" فرود هاي غير متعارف " عنوان اين پست است که تقديم حضورتون مي کنم . واقعيت اين است ماه ها در جستجوي تصاويري از فرود هواپيما در جاده بودم . تا اين که اين توفيق با پخش فيلم " حمله به اچ ۳ " بدست اومد . ابتدا قصد داشتم در پست ويژه اي تصاوير رو منتشر کنم . سپس بهتر ديدم در کنار نمايش تصاوير ياد شده گزيده اي از مطالب مرتبط رو هم قرار دهم . اما اين که چرا با تاخير تقديم حضورتون شد ؟ مشکل هنگ کردن کامپيوترم بود که هر ده دقيقه اتفاق مي افتاد ! قرار بود پنج شنبه براي تعمير کرج بروم اما امروز شانسي حدس زدم نکنه مشکل از " ماوس " باشد !؟ خوشبختانه تشخيص ام درست بود . و دوباره دست به کار شدم ! اما متآسفانه هنگام از کار افتادن هاي کامپيوترم دو پاراگراف ابتدايي مطلب ام ناخواسته حذف شد ! بعدش با وجود تلاش فراوان قادر به نگارش نشدم ! معمولآ در اين گونه مواقع براي هميشه قيد ان کار را مي زنم .. اما سعي کردم با تمام بي انگيزگي تمامش کنم ..
جا دارد تشکر جانانه اي از دوستان و خوانندگان محترم تارنمايم کرده و بابت حذف پست قبلي پوزش بخواهم . واقعيت اين است بعد از انعکاس مزاحمت هاي يک بيمار رواني از اون جايي که بهترين تنبيه بي محلي است به توصيه يکي از خوانندگان فهيم سايت که تحصيلات روانشناسي دارد پست ياد شده رو از وبلاگ و سايت برداشتم . البته اين رو اضافه کنم که بنده از ابتدا هيچ اهميتي به او نمي دادم . اما وقتي دامنه هتاکي هايش خطاب به تکاوران ارتشي و خوانندگان بزرگوار سايت شد مجبور به واکنش شدم . خدا رو شکر همه ياران پي به شخصيت او بردند ... ! بگذريم . بار ديگر از تاخير هاي پيش اومده عذر خواهي کرده و با قاطعيت اعلام مي کنم .. به پاس همبستگي ياران همدل و صميمي با تمام وجود توآم با انگيزهاي فراوان همراه با عشقي زياد به راهم ادامه خواهم داد . فقط اگه دوستان هم زمان کامنت ها رو قانونمند کنند ( مثلآ تا بيست و چهار ساعت بعد از انتشار ) نظرات خود رو درج فرمايند .. مسلمآ با فاصله کم تري پست هاي بعدي رو منتشر خواهم کرد .
برچسب ها : فرود در جاده + اقتدار هرکولس ها + خط پرواز + سي - ۱۳۰ + مجموعه تلويزيوني + جسارت در اوج + مسعود اوحدي + خلخالي + طبس + جنگ با عراق + اسلام آباد غرب + چادر + فرود در اتوبان + زنده ياد مهدي دادپي + زنده ياد حسين دستوم + پايگاه هفتم ترابري + شليک به خودي + فرود هاي اضطراري +
به بهانه مقدمه .. !
اگر چه ذاتآ انسان صلح طلبي هستم .. اما اين دليل نمي شود هنگام تجاوز به خاک کشورم از مام ميهن عزيزم دفاع نکنم .. ! اون هايي که خواننده مطالب قديمي ام هستند خوب مي دونند که در اوايل انقلاب بنده گرايشات شاه دوستي داشتم ! که تنها دليلش رشد و نمو در خانواده ارتشي بود . اما مرگ شاه باعث قطع همه اون وابستگي ها شد . اما همچنان دل در گروي انقلاب نداشتم .. ! آغاز جنگ باعث شد با تمام وجود در خدمت جنگ باشم . وقتي ايثار و از خودگذشتگي جوان هاي معتقد رو در جبهه هاي جنگ ديده و حمايت کامل مردم شريف ايران در پشتيباني از رزمندگان ارتشي را از نزديک ديدم .. به عنوان يک ارتشي که با پول همين مردم عالي ترين تخصص ها رو در کشور هاي پيشرفته گذرونده بودم ، هرگونه سستي و کم کاري رو خيانت به وجدانم دانسته و با تمام وجود سعي کردم در خدمت باشم . نگاهي به سوابق خدمتي ام در جنگ به خوبي نشان دهنده اين واقعيت است که حتي در زمان هاي استراحت ام هم داوطلبانه به ماموريت هاي جنگي اعزام مي شدم .. دوستان به خاطر دارند که در اون ايام اکثر مقامات عاليرتبه کشور با هواپيماهاي ما به منطقه اعزام مي شدند .. و ارزش و احترام زيادي رو براي گروه هاي پروازي قائل بودند .. و اغلب هم با دست و دلبازي و ارايه انواع حواله هاي مفيد سعي در روحيه دادن به پرسنل بودند .. خدا رو شاهد مي گيرم با وجود ارتباط مستمر با مسئولان رده بالاي نظام در طول ماموريت هاي جنگي ، هرگز براي خود رانتي درخواست نکردم . چون معتقد بودم ارزش کارم از بين مي رود .. حالا هم اصلآ پشيمان نيستم . و با افتخار از اون روزگار ياد مي کنم ...
