Saturday, July 31, 2010

جهنمی به نام گلد کوئیست .. !

2u29hvfrcaggsvxlbcit.gif

wzxg9i51tse6nvbo0bnr.jpg

تقریبآ اغلب دوستان و خوانندگان محترم می دونند که من در حالی که سرگرم نگارش مطلب پست جدید یا طراحی تصاویر ان هستم ... دغدغه تاخیر به پرسش های شما یاران بزرگوار وادارم می کنه کار رو رها کرده و جواب نظرات جدید رو بدهم ! امروز غروب طبق همین عادت دلپذیر وقتی کامنت ها رو می خواندم، ‌نظرم به نوشته دوست عزيزم " محمود فرنودي " جلب شد كه نكات در خور تعمقي در باب مسئله شركت هاي هرمي و گلد كوئيست بيان كرده بود . وي از دوستان و مخاطبان انديشمند سايت خواسته بود نظرات و پيشنهاد هاي خود رو در راه برخورد منطقي با اين معضل بيان فرمايند . راستش رو بخواهيد نوشته جناب فرنودي يكي از خاطرات مهيج ام رو با گلد كوئيستي ها زنده كرد .. ! از شما چه پنهان مدت ها قبل قصد داشتم در باره يكي از همين شركت ها مشاهداتم رو بنويسم .. كه حقيقتآ يادم رفته بود ! تعجب نكنيد آن ها روي سرمايه و ثروت نداشته من رصد نكرده بودند ! بلكه صرفآ روي ارتباطات قوي و روابط عمومي ام برنامه ريزي كرده بودند .. كه خوشبختانه به موقع دوزاري كج ام افتاده و از معركه نجات يافتم ! بگذريم .. هنوز نگارش ام به پايان نرسيده بود كه كامنتي ديگر از يكي از عزيزاني كه به دامان جهنمي اين اختاپوس اقتصادي افتاده بود ، دريافت كردم .. لذا درنگ رو جايز ندانسته و تصميم گرفتم هر دو كامنت رو بدون كوچك ترين دخل و تصرفي تقديم شما عزيزان كنم ..

در اين جا لازم مي دونم از تمام مجريان طرح برخورد با شركت هاي هرمي تشكر و قدرداني كرده و توفيق روز افزون آن ها را در مقابله با جرايم كلان اقتصادي از خداوند متعال خواستار باشم

برچسب ها : شركت گلد كوئيست + شركت هاي هرمي + اقتصاد + پرزنت + آفيس + بازارياب + تجارت

يك كامنت + يك پيشنهاد

همان گونه كه عرض كردم .. كامنت نخست را دوست فرهيخته ام آقاي " محمود فرنودي " درج كرد . ابتدا نظريه اين عزيز رو مي خوانيم :

جناب مدرسی سلام.موضوعی که این روزا بازم تبش بالا گرفته و رسانه ها و مسئولین ماهم ناخواسته به آن دامن می زنند مشکل شرکت های هرمی است . همه ما این جا و آن جا شنیده ایم که این شرکت ها ( محفل های خصوصی) رشد قارچ گونه پیدا کرده و هزاران جوان جویای کار و درآمد را بخود جذب نموده اند.طبق معمول این کشور مسئولین ذیربط بجای این که با این گونه معضلات عاقلانه برخورد کنند بطور هیجانی جامعه را درگیر کرده و از طریق رسانه ها آن چنان بوق و کرنائی راه می اندازند که خود موجب تبلیغ این کار می شوند و باور کنید پس از هر سروصدائی صدها جوان دیگر جذب اینان می شوند!
من بر آن نیستم که در این جااز باب انتقاد از آن ها سخنی بمیان آورم زیرا که تقریبا همگان در این خصوص اطلاعات ولو ناقص دارند ولی می دانم که برخورد نادرست و حمله بی موقع و بدون پشتوانه چگونه تاکنون باعث رشد بیشتر آن ها را فراهم ساخته و سخن از صدها شرکت و هزاران عضو می شود!
اگر این روش ها که بارها صورت گرفته یعنی حمله و بگیر و ببند کارساز بود پس چرا امروز بازهم صحبت از هزاران هزار است؟!
امروز در همشهری مطلبی در مورد دستگیری جوانی 30 ساله و تحصیلکرده خواندم که ظاهرا دانشجوی اخراجی یکی از دانشگاه ها بود و بنا به اظهار روزنامه در حال فرار از کشور دستگیر شده بود.در توضیح بیشتر نوشته بود وی تاکنون یک میلیاردو چهارصد میلیون تومان فقط از طریق یکی از شاخه هایش کسب درآمد نموده است!!!
بسیار خوب آیا خود این خبر یک نوع تشویق دیگر جوانان برای پیوستن به این ها نیست؟
چند میلیون سال یک جوان کار کند تا بتواند این مبلغ را بدست آورد؟!
چرا اگر بحق است می گیرید و بعد رها می سازید تا مردم نسبت به قضاوت هایتان بی اعتماد شوند و پس از هر موج، جماعت بیشتری جذب اینان گردند؟ چرا بحث های کاملا فنی ولی همه فهم نمی گذارید تا طبقه جوان واقعا بدانند که این شرکت ها چه بروز اقتصاد این مملکت می آورند؟ و ثابت کنید که این ها مخربند.
من خانواده ای را می شناسم که از پدر مسن خانواده تا مادر و خواهر و برادران سال هاست از این راه زندگی می کنند! افرادی را می شناسم که پس از سال ها مهاجرت کرده و بخارج رفته اند ولی هنوز از این مسیر درآمد دارند!!
تا کی باید چوب این برخوردهای هیجانی را بخوریم؟چرا کار را به کارشناسان نمی سپارند تا پس از مدتی بصراحت به دولتی ها بگویند به این دلائل این گروها نباید کار کنند و یا به این دلائل اگر کار کنند اشکالی ندارد.چرا همه را از بلاتکلیفی خارج نمی کنند؟
خیلی دوست دارم دوستان عزیز و بخصوص جوان سایت اگر ایده هائی دارند بعنوان کمک به حل یک مشکل بزرگ اجتماعی - سیاسی - اقتصادی مطرح کرده و چاره اندیشی نمایند.چنانچه به راهکارهای علمی خوبی برسیم بصورت یک مجلد آنرا تقدیم مراجع ذیربط خواهیم کرد.

