صورت امکان زمينه معرفي به کار و فعاليت براي جواني بسيار شرافتمند و سالم رو فراهم آورند . جوان ياد شده به خاطر عشق و علاقه به محيط فرودگاهي حاضر به انجام هر نوع کار قانوني است . او مدت ها قبل از من خواهش کرده بود تا کاري برايش پيدا کنم . و نوشته بود نامزد دارد و منتظر پيدا کردن کار مناسبي است تا ازدواج کند . راستش رو بخواهيد بنده به دليل مشغله هاي فکري موضوع رو فراموش کرده بودم . لذا از همه بزرگواراني که قادر به فراهم کردن کاري مناسب در تهران هستند استدعا مي کنم خواسته اين جوان  ( آقا مهدي ) رو براورده فرمايند . بديهي است اگر چه من ناميرده رو تاکنون نديده ام ، اما حاضرم هرگونه تضمين قانوني براي تحقق خواسته اين هموطن انجام دهم . ممنون از محبت شما عزيزان .
  https://6gbplg.blu.livefilestore.com/y1ps-jfqiqH-2TZSbcWqT96YQTEeDDc0CiU64lTC2Tp28OtrraMr8kSS5lCWubJ5lIjD-HjkSM1A_7ZyBZcgU7QXe6gwwtppLpt/4.jpg?psid=1
     آرشیو وبلاگ اینجا 

No comments:

Post a Comment