اين ها رو عرض کردم تا بگم .. همين عشق و علاقه سبب شد سختي هاي جنگ رو حس نکنم ! و به بد ترين حوادث ايام جنگ به چشم طنز و شوخي بنگرم .. ! اوايل جنگ دوستان و همکاران حزب الهي مون از شوخي هاي دم به دم بنده با هم شيفتي ها ناراحت شده و روي از ما بر مي گردوند ! در ادامه وقتي ديدند که در روزهاي استراحتم براي رفتن به ماموريت جنگي دواطلب مي شوم ، کم کم نظرشون عوض مي شد . کار به جايي رسيده بود که اواخر جنگ خودشون هم راه افتاده بودند !! و گاهي اوقات خط هم مي دادند ! از اين رو دوران هشت سال دفاع مقدس براي برو بچه هاي ما توآم با خاطره بود ! همه اموخته بوديم که در برابر مشکلات و سختي هاي جنگ روحيه مون رو نبازيم .. اگر چه به خاطر همين شوخي ها بار ها و بار ها برادران عقيدتي سياسي احضارم مي کردند .. اما وقتي صادقانه هدف رو روحيه دادن به بچه ها اعلام مي کردم .. و همکاران مومن و حزب الهي هم يواشکي تآئيدم مي کردند بنده خدا ها زياد سخت نمي گرفتند . بگذريم ... اين ها رو گفتم تا با حس و حال ما در اون زمان آشنا شويد . و دليل شيرين بودن خاطرات جنگي رو تجسم کنيد .. حالا هم که جنگ تموم شده دوران عزت و احترام ما هم به سر اومده است .. ! در گوشه و خلوت خونه استيجاريم ضمن دست و پنجه نرم کردن با انواع و اقسام بيماري ها ، دلم رو به خاطرات اون ايام خوش کرده و آن ها رو به رشته تحرير در مي آورم .. نه آقايون با ما کار دارند .. و نه ما با اون ها پالوده مي خوريم .. به همين هم راضي هستيم .. خدا رو شکر
یک پارانتز کاملآ بی ربط .... !
باور کنید هر گاه تصویر خزش دسته جمعی هرکولس ها رو می بینم ، بي اختيار ياد دو خاطره مي افتم . اولي در باره پرواز هاي دسته جمعي ( فورميشن ) است . که بسيار کار سخت و حساسي است . و بر عکس تصور مردم که تنها چند هواپيما رو در کنار هم مشاهده مي کنند .. همان گونه که اشاره کردم عملي بسيار دشوار و مستلزم تمرينات زيادي است . يادش بخير اوايلي که تازه به خط پرواز سي - ۱۳۰ پيوسته بودم .. و همه چيز برايم تازگي داشت . چند باري با اساتيد خبره به پرواز فورميشن رفتم . نخستين باري بود که اضطراب و عصبانيت رو در چهره فرماندهان هواپيما و استاد خلبان ها مي ديدم .. آن ها عملآ به سر شاگردان خود فرياد مي زدند .. اخه اون موقع پرواز هاي دسته جمعي حد اقل هشت فروندي بود ! مخصوصآ پرواز درشب و بار ريزي شبانه توآم با ريختن چتربازان در نقطه تعين شده بي نهايت مشکل و پيچيده بود . خدا حفظ اش کنه .. يادمه يک شب با سروان " محب " که يکي از آس ترين استاد خلبان هاي نيروي هوايي بود براي چتربازي به شيراز رفتيم .. ( بهتره خاطره اين ماموريت رو در پستي جداگانه منتشر کنم .. ) يکي از دوستانم که تازه معلم خلباني چک شده بود ، در اولين سورتي ريزش چتربازها بدشانسي آورده بود و طفلک نيروهاي هوابرد شيراز در هواي طوفاني هر يک به گوشه اي پرت شده بودند .. و يکي از آن ها هم به شهادت رسيد .. ! آخرين خاطره ام از خزش دسته جمعي هواپيما مربوط به زماني مي شود که تازه قلبم رو عمل کرده و براي ديدن زنده ياد دادپي به پايگاه رفته بودم . به من گفتند تيمسار سر بانده .. وقتي نزد مرحوم دادپي رفتم .. با صحنه ديدني حرکت پشت سر هم هرکولس ها مواجه شدم .. که براي مقابله با حمله منافقين به اسلام آباد راهي منطقه بودند .. خيلي دلم مي خواست من هم در يکي از اون هواپيماها باشم .. افسوس بدنم پر از بخيه بود .. !!
اقتدار هرکول های قهرمان ایران ..