شركت هاي هرمي چيست !؟

آن چه از سخنان فرنودي عزيز بر مي آيد .. گستردگي بيش از حد اين معضل جهنمي است كه بعضي ها آن را به درستي " سراب طلايي " ناميده اند . اما نكته اساسي نوع برخورد قانوني با متخلفان است . به گفته راقم سطور بالا نه تنها اقدامات بازدارنده با متخلفان كافي نيست ، بلكه هياهوي رسانه اي سازمان هاي ذيربط ، تبليغي غير مستقيم براي جذب ساير مردم است .. به عقيده شما گره كار كجاست ؟ ضعف قوانين ، اقتصاد نا متعادل ، عدم اگاهي مردم و يا خوش خيال بودن افراد جامعه باعث گسترش و شكل گيري شركت هاي هرمي است ؟ حتمآ مي دانيد بعد از برخورد قاطع با شركت كذايي گلدگوئيست و مصادره كالاهاي آن ، مديران آن با تغير تاكتيك و روش هاي گوناگون قوي تر از گذشته با نام هاي ديگر وارد كشور شده است .. چاره كار چيست ؟ مسلمآ اگه همدلي و مشاركت عموم در اين باره به درستي انجام گيرد .. ديگر هيچ فرد ايراني گول ترفند هاي اين شركت هاي مخرب را نخواهد خورد . كافي است عزم خود رو جزم كرده و با آگاه نمودن اقشار مردم ، جلوي آسيب هاي كلان اقتصادي رو بگيريم .. اما قبل از آن بايد شناخت كافي از شركت هاي هرمي داشته باشيم .

گلد كوئيست ، سراب طلايي !

برای آگاهی از اهداف و ترفند های شرکت های هرمی بعد از جستجوي زياد و وب گردی هاي فراوان ، عاقبت تحليل جالبي در سايت " در آمد از اينترنت /سايت هاي كسب در آمد " پيدا كردم كه تقريبآ به طور كامل در باره شركت جهنمي " گلد كوئيست " مطلبي با عنوان ( فريب بزرگي به نام كوئيست ) درج كرده بود . جالب اين سايت فوق هم براي مشاركت درپروژه ( سورف اروپايي ) مردم رو دعوت مي كرد !! از آن جا كه بنده هيچ اطلاعي از علم اقتصاد ندارم ، قضاوتي در اين باب نكرده و ان را به خوانندگان واگذار مي كنم .آن چه مي خوانيد تحليل فوق است كه به خاطر عدم تبليغ از درج لينك سايت خوداري كرده و تنها به درج نام سايت به عنوان منبع اكتفاء مي كنم :


