Friday, November 5, 2010

مديري موج سوار قابل

دو کلمه حرف منطقي با مهران مديري

2moam54hmol5qr99728s.gif

y3qpb8toex3mxnp7q24m.jpg

" مديري موج سوار قابل " عنوان مطلب اين پست است که تقديم شما مي شود . در اين نوشته سعي کرده ام با نقبلي به خاطرات گذشته واژه " مرام " و معرفت رو که مديري در ابتداي فهوه تلخ از مردم ايران توقع دارد را به نقد بکشم . ضمن اين که مصرانه از مردم عزيز مي خواهم نه تنها قهوه تلخ ، بلکه هيچ فيلم و سريالي ديگري رو از شبکه هاي غير مجاز تهيه نفرماييد .

بر چسب ها : مهران مديري + لاله صبوري + شبکه اول ، گروه اجتماعي + شبکه پنج + قهوه تلخ + قلب يخي + شبکه سوم + جشن شبکه + فرهنگسراي خاوران + مرام و معرفت + جواد خياباني + تهيه کننده + کارگزدان

بهانه ای برای مقدمه ..

در همین ابتدای کار صادقانه اعتراف می کنم بنده هیچ مشکلی با شخص آقای " مهران مدیری " نداشته و ندارم . در باره سریال " قهوه تلخ " هم معتقدم : حرکت فرهنگی جدیدی توسط تهیه کنندگان محترم این سریال آغاز شده است . و برای نخستین بار یک کالای فرهنگی به این شکل در سیستم توزیع قرار گرفته است . و مردم محترم هم بايد در گسترش اين فرهنگ شرافتمندانه سهيم باشند . تا سرمايه و زحمات عده اي هنرمند توسط افراد قليلي سودجو به يغما نرود . اما آن چه باعث نگارش اين مطلب يا بهتره بگم انتقاد از شخص مديري شد ، خواهش هاي متوالي او از مردم مبني بر عدم کپي از آخرين محصول هنري اش است که با واژه هايي چون .. جان من ، من بميرم .. تو نميري انتظار مرام و معرفت از خريداران قهوه تلخ داشت ! و بنده با ديدن پلان هاي کليشه اي در ابتداي سريال اين پرسش در ذهن ام متجلي شد که " مهران خان .. خود تو چي !؟ آيا آن چه از مردم انتظار داري ذره اي در وجودت است !؟ آيا هرگز يک جو مرام و معرفت با همکارانت داشته اي .. !؟ مردم پيشکش .. !! " و سپس بي اختيار گذشته هنريش مثل يک فيلم سينمايي جلوي چشمانم اومد ! رفتار او با هنرمند محترم خانم " لاله صبوري " و همسرش در جشن سالگرد شبکه سوم سيما .. يا ساير قضاياي دوران تهيه کنندگي اش و ... اما از اون جايي که پاي سرمايه و اعتبار افراد و هنرمندان ديگري در ميان بود سکوت کرده و اصلآ صلاح ندونستم کوچک ترين نقدي در باره اين هنرمند به زبان اورم . چون شرايط جامعه و روحيات مردم رو در اين گونه مواقع به خوبي مي دونستم . و مطمئن بودم ممکنه تآثير هر چند ناچيزي در روند فروش قهوه تلخ داشته باشد . که در آن صورت بنده خودم رو هرگز نمي بخشيدم . اما بعد از مدتي وقتي در خبرهاي رسمي خوندم متآسفانه عمل زشت کپي از سريال قهوه تلخ صورت گرفته است و شبکه هاي زير زميني اقدام به پخش آن کرده اند .. ديگر سکوت رو جايز ندونستم ...

اصل خبر چه بوده است .. ؟

بنده دقيقآ عين خبر رو در ذيل درج مي کنم ..

قهوه تلخ هم کپی شد

سه شنبه گذشته- زمانی که فصل چهارم این سریال توزیع شد- مدیری گفت: «خوشحالم که سی دی قهوه تلخ کپی نشده است.» اما واقعیت چیز دیگری است

.

سایت گروه مجلات همشهری: زمانی که سریال «قهوه تلخ» در شبکه خانگی توزیع شد، مهران مدیری ترجیح داد در ابتدای هر قسمت از سریال دقایقی با مردم گفت‌وگو کند و با گفتن جملاتی مثل جان من کپی نکنید، مرگ من کپی نکنید و قربونتون برم، راضی‌شان کند تا پول‌هایشان را خرج خرید سی دی اوریجینال این کار کنند تا با این کار نه تنها یک پک شیک از سریال را در اختیار داشته باشند؛ بلکه برای ترویج فرهنگ کپی نکردن در جامعه قدمی بردارند. اما این اتفاق خوشایند خیلی دوام نداشت

.

همشهری سرنخ در شماره 67 خود نوشت: سه شنبه گذشته- زمانی که فصل چهارم این سریال توزیع شد- مدیری گفت: «خوشحالم که سی دی قهوه تلخ کپی نشده است.» اما واقعیت چیز دیگری است.