تا پارانتز قبلی هنوز باز است لازم مي دونم در باره اقتدار هواپيماهاي " سي - ۱۳۰ " يا همون هرکول ها نکته اي عرض کنم .. مي گويند تصويري از خاطرات قديمي هميشه بر ذهن آدمي باقي مي ماند . و من اين مسئله رو قبول دارم . به عنوان مثال هرگاه سخن از هواپيماهاي نازنين سي - ۱۳۰ مي شود بي اختيار ياد رمپ پرواز شلوغ خط پرواز مي افتم که هرکول ها با نظم و اقتدار در کنار يک ديگر آراميده بودند .. ! و هر روز صبح قبل از ورود به محل کارم با ديدن عظمت آن ها روحيه مي گرفتم . مخصوصآ در زمان جنگ که به اين انرژي و روحيه نياز مفرط داشتم .. ! يادمه در هر شرايطي قبل از پرواز دقايقي به رمپ پرواز خيره مي شدم ..! جالبه بدونيد اين نوستالوژي سال ها بعد هم در دوران بازنشستگي بار ديگر سراغم اومد ..! و زماني که در صدا و سيما طرح تلويزيوني ام " جسارت در اوج " تصويب و اجازه توليد گرفت ، بنده در مقام محقق و نويسنده از کارگردان پيشنهادي ام ( مسعود اوحدي ) که علاوه بر کارگرداني استاد دانشگاه هم بود خواهش کردم .. آغاز برنامه و حتي تيتراژ مجموعه از لحظه بر امدن آفتاب و تابش شفق بر رمپ پرواز شروع شود .. و براي رسيدن به اين تصوير زيبا قرار بود دوربين مسعود بر فراز آشيانه سي - ۱۳۰ از شب قبل نصب شده باشد .. بله دوستان هنوز هم با گذشت سال ها ، تصوير اقتدار هرکول ها جلوي چشمانم است . و تا دم مرگ باقي خواهد موند ..
فرود بر سقف تاکسی ..!
حالا که قراره از فرود های غیر متعارف هرکولس ها نام برده بشه ، ابتدا به دوران قبل از انقلاب برگشته و به فرود هواپيماي سي - ۱۳۰ بر روي سقف تاکسي اشاره مي کنم .. ! تعجب نکنيد واقعيت دارد ! اين اتفاق غم انگيز در فرودگاه مشهد رخ داد و باعث کشته شدن راننده تاکسي و مسافرش شد ! قضيه از اين قراره که :
قبل از انقلاب يك فروند هواپيماي سي – 130 به خلباني سرهنگ الف ( گر چه مي تونستم اسم ايشون رو هم بگم ) از تهران به سمت مشهد پرواز مي نمايد . همون طور كه اشاره كردم اون موقع باند فرود هواپيما در نزديكي يكي از خيابان هاي پر تردد شهر قرار داشت . فكر مي كنم انتهاي خيابون نخريسي بود . يك تاكسي فلك زده در حالي كه يك مسافر هم در صندلي جلوي خود نشونده بود ، از آن جا عبور مي كرد . از شانس بد او درست در لحظه اي كه از مقابل باند عبور مي كرد ، هواپيماي سي – 130 كه در حال فرود بود ، چرخ هاي عقب اش را روي سقف تاكسي مي كوبد . به گفته شاهدان حادثه ، در يك لحظه تاكسي مچاله شده و خون از شيشه هاي طرفين به بيرون پاشيده مي گردد . حادثه خيلي دلخراش بود . جالب اين كه خلبان هواپيماي غول پيكر سي – 130 اصلآ متوجه اين حادثه نشده ، و با خونسردي هواپيما رو وارد رمپ پرواز مي كند . حال چرا وي متوجه حادثه نگرديده بود ، سرعت و وزن سنگين هواپيما سبب عبور سريع از روي تاكسي شده بود . به اعتقاد كارشناسان و صاحبنظران ، اگر هواپيما فقط چند ثانيه زودتر چرخ ها يش به زمين اصابت مي نمود ، تاكسي را با شدت تمام به جلو كشانده و سبب انفجار و انحراف هواپيما مي شد. در حالي كه درست همزمان با سقف تاكسي برخورد نموده بود . به هر حال اگر چه جان دونفر از هموطنان مشهدي ما در اين حادثه از دست رفت . اما با خوش شانسي از يك فاجعه ناگوار تر جان سالم به در بردند . ادامه مطلب ..
ما و چغندر کاران ايتاليايي .. !
اما خاطره اي ديگر اما جالب به يکي از ماموريت هاي پيش از انقلاب به امريکا اختصاص دارد ! اگه چه ما روي تلي از چغندر هاي کشاورزان ايتاليايي ننشستيم ، اما خاطره اش هنوز باقي است :
در يكي از همين ماموريت هاي پرواز آمريكا ، نزديكي هاي صبح بود كه به بالاي خاك ايتاليا رسيديم . هنوز ارتباط راديو يي ما با مركز كنترل زميني اين كشور برقرار نشده بود كه ، تمام سيستم هاي ارتباطي ما با زمين ناگهان قطع شد . شرايط خيلي خطرناكي بوجود آمده بود . تجسم بفرمائيد در يك كشور اروپايي كه هر دقيقه هواپيمايي در آسمان آن تردد داره ، قطع ارتباط راديويي واقعآ فاجعه است . معمولآ در اين جور مواقع دستورالعمل مشخصي وجود دارد به اين صورت كه ، چون سيستم رادار طياره رو در اسكوپ خود داره ، براي فهماندن به مسئولان رادار ، خلبان در همان ارتفاعي كه قرار دارد ، اقدام به ترسيم يه مثلث به طول تقريبآ دو مايل مي نمايد . تا بدينوسيله آن ها ساير هواپيما ها رو از آن مسير دور نگه دارند ... ادامه مطلب
فرود در جاده شوسه ..