هنوز چند سالی از فعالیت مخرب شرکت های مضارب های و به خصوص شرکت های هرمی چون گلدکوئیست نمی گذرد که این بار مجموع های دیگر فعالیت خود را با همان ماهیت عملکردی پیشین در قالب بازاریابی شبک های(Network Marketing) و البته با نام و ترفندی جدید و الگوریتمی متفاوت آغاز کرده است. این در حالی است که فعالیت شرکت های هرمی به دلیل دلایلی چون پولشویی، اخلالگری و ... در بسیاری از کشورهای غربی و ایالات متحده آمریکا با محدودیتهای قانونی مواجه است. اما در ایران و برخی کشورهای همجوار نظیر پاکستان و عراق شاهدیم که فعالیت شرکت های هرمی روندی رو به رشد داشته و حتی در ماههای اخیر وارد فاز تازهای نیز شده است.
این مجموعه ها با تبلیغات فریبنده توانسته است تعداد قابل ملاحظهای از جوانان بیکار و حتی شاغل و به خصوص دانشجویان و شهرستانی های جویای کار را به عضویت خود درآورد. لازم است نکاتی پیرامون این سیستم هرمی مورد اشاره قرار گیرد:
۱) شرکت کوئست (Quest) یکی از شبکه های هرمی مشکوک است که در چند ماه اخیر با توجه به فضای نسبتا امنی که احساس کرده، بر حجم فعالیت های خود افزوده است. این شبکه به صورت گروه هایی سازماندهی و در نقاط مختلف تهران و برخی شهرستان ها اقدام به اجاره واحدهای مسکونی تحت عنوان «دفتر» کرده که این دفاتر محل استقرار افرادی تحت عنوان «آفیس» با زیرشاخه های یک سرشاخه است. البته محل دفاتر هر دو هفته یکبار تغییر می کند.
فعالیت سیستم های شبک های بر این اساس استوار است که شما بازاریاب پول هستید؛ بر اساس شعار این مجموعه «پول بفرستید تا سهمی به شما برگردانیم. برای اینکه در این مدت بیکار نباشید یک چیزی به شما میدهیم که هم سرگرم باشید و هم مشتری پیدا کنید. در عین حال سیستم پول ها را به شکل هرمی به سمت بالا می کشد. شما باید تلاش کنید بالای هرم باشید تا سهم بیشتری ببرید.» این شعارهای جذاب ولی فریبنده و دروغین سیستمی است که روزانه ده ها و شاید صدها جوان جویای کار را با ایده ساده و خوش آب و رنگ «پول بسیار درآوردن با حداقل کوشش ممکن» به سوی خود می کشاند. هر فرد باید حداقل ۱۶ نفر را فریب دهد تا تازه بتواند سرمایه خود را به دست آورد.
متاسفانه در حالی که تاکید شده است « لیس الانسان الا ما سعی؛ جز از حاصل سعی و تلاش چیزی برای انسان نیست»، فعالیت های ناسالم اقتصادی در کشورهای در حال توسعه که اقتصاد سامان یافته ای ندارند، سبب شده تا افراد در پی راه هایی باشند تا در کوتاهترین مدت و با کمترین تلاش به درآمدهای کلان برسند. تبلیغات دروغین شرکت های هرمی، وسوسه ثروت کلان در کوتاه مدت را ایجاد کرده است.
۲) گروه E-Team با توجه به شکست قبلی خود در پروژه گلدکوئیست، اقدام به ورود با نامی جدید و تغییر کاتالوگ معرفی کمپانی و پلان کار (البته با همان توضیحات قبلی)، حذف زنان از شبکه با توجه به حساسیت جامعه ایرانی و تمرکز مکانی نموده است. تفاوت کوئست (Quest International) و گروههای هجدهگانه منشعب شده از آن با گلدکوئیست در این است که شرکت جدید به جای سکه طلا، خدمات فریبکارانه دیگری به اعضای خود ارائه می دهند.
برخی از شرکت ها به بهانه این که با دریافت وجه اقدام به سرمایه گذاری در بورس های خارجی می کنند، حداقل مبلغی معادل یک میلیون تومان بابت عضویت دریافت و وعده پرداخت سودی ماهیانه معادل ۶ درصد یا سالیانه ۷۲ درصد را می دهند. برخی دیگر نیز با وعده فروش تورهای مسافرتی رایگان، پخش بلیط استخرهای لوکس و برگزاری مهمانی های پر زرق و برق، سعی در جلب اعتماد مشتریان را دارند. در واقع این سیستم با استفاده از این ترفندها و شعار تبلیغاتی «راهی برای جلوگیری از خروج ارز از کشور» برای مخفی کردن الگوریتم هرمی خود بهره می برند.
از سوی دیگر کوئست در اقدام جدید خود، با حذف کالاهای فیزیکی نظیر مسکوکات، سکه، لوازم تزیینی، ساعت های گران قیمت و ... که احتمال توقیف در مرزهای ورودی و یا دریافت عوارض را دارد و محصولاتی تحت عنوان Vacation یا Travelling و بیشتر تورهای خارجی را جایگزین کرده است. بیشتر افرادی که به شرکت ها وارد می شوند و امتیاز تورها را خریداری می کنند، جزو اقشار کم درآمد و متوسط جامعه و عمدتا شهرستانی هستند که توان خرید بلیط و پرداخت هزینه های سفر به خارج از کشور برای استفاده از امکاناتی نظیر هتل های معرفی شده جهت اقامت رایگان و تسهیلاتی از این دست را ندارند. این همان نکته کلیدی است که مدیران شرکت ها به خوبی از آن آگاهند. زیرا در خوشبینانه ترین حالت، حداکثر ۱۰ درصد امتیازات به یک سفر واقعی تبدیل می شود.
۳) یکی دیگر از تفاوت های کوئست با شرکت های فعال سالهای ۸۲ و ۸۳ ، ماهیت سرمایه گذاری آن ها در مکان ای نامشخص و مبهم و به زعم آنها مشخص (همچون کشتیرانی، فولاد، پارس جنوبی، عسلویه و ...) است که با چنین ترفندهایی اعتماد جوانان ساده شهرستانی را به خود جلب می کنند.
کوئست اعلام کرده است که قصد فقرزدایی از چهره آسیا را دارد و با گسترش فعالیت های خود در کشورهای آسیایی و کسب درآمد، فقر را ریشه کن کند! این ادعا در حالی مطرح می شود که بر اساس مشاهدات، سیستم QI سرمایه ها را به جای توزیع در بین مردم، دائما متمرکز می کند و این موضوع سبب شده تا کارشناسان اقتصادی اعلام کنند که فعالیت این شرکت ها می تواند باعث ایجاد فقر و حتی شورش در کشورها شود.
اتفاقاتی که در بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۸ میلادی در کشور آلبانی رخ داد، رویدادی است که تجربه تلخ گسترش و رشد بیرویه و قارچگونه شرکت های مضاربهای و طرحهای بازاریابی چندسطحی را به نمایش می کشد. بر اثر این اتفاق شورش هایی در نقاط مختلف آلبانی به وجود آمد و حدود دو هزار نفر در جریان درگیری و ناامنی های ناشی از فروپاشی طرح های هرمی کشته شدند. مجلس این کشور منحل و رییس جمهور آلبانی ناچار به استعفا شد. این در حالی بود که اکثریت شرکت های فعال در این واقعه، شرکت های داخلی آلبانی بودند و تحت فروش کالا و بازاریابی هرمی و شرکت های مضارب های فعالیت می کردند و عملا هیچ خروج ارزی از این کشور صورت نمی گرفت. بر اساس آمارهای رسمی موجود، نزدیک به دو- سوم مردم آلبانی در شرکت های شبک های عضویت داشتند و حجم بدهی طرح های هرمی در این کشور در دوران اوج خود تقریبا با نصف تولید ناخالص داخلی (GDP) این کشور برابری میکرد.
پیام واضحی که تجربه تلخ شرکت های هرمی در آلبانی برجای گذاشت، می تواند هشداری جدی برای کشورهایی باشد که در شرایط مشابهی از لحاظ رشد این طرح ها به سر می برند. شعار دروغین مجموعه QI مبنی بر این که «همه برندهاند» دروغی بیش نیست. جدای از تجربه تلخ آلبانی، با محاسبات ساده ریاضی نیز مشاهده میشود تنها نیم درصد از اعضای شبکههای هرمی به ثروتهای هنگفت دست مییابند و بیش از ۸۰ درصد، حتی نمیتوانند اصل سرمایه خود را نیز بازپس گیرند.
شعار شرکت های هرمی فریبکار، نظیر کوئست که «همه برندهاند!!!» دروغی بیش نیست. دروغی که متاسفانه تاکنون بسیاری از جوانان بیکار شهرستانی را به تهران کشانده و گاه افراد شاغل و بعضا تحصیلکرده را نیز اسیر خود کرده است.
۴) در غیرقانونی بودن شرکت ها و فتوای مراجع عظام تقلید مبنی بر حرام بودن چنین فعالیت هایی جای هیچ شبه های نیست و سخنان برخی مدیران وطنی کوئست مبنی بر تایید فعالیت آنان از سوی برخی مراجع، دروغ و فریبی ییش نیست که در جای خود قابل پیگری است. مراجع عظام، فعالیت در این شرکت ها را حرام و آن را نه تنها ربا، بلکه ربای چند وجهی دانسته اند. چرا که دیگران نیز در این سیستم توسط اعضا به ربا ترغیب می شوند. دروغگویی و فریبکاری تنها ابزار توسعه فعالیت این مجموعه هاست که افراد عضو برای بقا چارهای جز تن دادن به آن ندارند.
از سوی دیگر، فعالیت شرکت های هرمی تحت عناوین مختلف، عاملی مخرب و اخلالگرانه در نظام اقتصادی کشور است و بر اساس قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادی کشور(مصوب ۱۹/۰۹/۱۳۶۹) برای آن مجازات هایی از جزای نقدی و حبسهای کوتاه مدت و طولانی مدت گرفته تا مجازات اعدام در نظر گرفته شده است.
در حالی که در بدو امر ممکن است به نظر آید انطباق عمل فردی که به عنوان عضو معمولی در این سیستم عضو است، عملی اخلالگرانه به حساب نیاید، اما باید گفت که عضویت در این شبکه ها نیز خود مصداق عمل مجرمانه اخلال در نظام اقتصادی کشور به حساب میآید و توجیه قانونگذار آن است که هر عضو عادی به اعضای بالای هرم متصل بوده و افراد دیگری را در مجموعه خود عضو کرده است. بنابراین بر اساس قانون، تاسیس، قبول نمایندگی، عضوگیری و ثبت نام در بنگاه، موسسه، گروه یا فهرستی با وعده کسب درآمد ناشی از افزایش اعضا به صورت شبک های از هر طریق و با هر نامی اخلال در نظام اقتصادی کشور محسوب می شود.
۵) برخوردهای ضعیفی که تاکنون از سوی دستگاه قضایی و انتظامی با شرکت ها و مجموعه های هرمی و شبک های شده است، یکی از مهم ترین دلایلی است که باعث تداوم فعالیت این سیستم کلاهبردارانه در تهران و به خصوص در شهرستان ها شده است. فعالان QI مدعی هستند حدود ۱۷۰۰ دفتر در تهران به طور قانونی! و با نظارت اداره اماکن مشغول به فعالیت هستند و صریحا ادعا می کنند که تنها نگرانی اداره اماکن، فعالیت زنان و دختران در دفاتر است! که رعایت می شود.
شایسته است با توجه به نص روشن قانون ممنوعیت فعالیت این شرکت های هرمی که مدت هاست تصویب شده است، با این مجموعه ها برخورد قانونی شود. در همین حال باید گفت به دلیل پیچیده بودن و پیچیده شدن روز به روز ساختار و الگوریتم فعالیت شرکت های هرمی و تلاش برای سرپوش قانونی گذاشتن بر اقدامات خود، لازم است که قضات پروندهها نیز با آخرین اخبار و اطلاعات بازاریابی شبک های و زنجیرهای آشنا شوند و اجازه عبور شرکتها از صافی قانون را ندهند. به طور مثال در خصوص Swiss Cash که میتوان آن را به نوعی انتقام جویی سرمایه داران صهیونیست از مسئولان ایرانی دانست، دستگاه قضایی پس از گذشت سه سال، تازه به نتیجه رسید که این شرکت هرمی و غیرقانونی است. این در حالی است که در حال حاضر بسیاری از شرکتهای شبه Swiss Cash به طور علنی در حال فعالیت هستند و هیچ برخوردی با آنان صورت نمی گیرد. این سیستم های عنوان شده اخیراًً با استفاده ابزاری از برخی هنرمندان و دانشگاهیان (نظیر م. ب) فعالیت خود را گستردهتر نیز ساخته اند.
ایدئولوگهای شبکه های هرمی، هر روز در حال تدوین استراتژی های جدید عضوگیری، فروش زمین، لوازم آرایشی، تورهای مسافرتی و ... هستند و تنها بخشی از سیاست های آنان در عضوگیری است. طراحی و تاسیس مرجعی با همکاری مشترک کارشناسان و اصحاب فن دستگاه قضایی، پلیس امنیت و بانک مرکزی جمهوری اسلامی در رسیدگی به پلان نتورک ها و تجزیه و تحلیل نحوه ارائه پورسانت دهی مجموعه ها می تواند بسیار راهگشا باشد.
تجربه سال های گذشته نشان می دهد که پس از گسترده شدن شرکت های آدم یاب، سرشاخه ها با پول های بادآورده به خارج از کشور می گریزند و افرادی که رویای رفتن راه صد ساله را در یک شب داشته اند، دچار لطمات مادی و روحی فراوانی می شوند. بدیهی است مسئولین باید در این خصوص هر چه زودتر چارهای بیندیشند تا مبادا این معضل همانند اوایل دهه ۸۰ دادگاه ها را مملو از افراد زیان دیدهای کند که تنها حرفشان این است که فریب خورده ایم.

c9grzonv11okublhvvhp.jpg

figt25aw3ruekq5p1q.jpg

يك نامه + يك واقعيت

و اما آن چه باعث شد بدون درنگ اقدام به انتشار " پست ويژه " نمايم ، كامنت يكي از خوانندگان سايت بود كه بدون معرفي خود ماجراي گرفتار شدنش رو بدون كم و كاست برايم ارسال كرد . چون فكر كردم ممكنه درج نام اش رو فراموش كرده است ، در جواب كامنت اش نوشتم .. اگه مايل به درج مشخصات اش است تا اخر شب به بنده پاسخ دهد . آن بزرگوار وقتي خودش رو معرفي كرد .. تا مدتي همين جوري شوكه شدم .. چون بنده افتخار آشنايي و ديدار با وي را دارم .. و از دوستان بسيار فرهيخته و تحصيل كرده ام است كه مورد احترام همه شهروندان محل زندگي اش مي باشد .. اگر چه بر اساس ضرب المثل معروف ، هر سخني كه از دل بر آيد لاجرم بر دل نشيند .. مشخص بود نويسنده بدرستي واقعيات رو درج كرده است .. اما با اعلام هويت اش ديگه صد در صد مطمئن شدم . لذا به حرمت شخصيت والايش و جايگاه اجتماعي كه دارد ، با پوزش از دوستان از درج مشخصات وي معذورم . آن چه در ذيل مي خوانيد ، كامنت اين دوست عزيز و خواننده محترم سايت است :

سلام جناب آقای مدرسی

بنده از خوانندگان پروپاقرص سایت و از دوستانتان هستم که متاسفانه چند ماهی رو اسیر این اختاپوس ها شده بودم.با اجازه تون اسمم رو میذارم زخم خورده کوئست و به خاطر این که خوانندگان محترم نیز در دام این شیاد ها اسیر نشوند مطلبی رو براتون ارسال می کنم که در واقع شگردهای این از خدا بی خبران سودجو برای عضو گیریست.با تشکر از شما

۱ - شما ، شمایی که شاید از تحصیلات بسیار بالایی هم برخوردارید و یک شغل آّبرومند هم دارید در خانه تان و پیش زن و بچه هایتان نشسته اید که ناگهان دوستی که چندین وقت است از او بیخبرید به شما زنگ زده و به بهانه احوالپرسی لابلای حرفهایش مثلا ازشما وضعیت هوا را میپرسد و وقتی با کنجکاوی شما مواجه شد احتمالا به شما خواهد گفت که در تهران مشغول بیزینس و شغل بسیار پردرآمدی شده است ( در حالیکه شاید همان روز پول سیگارش را از دوستش قرض کرده است ) این مکالمه بایستی کوتاه و بدون روده درازی باشد تا از طرف مخاطب سئوال پیچ نشوند.این مرحله را پیش فالو میگویند.

- ۲روز بعد احتمالا این دوست نما دوباره با شما تماس گرفته و شما را به همکاری دعوت خواهد نمود و در ضمن دعوت به شما گزینه خواهد داد مثلا خواهد گفت که دوشنبه یا چهارشنبه باید تهران باشی و شما را به مکان ها و مناطقی منجمله سعادت آباد ، ستار خان ، جنت آباد یا .... دعوت خواهد کرد.برای تهرانی ها هم معمولا خواهند گفت که بیایید می خواهیم برای دیدن کار و تحقیق درباره آن به زنجان ، قزوین یا .... برویم.در این دعوت ها حتما به شما خواهند گفت که دو تخته پتو و بالش با خودتان بردارید.

- ۳ بعد از این که به تهران رفتید ( که امیدوارم برای اینکار هیچ وقت نروید) ابتدا به آپارتمانی با عنوان خوابگاه شرکت وارد می شوید و سپس وارد اتاقی می شوید که یک نفر با عنوان دو لول بالاسری بعد از این که نیم ساعت روی مختان راه رفت که بله وضع اقتصادی مملکت خرابه و ما داریم این جا کار تجارت و .... می کنیم آقای مهندس یا دکتر با کت و شلوار و کراوات وارد شده و شروع خواهد کرد به توضیح دادن پلان کار که اگر شما سوادتان بالا بود با دیدن این که خیلی از اصطلاحات انگلیسی توسط این آقای مهندس غلط نوشته می شوند بلند شده و در خواهید رفت. این همان مرحله پرزنت است.