به دوران بعد از انقلاب بر گشته و به يکي از ماموريت هاي خاطره انگيزم اشاره مي کنم .. که مربوط به فرود در بانه است .. باور کنيد من خيلي از فرود در جاده ها لذت مي بردم .. ! منظورم فرود هاي غير اضطراري است که در قالب ماموريت و با هماهنگي ژاندارمري جاده ها براي فرود ما مسدود مي شد ! مثل جاده طولاني در شهر " مراغه " يا در " اسلام آباد غرب " ..
ساعت ۸ صبح از فرودگاه مهرآباد به سمت غرب كشور ، پر كشيديم .... در نقشه پروازي ما ، اين شهر به دليل نداشتن باند فرود ، تنها به نام آن اشاره شده بود . قرار گرديد در تنها جاده شوسه اين شهر فرود آئيم . با رسيدن به نزديكي بانه ، كم كم از ارتفاع خود كاستيم ... از شانس خوب ما هوا آفتابي و عمق ديد زياد بود . در آن ايام هنوز تشكيلات " ژاندارمري " بر قرار بود . يعني هنوز در نيرو هاي نظامي ادغام نشده بودند . بر همين اساس از طريق بي سيم با آن ها تماس گرفتيم . و خواهش نموديم به فاصله چندين كيلومتر از هر دو طرف ، اين راه ماشين رو را كه محل تردد اتوبوس و كاميون و سواري بود ، مسدود نمايند .... ادامه مطلب
با خلخالی در صحرای طبس .. !
اگر چه ممکنه تعریف باند فرود طبس ( همان جايي که آمريکايي ها قصد داشتند گروگاه ها رو آزاد کنند ) از نگاه تکنیکی و فنی غیر متعارف نیاشد ، اما به دليل غير قابل استفاده بودن آن همچنين ياد اوري خاطرات قديم ، يادي از آن مي کنم :
اعلام كردند كه يك فروند هواپيماي سي - ۱۳۰ ساعت هشت صبح به سوي طبس پرواز كنه .. تا قبل از آمدن خلخالي هيچ كس نمي دونست كه مسافران هواپيما چه كساني هستند ! دقيقآ يادم نيست كه نوبت خودم بود يا داوطلب رفتم .. به هر حال وقتي خواستيم حركت كنيم ، ديدم حاج آقا خلخالي با هياتي همراه سوار هواپيما شدند . كاري ندارم كه دست بوسان آستان ارادت او چه دولا سه لايي مي شدند . به هرحال سوار شده و به سوي طبس پرواز كرديم . هنوز كاملآ اوج نگرفته بوديم كه حاج آقا به همراه يك سرهنگ نيروي زميني كه قد بسيار بلندي داشت اجازه خواسته و به كابين آمدند .. در تمام مدت پرواز آن دو با هم حرف مي زدند .. بيشر سرهنگه حرف مي زد و خلخالي سرش رو به علامت تصديق تكان مي داد . صداي موتور هم مانع از ان بود تا مكالمات ان ها شنيده شود ! قبل از فرود همان جناب سرهنگ بلند شده و خواهش كرد حاج آقا مي فرمايند اگه امكان داره يه دور در اطراف محيط بزنيد تا وسعت عمليات آمريكايي ها مشخص بشه ! و ما وسعت رو نشون داديم !! ادامه مطلب ...
فرود در خاک عراق ..