- ۴ بعد از این که آقای پروفسور تشریفشان را بردند یک سری سئوالات تهوع آور و مسخره با شما مطرح خواهد شد که یکسری جواب های از پیش تمرین شده در آستین دارند( سه جمله )

- ۵ بعد شما به سالن آپارتمان هدایت می شوید و می بینید که چندین نفر بدبخت مادر مرده مشغول ور رفتن با یک سری جزوه و نوشته هستند و یکی دو نفری هم دارند آشپزی می کنند در حالی که موقع ورودتان به آپارتمان کسی آن جا نبود.بعد در این مرحله شروع می کنند روی مختان راه رفتن

- ۶ بعد از صرف ناهار یکسری سی دی های مسخره و بی سر و ته را به شما نشان می دهند ( البته سی دی ها ، سی دی های بسیار عالی و خوبی هستند با مضمون علمی که متاسفانه در این سیستم با وارونه جلوه دادن حقیقت سعی در سو استفاده از این مضامین به نفع خودشان دارند) و بعد شما را با خودشان به چند تا از این آفیس ها می برند( مرحله آفیس گردی ) و شما در آن جا به اصطلاح فالو می شوید. یعنی این که یک نفر دیگر کمی هم روی مختان سوهان می کشد .بدانید که تمام جواب هایی که در این مرحله به سوالات شما می دهند قبلا پیش بینی شده و در جزوات آموزشی برای افراد با تجربه تر واگو شده است چون فالو کننده کسی است که حداقل یک یا دو نفر را در مجموعه اش دارد.

-۷ دوباره به آن زندان برخواهید گشت.در آنجا یکسری کتاب به شما خواهند داد که مطالعه کرده و برایشان کنفرانس بدهید( خدایا شست و شوی مغزی به چه قیمتی و با چه وقاحتی ؟؟؟؟) و بعد از اتمام جلسه شبانه شما کنفرانس خواهید داد . هر چرت و پرتی که بگویید با تشویق و به به و چه چه فردی که مسئول مجموعه است مواجه خواهید شد که او را البته آفیسر می گویند.( اینکار را پیگیری پراسپکت میگویند )

جلسات شبانه و صبحگاهی با صلوات و تلاوت قرآن شروع میشود در حالیکه غالبا از نماز و روزه خبری نیست ( بنده تصادفا ماه مبارک رمضان آنجا بودم )

- ۹شما کم کم تحت تاثیر جو قرار می گیرید آنقدر توی گوشتان می خوانند و آن قدر هندوانه زیر بغلتان می گذارند که باور می کنید میشود به در آمدهای آن چنانی رسید و حتما خدا خواسته که شما به این کار دعوت شوید و حتما حکمتی در کار بوده و .......( گاهی از حماقت خودم آنقدر حرصم می گیرد که می خواهم سرم را به بتون بکوبم)و این جاست که عقده هایتان از زندگی شروع می کنند به این که کار دستتان بدهند چون هر فردی با هر سطحی از در امد هم که باشید کمبود هایی از نظر مالی در زندگی دارید. البته ناگفته نماند که در این چند روز مرتبا زندگی سالم و شرافتمندانه شما را البته بصورت محترمانه آماج تمسخر قرار می دهند و حسابی از خجالتتان در می آیند و در این مدت مرتبا اسم افرادی مانند مهران مدیری، علی دایی ، عادل فردوسی پور ، جواد خیابانی و ..... را برایتان تکرار می کنند که بعله این ها هم توی کار " نت ورک مارکتینگ " هستند و عمده درآمدشان را نه به خاطر شایستگی هایشان که بلکه به دلیل عضویت در این شبکه های اختاپوسی به دست آورده اند ، بنده به صرف آشنایی که با یکی از نامبردگان داشتم وقتی قضیه را سوال کردم به کلی منکر شدند.البته با وقاحتی که این ها دارند هیچ بعید نیست که فردا پس فردا مسئولین درجه اول مملکتی را هم به خودشان منتسب کنند که این موضوع شاید هم به برخورد مقطعی و نه چندان جدی مسئولین اطلاعاتی و قضایی کشورمان با این زالوها برمی گردد. بعد از چند روزبه آن ها می گویید که می خواهید عضو سیستم شوید در این مرحله یک " جلسه جمع بندی " با حضور چند نفر گذاشته و از شما سه بار می پرسند که می خواهی وارد سیستم شوی یا نه ؟؟؟ جواب شما مشخص است : آری ، حتما ، صد در صد

-۱۰ سریع لیستی را تحت عنوان "لیست پتانسیل "تهیه می کنند یعنی از شما می خواهند که مجموع پس انداز و داشته ها و نداشته هایت به اضافه مبالغی که می توانید از دوستان یا آشنایان و فامیل قرض کنید را روی کاغذ آورده و جمع بزنید.در این مرحله چون جو گیر شده و روی ابرها مشغول پروازید ارقام بسیار عجیب و غریبی را می نویسید.بعد از اتمام این کار که رقمی حدود چند صد میلیون می شود در زیر لیستتان می نویسند " خواستن توانستن است ، فقط 7500000 تومان از این مبلغ !!!!!!!!!!!!!" جل الخالق ، روان شناسی را حال می کنید؟؟؟؟؟بعد مجبورتان می کنند حساب بانکی باز کرده و تلفن که چه عرض کنم کاسه گدایی دستتان گرفته و ازآشنایان پول قرض کنید . اولین جمله هم پشت تلفن این است : فلانی سلام ، این شماره رو یادداشت کن!!!!!این مرحله فالو مانی نام دارد که به علت دانش بالای !!!!سرشاخه ها یا همان آقایان دکتر و مهندس به فالو مالی تغییر نام یافته است توجیهشان هم این است که می خواهیم دوستانتان را محک بزنید!!!!!ولی در اصل شما را در باتلاقی فرو می برند که راه فراری نداشته باشید غیر از بدبخت کردن افرادی مثل خودتان ، چون که شما مقروضید و در حال حاضر هیچ شغلی به غیر از کوئست ندارید و صبح تا شب در آفیس نشسته ، و مثل یک شیطان برای بدبخت کردن این و آن نقشه می کشید.خدایا ......واقعا با یادآوری آن روزها و کارهایی که کردم و دروغ هایی که به عزیزترین و بهترین دوستانم گفتم و نتیجه ای برایم به بار نیاورد جز این که دور و اطرافم از دوستان شرافتمند ، زحمتکش و تحصیل کرده ام خالی شد و همه شان اینک به چشم یک کلاه بردار به من نگاه می كنند از درگاهت طلب بخشش می نمایم ، آمین یا رب العالمین

آری ، اینست ره آورد کوئست ، بی اعتمادی دوستان ، بی آبرویی ، آسیب روحی خانواده و زن و فرزند ( دخترک من ، طفل معصومم که تمام تلاشم در زندگی به خاطر سعادت اوست در نبود من و به خاطر وابستگی که به من داشت و دارد مثل دیوانه ها شده بود ، خدایا مرا ببخش ، همسر مهربانم به خاطر این که تک و تنها و علیرغم دو شیفت کار بیرون از خانه ، چندین ماه تنهایت گذاشتم از تو عذر می خواهم .....