يکي از افتخارات نيروي هوايي ارتش دلاور ايران در زمان جنگ ، انجام ماموريت هاي برون مرزي بسيار حساس و تآثير گذار است که اغلب به دليل تاکتيک هاي ناب به گار گرفته و طرح هاي منحصر به فرد آن محرمانه تلقي شده است . و جز تعداد اندکي از پرسنل که به دليل موقعيت خدمتي از آن ها اگاه اند ، هرگز در جايي منتشر نشده است . من در تارنماي خودم به تعدادي از اين نوع ماموريت ها اشاراتي داشته ام .. که در حد گذرا و کلي بوده است ! به يکي از اين ماموريت ها توجه کنيد :
وقتي چرخ هاي هواپيماي سي - ۱۳۰ با اقتدار خاك كشور عراق رو لمس كرد ، خيلي احساس غرور مي كردم ... طبق برنامه چهار نفر از تكاوران هميشه قهرمان در هواپيما مانده و محافظت از جان ما رو به عهده گرفته بودند .. آن ها به محض نشستن در چهار طرف هواپيما در تاريكي سنگر گرفتند ... گرد و غبار ناشي از چرخش ملخ ها نور ماه رو در خود پنهان كرده بود .. ما بلافاصله بعد از فرود موتور ها رو خاموش كرديم .. ۳۵ دقيقه فرصت داشتيم .. بايد رآس ساعت مقرر بدون اين كه منتظر كسي باشيم از زمين بلند مي شديم . هيچ گاه وداع افسر فرمانده تكاوران رو فراموش نمي كنم .. مثل شبح در تاريكي به بيرون پريده و در تاريكي شب گم مي شدند .. .. اين بار بر عكس ماموريت قبلي ، عكس فرزندانم رو هم با خود آورده بودم . در نور ماه با نگريستن به چهره آن ها قوت قلب مي گرفتم .. هر يك از بچه ها خود رو به نوعي سرگرم كرده بودند .. يادمه دوست عزيزي در كامنتي در مطلب خفاش اعلام كرده بود تجهيزات آمريكايي است و ما داريم پز آن ها رو مي دهيم .. ! اين كه افتخار نيست .. !! بله درسته امكانات آمريكايي است ولي شهامت ايراني در اين ميان چه مي شود ... !!؟ ادامه مطلب ..
فتح ارتفاعات استراتژيک عراق
همچنین ماموریت افتخار امیز تکاوران دلاور ارتش برای تصاحب یکی از ارتفاعات استراتژیک دشمن که با هواپیمای سی - ۱۳۰ از طریق خاک عراق صورت گرفت ، از افتخارات مهم دفاع مقدس محسوب مي شود . اي کاش زماني فرا رسد که اجازه انتشار اين گونه ماموريت ها صادر شود .
سر ساعت مقرر هواپیمای غول پیکر هرکولس مانند عقاب از ارتفاع بالا شیرجه رفته و در محل تعین شده از سمت خاک عراق بر فراز دامنه کوه قرار گرفت .. سرهنگ کرمشاه هندی اگر چه به دقت بچه های هوایی اعتماد کامل داشت .. اما به عنوان یک فرمانده تا دقیقآ مطمئن نشد ، اجازه پرش را صادر نکرد .. نور منور ها منطقه دور دست را روشن کرده بود .. با اشاره فرمانده چراغ قرمز هشدار پرش خاموش و چراغ های سبز روشن شدند .. از قبل رمپ هواپیما باز شده بود .. بچه ها با حواله بوسه .. از هواپیما به بیرون می پریدند .. بله آن ها می رفتند بار دیگر حماسه ساز تاریخ شوند .. قبل از خروج تکاوران دلاور تیپ نوحد ، محموله توسط چتری به بیرون پرتاب شده بود .. وزش باد ، درجه حرارت دقیقآ با پیش بینی های قبلی مطابقت داشت .. دقت در تخلیه ، همه چتربازان رو در محل مورد نظر قرار داده بود .. اخرین نفر فرمانده با تجربه بود که قبل از ترک کابین هواپیما خیلی صمیمی با همه بچه ها خداحافظی کرده و در نهایت با در آغوش گرفتن لودمستر ها و جان مستر ها ، با لبخندی بر لب به بیرون پرید .. با فرود فرمانده به زمین .. بچه ها چتر های خود رو سریع جمع اوری کرده و نسبت به استتار آن اقدام کردند .. و در ادامه خیلی سریع به سمت ارتفاعات راه افتادند ... تکاوران قهرمان نیروی دریایی به همراه کماندو های دلاور از دامنه شرقی و چتربازان از بخش غربی در حال صعود به ارتفاعات سر به فلک کشیده و مقاوم صخره ای بودند .. قوای ایرانی طبق برنامه جلو می رفتند ... ادامه مطلب
فرود در جاده اسلام آباد غرب ..
براي من خاطره حضور در بيابان هاي مشرف به جاده اسلام آباد غرب و زندگي در چادر براي نظارت بر فرود هواپيماهاي شکاري خودمون که بر اثر رگبار گلوله هاي دشمن اصطلاحآ آبکش شده بودند و قادر به ادامه پرواز تا پايگاهاي خود نبودند ، يکي از بهترين لحظات دوران خدمتي ام محسوب مي شود . اين جاده علاوه بر هواپيماهاي شکاري پذيراي سي - ۱۳۰ هاي نازنين خودمون هم بود . حال ضمن مرور به يکي دو پاراگراف از نوشته هاي پيشين خود ، تصاوير مستندي از اين جاده رو بدست اورده تقديمتان مي کنم .
شليک به هواپيماهاي خودي .. !
اون زمان معضل بزرگي يقه همه هواپيما ها رو گرفته بود . و ان هم شليك خودي ها به هواپيما هايي كه در منطقه تردد مي کردند . البته تقصيري هم نداشتند .. يك عده سرباز و درجه داري كه اتش به اختيار بودند .. و به ان ها گفته بودند { هر شيئي كه از بالاي سرتون عبور كرد بزنيدش .. مگه ما قبلآ اطلاع بديم .. } اما گاهي ارتباط بين آن ها برقرار نمي شد .. گاهي هواپيما رو نمي شناختند ، گاهي اشتباه گرفته و ساقط مي كردند و .. بايد كار اساسي صورت مي گرفت .. خيلي تاوان سنگيني در اين رابطه داده بوديم . تا اين كه يه فكر ناب و عالي به فكر ستاد نشين ها رسيد . و آن اين بود ... حالا كه پرواز به امريكا ور افتاده است ..!! حالا كه سيستم هاي رصد ستاره هامون تو انبار خاك مي خورند ، پس بهتره از اون ها در تشخيص هواپيما ها استفاده كنيم .. اما بعد ترديد داشتند كه اين دستگاه هاي گران و ارزشمند رو به كي بدهند .. !!؟ تا اين كه به فكرشون رسيد از خلبان ها و كمك خلبان هايي كه به دلايل پزشكي يا موارد ديگر پرواز نمي روند و به اصطلاح گراند هستند ، استفاده كنند ..
دستگاه رصد ستاره ها چي است .. !؟
در روزگاران نه چندان دور که هنوز هواپيماهاي بوئينگ ۷۴۷ ( جامبو جت ) به خدمت نيروي هوايي ارتش شاهنشاهي در نيامده بود . و فشار بار ماموريت هاي خارج از کشور و لجستيک ارتش بر دوش هواپيماهاي هرکولس سنگيني مي کرد . همچنين دوراني که ابزار و وسايل ناوبري همانند امروز پيشرفته نبود و به قول معروف از " جي پي اس " کنترل هاي مدرن خبري نبود ، گروه هاي پروازي براي سلامت عبور بر فراز اقيانوس هاي پر تلاطم اش دست به دامان استفاده از ابزار کوچکي مي شدند که همواره بر سقف کابين قارقارک هاشون تعبيه شده بود . و بي شباهت به دوربين چشمي زير دريايي ها مي ماند ! البته اين ابزار کوچک که براي رصد ستارگان در آسمان پيش بيني شده بود . بدون همراه داشتن کتاب مخصوص " تصوير ستارگان " کاربردي نداشت ! اما بشنويد از اندر فوايد اين کتاب که کشور امريکا در اختيار هم پيمانان خود قرار مي داد ! در اين کتاب تصاوير ستارگان به تاريخ روز ، ساعت و دقيقه در آسمان اشاره داشت ! و اگر خلبان بخت برگشته اي شب هنگام بر فراز اقيانوس ارتباطات ناوبري اش رو از دست مي داد ، با مراجعه به اون کتاب و مشخص کردن زماني دقيق ( مثلآ ده دقيقه بعد ) با ابزار ستاره شناسي هواپيما رآس زمان تعين شده به آسمان نگريسته و با مشاهده تصوير دقيقي که در کتاب چاپ شده بود ، جهات جغرافيايي اش رو تشخيص داده و به راه اش ادامه مي داد .. و الکي دور خودش روي اقيانوس پرسه نمي زد ! بعد از انقلاب و بدنبال قطع هر گونه وابستگي با آمريکا عملآ اين سيستم ها فاقد کارايي شده بودند ! و همان طور که اشاره کردم در انبار ها خاک مي خوردند .. و عاقبت با درايت فرماندهان و طراحان عمليات ها در جنگ براي شناسايي هواپيماها استفاده مي شد ..
جاده اسلام آباد غرب ..
واقعآ تعجب مي كنم چرا هيچ گاه به موقعيت استراتژيك جاده اسلام آباد غرب به آن صورت اشاره نشده است .. !!؟ و جز طرح بزرگ مرصاد به فرماندهي و درايت شهيد صياد شيرازي كه براي مقابله با تجاوز منافقين كور دل در اين مكان به مقابله پرداخته شد ، ديگر سخني از نقش و اهميت اين محل گفته نشد؟ شايد هم بيان شده .. ولي متآسفانه من چيزي در اين باب نشيندم . به هر حال بنده به سهم خود ان چيزي كه خود حضور داشته و شاهدش بودم رو تعريف مي كنم .. پرواز هاي ما مرتب به كرمانشاه ادامه داشت . و همان گونه كه عرض كردم به جهت برنامه ريزي دقيق ، ما زياد در اين شهر معطل نشده و سريع سر و ته كرده و با هواپيمايي مملو از مجروحين منطقه رو ترك مي كرديم .. در يكي از همان ايام بود كه طرح بهره گيري از جاده اسلام آباد غرب به اجرا گذاشته شد . و با نصب چادر و منبع آبي در بيابان عملآ آن جاده صاف و طولاني رو به باندي مطمئن براي فرود انواع هواپيما آماده كرديم .. يادمه از جهاد كمك گرفتيم و آن طفلكي ها سريع با بولدذر و لودر اطراف جاده رو از دو طرف صاف كرده و تحويل ما دادند . خب اون موقع من خيلي ماجرا طلب بودم ! براي همين به اتفاق تني چند از دوستانم براي نگهداري از اين فرودگاه جنگي عازم منطقه شديم ..