- ۱۱ بعد از جور شدن پول برایتان تی سی ( تراکینگ سنتر ) باز می کنند. از دید این ها تی سی دارها آدمند و بقیه افراد جامعه" زاغارت" نامیده می شوند ( خوانندگان عزیز بنده را ببخشند چون حقیقتا معنی زاغارت را نمی دانم اگر معنای بدی داشت از شما عذر می خواهم ) بعد برایتان از میدان تره بار سعادت آباد " پک خوشبختی " ( شما بخوانید بد بختی) میخرند که یک دفتر 200 برگ با چند عدد خودکار و مداد و لاک غلط گیر و یک شابلون دایره است . آخر یادم رفت بگویم که توی جلسات شما قبل از هر چیز موظفید چارتتان را بکشید یعنی مثل رمال ها و دعا نویس ها چند دایره کشیده و اگر کس دیگری را به غیر از خودتان بیچاره کرده اید اسم او را نوشته و در جاهای خالی حرف "P " به معنای پراسپکت یا " F " به معنای فالو یا در حال خ.... شدن میگذارید.

- ۱۲ نوبت رسید به مرحله " خرید از کمپانی " ( کمپانی شوم کوئست اینترنشنال که به دست چند نفر کلاش مانند وی جی اسواران و پات مان و جو فابرگاس و رندی کیج و ... اداره می شود و بهترین و موفق ترینشان قبل از این که با پول احمق هایی مثل من صاحب هواپیمای شخصی شوند گارسون بوده اند). پول بی زبانتان را از بانک گرفته و تحویل بالا سری می دهید تا او هم به بالاسری خودش و .... بدهد تا به دست ساپورتر برسد و بعد شما را مثل احمق ها جلوی کامپیوتر ها نشانده و برایتان خرید می کنند.خرید که چه عرض کنم ، محصولی مجهول و بی ارزش که فقط حاصل دسترنجتان را به باد فنا می دهندو بعد به خاطر این موفقیت عظیم !!!!!!!! همه حضار بوسه بارانتان می کنند.راستی یادم رفت بگویم ، اصطلاحی بود به نام " لیدر شیپی " یعنی این که باید مواظب باشی پیش تازه وارد یا پراسپکت خفه خون بگیری تا فقط لیدر ها و مجموعه دارها بتوانند طرف را خ...بکنند چون که احتمال داشت صفر و صفر ها یا همان تازه خرید کرده ها پیش طرف سوتی بدهندیا اصطلاحا ایجاد آبجکشن کنند . ضمنا حق هیچ اعتراضی به هیچ کس را هم نداشتید اصولا " تجزیه و تحلیل بالا سری " در ردیف گناهان کبیره محسوب می شد و برای این که بروید بیرون و برای خودتان یک شکلات بخرید بایستی از 1500 نفر اجازه می گرفتید که البته معلوم نبود می دادند یا نه؟

- ۱۳ بعد از خرید تازه اول بدبختی شروع می شود.چند روز اول چند سی دی مسخره با عنوان سنگ بنا و پارادایم شیفت را به خوردتان می دهند و البته یک سری نوت برداری در مورد این سی دی ها. بعد شما را تشویق می کننند که آرزوهایتان را بنویسید چون آرزو ها " دکمه های حرکت شما " هستند تا در مواقع سرخوردگی با یادآوری آن ها شما را به حرکت ( تحمیق دیگران ) وادار کنند .(قل اعوذ برب الناس – ملک الناس – اله الناس – من شر الوسواس الخناس – الذی یوسوس فی صدور الناس – من الجنه و الناس ) تازه این آرزو ها را هر روز صبح باید مرور کنید تا ملکه روح و روانتان شود و البته اهداف سیستمی که تاریخ زده بودید که مثلا کی به این مرحله و آن مرحله خواهم رسید.

- ۱۴ مرحله بعدی ، مرحله تهیه لیست و دادن اعتبار ، تغییر و تاثیراست .شما مجبورید اسم 1500 نفر را نوشته و بسته به شناختی که از وی دارید برایش نمراتی را در نظر بگیرید و با این سنجش نام تعدادی را خط میزدید و با اسامی باقیمانده سراغ لیست " فوکوس " می رفتید ، لیستی که قرار است از بین آن ها قربانی های خود را انتخاب کنید. برای این که اسم افرادی در این لیست گزینش شوند فردی 12-10 سوال از شما می پرسد و شما با سبک سنگین کردن روحیات و شخصیت طرف به وی نمره می دهید.سوالات عمدتا از این جنس هستند : آیا وی را فرد موفقی می شناسید؟ او هم همین طور ؟ درباره مسایل و مشکلات زندگی همدیگر باهم درد دل کرده اید؟آیا حاضر است در صورت گرفتاری برایتان وقت بگذارد یا ضمانتتان را بکند؟آیا زن ذلیل است؟ بلند پرواز است؟و .........

می بینید شما را به خدا ، سوالات به نحوی طراحی شده اند که در نهایت لیست فوکوس شما راکسانی تشکیل بدهند که دارای این مشخصاتند :

الف ) افراد بلند پرواز و فرصت طلب در عین حال هالو و نه افراد زبل

ب ) نزدیکترین افراد به شما که بعدا از شما به مراجع قضایی شاکی نشوند

ج ) افراد طماع و پول پرست

د) کسانی که برای تصمیم گیری های مهم در زندگی با افراد خانواده مشورت نمیکنند و ....

جل الخالق ، عجب برنامه هوشمندی !!!!!!!!!!!!!!!

- ۱۵ بعد از تهیه لیست شما هم شروع می کردید به پیش فالو و دروغ پردازی و خیالبافی و بدبخت کردن عزیزترین عزیزانتان و به بهانه های مختلف به آن ها تلفن زده و وضع هوا!!!!!!!!!!!!را می پرسیدید یا از مضرات کار دولتی با آن حقوق بخور و نمیر و سعادتی که در آن غوطه ور بودید صحبت می کردید.البته تقصیری هم نداشتید چرا که با تلقین اطرافیان چنان به باور کاذبی می رسید که فکر می کنید با دعوت از عزیزانتان فرصت بسیار خوبی را در اختیارش قرار می دهید و لطف بزرگی را به وی می کنید.( اغلب در آفیس به حال کسانی افسوس می خوردیم که فرار را بر قرار ترجیح می دادند و به زعم ما فرصت 5-4 روزه ای را برای خوشبخت شدن و تفکر و بررسی کار !!!به خودشان نمی دادند .افسوس ، چقدر عاقل بودند آنها و چقدرابله بودیم ما !!! حال تجسم کنید حال این دوست را که به اعتبار شما و برای درآوردن لقمه ای نان حلال دنبال کار می آمدند و وقتی اصل قضیه را می فهمیدند چه حالی می شدند فقط خدا می داند)از همه جالب تر این که به فردی زنگ زده و برای کاری با درآمد آن چنانی برای تهران دعوتش می کردید در حالی که یکماه قبل برای فقط دویست هزار تومان برایش پشت تلفن مثل گداهای سامره التماس کرده بودید و چقدر با عرض معذرت نادان بودند این هایی که علیرغم این موضوع برای بررسی کار!!!!!! چندین هزار تومان پول بلیط داده ، از کار و زندگی شرافتمندانه شان زده و به تهران می آمدند و ای بسا ماندگار هم می شدند.( مثل بنده )

- ۱۶توضیح یک نکته ضروری : وقتی فردی بعد از پرزنت شدن برافروخته می شد و یا به احترام دوستش سعی می کرد با رعایت ادب و با بهانه ای محترمانه از آن جهنم در برود معمولا به پرو پایش می پیچیدند تا ماندگار شود و در صورت اصرار فرد، تیر خلاص را شلیک می کردند و به او می گفتند که اگر واقعا دوست و خیرخواه فلانی هستی 4-3 روز این جا بمان و اگر واقعا نقصی در سیستم دیدی دوستت را هم با خودت ببر و از این مهلکه نجات بده که در این مرحله واقعا دست و پای مدعو شل شده و با بیدار شدن احساسات خفته " فردینی " ماندگار می شد تا دوستش را نجات دهد به عبارتی از چاله درآمده و با کله در چاه ویل سقوط می کرد.