تصاوير فرود هواپيماي شکاري در جاده
اگر چه فيلم سينمايي " حمله به اچ -۳ " به قصد روايت بزرگ ترين حماسه نبرد هوايي ارتش تهيه و توليد شده است ، اما به گفته اغلب کارشناسان نظامي و آن هايي که شاهد و يا مجري اين عمليات تاريخي بودند .. اين فيلم فاصله زيادي با واقعيت ها دارد .. البته تقصر سازندگان محترم آن نيست ! چون همان گونه که بار ها اشاره کردم به لحاظ طرح هاي ابتکاري منحصر به فردش جز اسرار نظامي طبقه بندي شده ارتش محسوب می شود . و در حد درک مخاطب عام بسيار عالي هم تهيه شده است . اما صحنه هاي فرود يک فروند فانتوم در جاده فيلم ، گوياي روزهاي حضور ما در جاده اسلام آباد است ..
ایثار یک قهرمان ارتش
تا دلتون بخواد خاطرات زیادی از حضور در کرمانشاه خصوصآ چادر های خاطره انگیزی که در اطراف جاده اسلام آباد مستقر شده بود دارم ! در باره شیطونی های دوران جنگ ام بار ها در پست های قدیمی اشاره کرده ام .. خصوصآ شرایط زندگی در کمپ و دوری از خانواده باعث شده بود حسابی شیطنت ام گل کنه و سر به سر پرسنل بگذارم ! یادش بخیر .. انگار همین دیروز بود .. از هر شعبه فنی و تعمیرات هواپیما یکی دو نفری اومده بودند . آن ها هم با قطعات یدکی فراوان در چادر ها زندگی می کردند .. از انداختن مارمولک و عقرب پلاستیکی در چادر بچه ها گرفته تا اعلام الکی وضعیت آلرت ( آماده باش ) که پرسنل مجبور مي شدند شبانه شرايط فرود رو فراهم کنند ، بخشي از شيطنت هامون بود ! البته خاطره ايثار يکي از همين قهرمانان رو قبلآ تعريف کرده ام .. نام او استورا غلامي بود . در باره او مي خوانيم :
بیش از یک ماه از حضور استوار غلامی در بیابان می گذشت ... به گفته همکاران پدافندی اش هرگز در این مدت تقاضای رفتن به شهر و دیدن خانواده اش را نکرده بود .. می گفتند ذوق عجیبی از دیده بانی و اطلاع رسانی داشت .. به گفته فرمانده اش ، خیلی هم در کارش وارد و مسلط بود . به طوری که حضور او باعث دلگرمی بچه ها شده بود .. تا این که یک روز نزدیک ظهر وقتی سرباز رابط برای استوار غلامی نهار می برد ، با کمال تعجب می بیند .. یکی از پاچه های شلوارش پاره شده است .. و استوار غلامی سیاه و کبود در گوشه چادرش افتاده است .. و نامه ای به خط خودش در گوشه ای قرار دارد .. سرباز با همان نگاه اول می فهمد نیش مار بسیار سمی این گونه پای سرکار استوار رو متورم و کبود کرده است . سرباز سریع دوان دوان خود رو یه مقر در سایت می رساند .. و بریده بریده خبر کشته شدند استوار غلامی رو به همکاران اعلام می کند .. باور مرگ استوار غلامی که هیکلی ورزشکار داشت و بچه بومی آن منطقه به حساب می امد خیلی عجیب بود .. نبود تلفن در دسترس باعث شده بود که نتواند مشکل اش رو بیان کند .. اما پرسش این بود که چرا لنگ لنگان به سمت سایت نزد همکاران برنگشته بود !!؟ پاسخ این پرسش رو همکاران چنین گفتند .. اون شب تا نزدیکی های صبح حمله بود .. و با هر فشار دگمه رگبار اتش به آسمان برمی خواست .. دوم این که فاصله تا مقر خیلی طولانی بود .. و اگر هم قصد رفتن به سایت رو داشت نمی شد .. سم آن گونه از مارهای منطقه خیلی کشنده بود . ادامه مطلب
فرود در اتوبان ... !