-۱۷ بعد از این که فرد دیگری را به زیر مجموعه تان اضافه نمودید نوع آموزش ها و محتوای جزوات آموزشی فرق می کرد و شما در آن مرحله متوجه کلاه گشادی می شدید که به سرتان گذاشته بودند .

دوستان گرانمایه و خوانندگان محترم ، بعد از چندین ماه دست و پا زدن در آن منجلاب فقط می توانم به عنوان یک برادر این نکته را به شما یادآوری نمایم : قدر زندگی سالم ، شرافتمندانه و به دور از کلک و ریا و شارلاتان بازی را بایستی دانست . می توانیم با کمی قناعت و البته تلاش بیشتر به بیشتر چیزهایی که نداریم دست بیابیم چرا که " لیس الانسان الا ما سعی .مطمئن باشید خدا به قدر تلاشمان به ما خواهد داد . ممکن است به قدر نیاز در آمد مادی نداشته باشیم ولی آبرو سرمایه ایست که با هیچ معیار مادی قابل قیاس نیست . هیچ کس نمی توانددر زندگی به سرمایه و مکنت مالی اش افتخار کند ولی آبرو و شرف همیشه قابل افتخارند. در این نوشته سعی کردم خوانندگان عزیز را با برخی از ترفند های این کفتار ها آشنا نمایم و اگر در برخی مواقع قلم از بیان حق مطلب عاجز بود پوزش می طلبم.

می خواهم اطمینان دهم که وارد شدن در این سیستم ها هیچ نتیجه ای به جز سلب اطمینان اطرافیان از شما ، بی آبرویی ، لطمه شدید روحی و روانی به خانواده مخصوصا همسر و فرزندانتان و .... برایتان به ارمغان نخواهد آورد .البته منکر این نیستم که برخی از این راه به درآمدهای کلانی هم رسیده اند ولی مطمئن باشید همه این پول ها مصداق بادآورده ای خواهد شد که چون نفرین مادران و پدران بسیاری را هم به دنبال دارد صاحبش را هم با خود فنا خواهد کرد ، مطمئن باشید

به اميد منحل شدن همه شركت هاي هرمي و اگاهي مردم شريف ايران از ترفند هاي شيادان اقتصادي و با ثبات شدن كشور عزيزمون ايران

dfhbsh.jpg

در پناه ایزد منان پاینده و جاوید باشید .

بهروز مدرسی

این پست ساعت ۵:۳۰ دقيقه بامداد به تاريخ پنجم خرداد ماه ۱۳۸۹ پایان یافت .

پاینده و برقرار باد ارتشیان دلاور و قهرمان ایران

ajr4i2ce8c0d7seedv8o.jpgWeblog-Archive-.jpg

آرشیو سایت اينجا آرشیو وبلاگ اینجا

یادمه سال های 52-53 بود و من بازهم در همان شرکت هوائی خارجی هنوز مسئول کارگو(بار) بودم.مانیفست بارهای پرواز حدود4 ساعت قبل از ورود با تلکس می رسید و من یکی دو ساعتی بخصوص روی پرواز های شلوغ(پر بار!) با این تلکس ها ور می رفتم و ضمن تماس با قسمت های مختلف گمرک مهرآباد آمادگی آن ها را برای تحویل گرفتن بار در ساعات اولیه صبح کسب می نمودم.هنوز کاملا و حرفه ای به اصطلاحات و کلمات انگلیسی کارگو وارد نشده و عادت نکرده بودم.همان طور که در ذکر خاطره قبلی گفتم بار ها متنوع بودند و هریک تمهید ویژه خودرا می طلبیدند.مثلا برای تره بار و میوه که فاسد شدنی بود حتما باید با سردخانه هماهنگ می کردیم و امثال این ها...

شرکتی بود در زمان برادران خیامی در ایران ناسیونال آن موقع بنام PLP که فارسی آن ( پخش لوازم پیکان)بود.از انگلستان برای این شرکت تقریبا همه هفته لوازم سنگین می آمد. در یکی از شب ها مطابق معمول چندین بسته برای این شرکت وجود داشت که وقتی نوشته بود iran national ما بقیه اش را نمی خواندیم و می دانستیم که لوازم اتومبیل است.یک راست می بردیم انبار های تفکیکی گمرک و در فضای باز بزرگی که بود قرار می دادیم(تحویل می دادیم)تا نماینده ایران ناسیونال بیاید و ببرد.این کار همیشه ما بود.آن شب من عبارت جدیدی را زیر همه این لوازم دیدم و چون که نفهمیدم و غرورم اجازه نداد از سایر همکاران بپرسم(عادت زشت بسیاری از ایرانی ها)لذا فکر کردم این هم یکی از بسته های لوازم یدکی است! پرواز رسید و ما همه در زیر هواپیما به انجام وظائف مشغول شدیم.طبق مانیفست (لیست بارها) بارنامه هارا ار سرمهماندار تحویل گرفته و پس از پیاده کردن بارها با تراک مخصوص و یک کارگر به انبار گمرک ارسال کردم.این را هم بگویم که اواسط تابستان بود و هوا حتی در نیمه شب ها بسیار گرم و طاقت فرساپس از سوار کردن مسافران، هواپیما بطرف خاور دور تهران را ترک کرد.

بمجرد این که به دفتر برگشتیم (دفتر ما زیر برج سابق فرودگاه مهرآباد بود)شخصی را دیدم که با لباس مشکی و قیافه مغموم در انتظار ماست. توجهی نکردم و بسمت میز خودم رفتم.از یکی پرسید فلانی(یعنی من) کجاست.دوستم مرا با انگشت نشان داد.جلو آمد و با صدای ضعیف ناشی از غم و اندوه گفت....برادر من در انگلیس فوت شده و گفته اند که بااین پرواز جنازه اش به تهران رسیده! من با مهربانی گفتم..عزیزم من بشما تسلیت می گم ولی ما امشب جنازه نداشتیم.حتما یا اشتباهی بشما گفته اند و یا در آخرین لحظات بدلیل نداشتن جا به پرواز دیگری که پس فردا شب است موکول کرده اند.حرف کاملا فنی من اورا خیلی زود قانع کرد و بطرف پارکینگ ماشین ها که خانواده منتظرش بودند رفت و مادر همین حال صدای شیون آن ها را می شنیدیم.(متوفی خیلی جوان بود. (ماهم کارها را انجام داده و رهسپار منزل شدیم.فرداشب مرخصی داشتم و پس فردای آنروز که پروازمشابهی در همان مسیر عازم تهران بود ما هم بفرودگاه رفتیم.بمحض این که از سرویس پیاده شدیم یکی از کارگران دفتر نزد من آمد و گفت آقا همان مردی که پریشب دنبال جنازه آمده بود امروز از عصر این جاست(ساعت یک و نیم بامداد بود!!)و مصرانه دنبال جنازه برادرش است.من با خیال راحت گفتم..باید ببینم امشب آمده یا نه! منیفست را چک خواهم کرد.رفتم داخل و سلام و علیکی مختصر و یکراست بسراغ مانیفست بار که روی تلکس آمده بود رفتم.چیزی نبود!!! بسمت آن مرد برگشتم و محکم گفتم آقا مطمئنی که جنازه را حمل کرده اند...بااین پرواز و یا شاید پرواز دیگری باشد!

او هم که حالا کمی حالش جا آمده و خودش را پیدا کرده بود با قاطعیت زیاد دست در جیب کرد و کپی بارنامه را که زودتر بدستش رسیده بود(ظاهرا توسط یکی دیگر از اقوام که با پرواز دیگری آمده بود) بدست من داد! یک نگاه کافی بود تا عرق سردی بر پیشانی ام بنشیند.سکوت کردم ولی خودم را نباختم.با تسلط گفتم در لیست امشب جلوی یک شماره بارنامه خالیست...ممکنست همان جنازه باشد!

وی را روانه درب آهنی کردم...(درب آهنی فرودگاه که بدون واسطه با پارکینگ هواپیماها ارتباط دارد و هنوز هم هست ، محل تحویل جنازه به بستگان و آمبولانس برای انتقال به بهشت زهرا بود).

حدود نیم ساعت تا نشستن پرواز مانده بود و من در این فاصله بسرعت عازم انبار های گمرک شدم.در بین راه تازه متوجه شدم که عبارت human remain در فارسی جنازه معنی می دهد !! و حتی نوشته بود late of Mr.farahani که من در ذهن عجول خودم فکر کرده بودم آقای فراهانی رابط شرکت پی ال پی برای تحویل گرفتن بارهاست!!

بهر حال وضعیت روحی مرا تصور کنید که با سرعتی زیاد عازم انبار بودم.دوستان اگر دیده باشند وقتی جنازه ای با پرواز می رسد به تناسب قرارگرفتن سر و پاها، روی جعبه فلش از پائین ببالا می چسبانند! یعنی اینکه سر بالا باشد و بدانند چگونه جعبه را باز کنند.وقتی از دور چراغ قوه بدست بالای سر جنازه رسیدم با کمال تعجب دیدم که جعبه را برعکس و ایستاده وسط بیابان رها کرده اند!!! و تازه فهمیدم که این بیچاره در 48 ساعت گذشته هم همین طور سروته زیر آفتاب مرداد ماه تهران سر کرده و من جوان ناپخته چه بر سر وی آورده ام.فورا آنرا در ماشین گذاشته و عازم درب آهنی شدم ولی آن جا نبودند! جستجو کردم فهمیدم محموله ای برای پیکان که بیشترشان جعبه هائی شبیه همین تابوت بودند(احتمالا میل لنگ و امثال آن)در حال گذر از سمت درب آهنی بوده و صاحبان جنازه فکر کرده اند عزیزشان در میان آن است..بنابراین راه افتاده و به مکانی پشت ترمینال 4 آنوقت که مختص پرواز های خارجی بود رهسپار شده بودند.من وقتی به آن جا رسیدم با کمال تاثر و ضمنا تعجب دیدم که تعدادی خانم چادر مشکی و عزادار بر روی یکی از جعبه های لوازم یدکی پیکان افتاده و ضجه میزنند و تعدادی آقا هم کمی دورتر گریه می کردند.تصور کنید چه وضعیتی داشتم.از یکطرف خنده ام گرفته بود و از طرف دیگر بخاطر اشتباهی که مرتکب شده و باعث این جنجال شده بودم بشدت متاثر و ناراحت بودم ضمن اینکه نمی دانستم چطور آن ها را از این موضوع مطلع کنم.پس از چند دقیقه آهسته بسمت یکی از آقایان که ظاهر آرامتری داشت رفتم و در گوشش فقط اشتباه گرفتن جعبه هارا متذکر شدم و از او خواستم به خانم ها بگوید.با شنیدن این مطلب آن مرد بشدت ضجه زد ولی بسمت آن ها رفت و به آن ها گفت...خانم ها در لحظه ای همگی بسمت جنازه یورش بردند و روی آن ریختند و ناله شان بهوا رفت.منهم آهسته و بی صدا سحنه را ترک کردم.تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد که هر نوشته ای را ولو بی اهمیت نخوانده رها نکرده و هر گاه چیزی را نمی دانم حتما سوال کنم.خدا همه اموات را بیامرزد.

مطالب خواندنی

پیشنهاد دو پست دولتی توسط احمدی نژاد ( اینجا )

  • چگونه به جای دختر خارجی ، برادر پاسداری را تحویل ام دادند !! ( اینجا )
  • چگونه از تهمت کودتای نوژه ، نجات پیدا کردم !!؟ ( اینجا )
  • به جای قطعه هواپیما بهروز وثوقی تحویل دادند !! (اینجا )
  • ماجرای جدا شدن سر مسافری در مقابل چشمان خانواده اش !! (اینجا )
  • نقش ستون پنجم در سقوط هواپیمای آیت الله محلاتی ! ( اینجا )
  • آیا تاکنون آتش گرفتن انسانی رو از نزدیک دیده اید !!؟ ( اینجا )
  • ادار خلبان ، نظم پایگاه را به هم ریخت !! (اینجا )
  • دلایل سقوط هواپیمای خبرنگاران ! ( اینجا )
  • آیا زندانیان سیاسی به دریاچه نمک ریخته می شدند !!؟ ( اینجا )
  • چگونه به دبیر کلی حزب خران برگزیده شدم !!؟؟ ( اینجا )
  • انتقاد از اعلیحضرت همایونی جهت رفاه الاغ !! ( اینجا )
  • با خلخالی در صحرای طبس ! ( اینجا )
  • چرا در پرواز آبنبات تعرارف می کنند !؟ (اینجا )
  • پرواز به قبیله آدمخواران !! (اینجا )
  • عملیات محرمانه نجات زندانیان ( اینجا )
  • ماجرای اشگ ننه علی ( اینجا )

    شوخی با حاج آقا در جبهه ! ( اینجا