پروسه فرود هاي غير متعارف ما با اين خاطره کامل تر مي شود .. ! البته از اون جايي که اين حادثه براي يک فروند هواپيماهاي پايگاه هفتم ترابري شيراز رخ داده بود ، بنده از زبان برو بچه هاي شيرازي شنيدم . و در زمان نگارش جزئيات آن در وبلاگ ، اطلاعات ام کامل نبود . بعد ها شنيدم خلبان شجاع آن پرواز زنده ياد " حسين دستوم " بوده است . به هر فرود در اتوبان هاي شلوغ يکي از کشور هاي عربي واقعآ شاهکار خلباني محسوب مي شود .. در اين ماجرا مي خوانيد که :
خلاصه بعد از كلي چونه زدن ها ، آقا صادق كه با گفتگو با او پي به شخصيت متزلزل او برده بود متوجه مي شه كه طرف آن چنان حرفه اي نيست . به همين دليل بعد از طي مسافتي از روي خليج هميشه فارس به ناگهان يك شيرجه ناگهاني به سمت زمين مي ره .. هواپيما رباهه تعادل اش به هم مي خوره .. در همين هنگام يكي از كمك خلبانان كه در بالاي كابين روي تشك خوابيده بود ( هر كي روي آن مبل بزرگ بخوابه ، داخل كابين كسي او رو نمي بينه ) با ديدن اين صحنه پائين پريده و هواپيما ربا رو دستگير مي كنه .. آن ها به اتقاق كروي پروازي حسابي اون مادر مرده رو طناب پيچ مي كنند و كف هواپيما مي خوابانند .. در همين هنگام هم صادق با تماس با كنترل زميني اعلام مي كنه كه ما موفق شديم هواپيما ربا را تسليم نماييم و در حال حاضر مشغول برگشتن هستيم !! بچه ها كلي خوشحال مي شوند كه با آرتيست بازي موفق شده اند يك تروريستي رو دستگير نمايند ! آن ها سپس مشغول بازرسي جيب هاي اون مادر مرده مي شوند .. در نزد او علاوه بر يك اسلحه كلت كمري يك يا چند تا نارنجك هم مي يابند .. و در حالي كه هواپيما ديگه از منطقه خليج فارس كلي دور شده بود و به سمت شيراز مي رفت .. يكي از كروي پروازي چون شناختي از مكانيزم نارنجك نداشت ، به قسمت مسافران رفته و با صداي بلند اعلام مي نمايد كي مي تونه اين نارجك ها رو خنثي نمايد ؟ ادامه مطلب
نگاهي به فرودهاي بي خطر در جهان
راستش رو بخواهيد در روزهايي که پشت و سر هم سوانح هوايي کشور رو نقد و تحليل مي کردم بعضي از خوانندگان محترم نوشتند که .. " ديگه از مسافرت با هواپيما مي ترسند .. ! " همان موقع در پاسخ به اين عزيزان نوشتم که .. هر سانحه هوايي به دليل تحقيقات دامنه داري که توسط کارشناسان خبره انجام مي گيرد ، موجب اصلاح مشکلات و ايمني پرواز ها مي شود . لذا براي اگاهي اين عزيزان که همه فرود هاي اضطراري مرگبار نيستند ، اقدام به انتخاب و ترجمه مستندهايي کردم که در بد ترين شرايط مسافران با تلاش خلبانان هواپيما از مرگ نجات يافته بودند .. بد نيست به يکي از اون ها توجه کنيد :
خلبانان در مقابل تصمیم خطرناکی قرار گرفته بودند .. برای کاهش سرعت لازم آن ها نیاز داشتند یک دور به حول محور عرضی چرخیده تا به وضعیت ایده آل برای فرود برسند .. ولی این امر سه دقیقه زمان می برد .. و برای آن ها خیلی دیر بود .. و امکان برخورد هواپیما با زمین وجود داشت .. به همین دلیل کاپیتان پیرسون تصمیم می گیره حالت دوم یعنی چرخش نیمدایره و سپس اپروچ به سمت باند رو می گیره .. که این امر تنها با هواپیماهای کوچک مانند گلایدر امکان پذیر بود نه جت بزرگ مسافربری ..!! به هر حال تنها روش برای اپروچ به باند بود .. ادامه مطلب ..
و اما ... فرود هاي فانتزي !
حسن ختام اين پست رو با اجازتون با مطلب " فرود هاي اضطراري " تقديم حضورتون مي کنم . اميدوارم مورد توجه و پسند شما ياران قرار گيرد ..
این یکی از نادر ترین اتفاقات تاریخ هوانوردی است .. که عرض کردم فیلم مستند آن را نشنال جئوگرافیک ساخته است . هواپیما در هوا بخشی از سقف اش از جا کنده می شود !! اما خلبان سعی می کنه با حفظ آرامش و خونسردی هواپیما رو با همه مسافرانش سالم به زمین بنشاند .. این بهترین عبرت برای کسانی که بی جهت از پرواز می ترسند .. من برای این که دوستان باور کنند .. این مستند را بزودی منتشر خواهم کرد ... ادامه مطلب تصويري ..
در پناه ایزد منان پاینده و جاوید باشید .
بهروز مدرسی
این پست ساعت ۱۹:۴۵ دقيقه سوم آبان ماه ۱۳۸۹ پایان یافت .
پاینده و برقرار باد ارتشیان دلاور و قهرمان ایران
آرشیو سایت اينجا آرشیو وبلاگ اینجا
پیشنهاد دو پست دولتی توسط احمدی نژاد ( اینجا )
چگونه به جای دختر خارجی ، برادر پاسداری را تحویل ام دادند !! ( اینجا )
شوخی با حاج آقا در جبهه ! ( اینجا
توجه ... توجه.... توجه
خوانندگان محترم لطفآ توجه داشته باشيد :
کليه کامنت هاي وبلاگ ( دل نوشته هاي يک سرباز ) بدون پاسخ منتشر مي شوند .
دوستان محترم پرسش هاي خود را فقط در سايت ( خاطرات يک خبرنگار ) مطرح فرمايند .
فراموش نکنيد فقط به کامنت هاي پست اخر پاسخ داده مي شود .