شاید در یکی دو هفته اول شاهد پخش کپی‌های این سریال‌ها نبودیم؛ اما عصر هر روز با یک نگاه سر سری به پیاده رو‌ها و بساط دستفروشانی که آنجا تردد می‌کنند مشخص می‌شود که شبکه زیر‌زمینی قاچاق فیلم‌ها در این دو سه هفته مشغول طراحی کاورهای جذاب برای کپی‌های غیرمجازشان بوده‌اند و برای همین تا امروز خبری از کپی‌های سریال‌ها نبوده.

این دستفروشان ده قسمت از سریال را داخل یک کاور شیک می‌گذارند و با قیمت بسیار نازل که حتی پول یک سی‌دی اوریجینال هم نمی‌شود به مردم می‌فروشند. متاسفانه این ضرر تنها متوجه قهوه تلخ مدیری نشد و سریال قلب‌یخی را هم می‌توانید در بساط این فروشندگان غیرمجاز پیدا کنید. محمد حسین لطیفی قبلا گفته بود اگر قلب یخی کپی شود و به شبکه قاچاقی راه پیدا کند شاید نتواند سریال را آن‌طور که می‌خواهد و در تعداد قسمت‌های بالا با تیراژ خوب تولید کند و ممکن است از این کار منصرف شود. گذشته از دستفروشان، گروهی از وبلاگ داران هم کپی سریال‌های مذکور را برای دانلود گذاشته‌اند. در همین راستا تصویر دنیای هنر- یکی از سرمایه گذاران قلب یخی که پخش فصل اول این سریال را به پایان رسانده است- اعلام کرد: «بعضی از سایت‌ها و وبلاگ‌ها با هدف سودجویی و ضربه زدن به شبکه خانگی، لینک‌های ویژه دانلود قلب یخی گذاشته‌اند. ما به این وبلاگ‌ها هشدار می‌دهیم که در کوتاه‌ترین زمان ممکن نسبت به حذف یا مسدود ساختن این بخش‌ها اقدام کنند که در غیراین‌صورت از طریق مراجع قانونی تحت پیگرد قرار خواهند گرفت و با آنها برخورد خواهد شد يک واقعيت تلخ ...

از اين که چنين اتفاقي رخ داده است ، واقعآ متآثر شدم . سال هاست متوليان فرهنگي کشور سعي دارند با ابزار هاي قانوني جلوي اين پديده بسيار زشت و غير معقول رو بگيرند . اما هر بار با دستگيري چند خرده پا يا فروشندگان دستفروش نه تنها هرگز به توقف کامل اين پديده خلاف دست نيافنند ! بلکه بر دامنه آن نيز افزوده شده است .. ! و همان گونه که در خبر بالا مي خوانيد ، اين عمل به وبلاگ ها هم سرايت کرده است ! بايد هر ايراني از خودش آغاز کند . وقتي من شما و ديگران کپي هاي غير مجاز رو خريداري نکنيم مسلمآ ديگر شبکه اي به نام قاچاق فيلم و سريال وجود نخواهد داشت . بياييم همه با هم متحد شده و با اين عمل غير اخلاقي مبارزه کنيم .

نقبي به گذشته ...

دقيقآ نمي دونم چند سال از پخش مجموعه " ساعت خوش " گذشته بود اما اين رو يقين دارم که هر يک از بازيگران اين برنامه شاد تلويزيوني به جايي رفته بودند که چندان خبري از ان ها در رسانه ها نبود . اون موقع چهره شاخص و متمايز آن گروه مديري بود و به همين دليل موفق شده بود با زرنگي ذاتي خود به فعاليت هاي هنري اش ادامه دهد .. اما به قول معروف هنوز " مديري " نشده بود ! در همون سال ها که اگه اشتباه نکنم اوايل دهه هشتاد يا کمي عقب تر بود . تهيه کننده اي بنام " م . ک " که از راديو به گروه اجتماعي شبکه اول تلويزيون آمده بود که بدليل اعتماد مدير وقت گروه مربوطه همچنين حرفه اي بودنش برنامه هاي پرمخاطب متعددي را به روي انتن مي فرستاد . و الحق با نو اوري هاي خاصي که انجام مي داد هميشه کارهايش با اقبال عموم مواجه بود . اما واقعيت اين است راز موفقيت و خوش ساخت بودن کار هاي تهيه کننده ياد شده در استفاده از عوامل کاملآ حرفه اي و شل کردن سر کيسه و دست و دلبازي او نشآت مي گرفت . در همين سال ها بود که بنده به دليل حضورم در هفته نامه سروش همچنين گروه ياد شده به عنوان يکي از اعضاي شوراي بررسي طرح هاي ترکيبي با تهيه کننده فوق آشنا شده و طولي نکشيد که مسئوليت تبليغات و روابط عمومي مجموعه وي به من سپرده شد .. همان طور که اشاره کردم برعکس بعضي تهيه کنندگان ، هم خوش اخلاق و خنده رو بود و هم حسابي پول خرج مي کرد .. يادمه وقتي براي تهيه گزارش به پشت صحنه هاي او سر مي زدم ، همواره بهترين تسهيلات رفاهي رو براي بازيگران و عوامل برنامه تدارک مي ديد .. و به قول معروف هرگز از ساندويچ کالباس خبري نبود ! ضمن اين که به تبليغات هم واقعآ بهاء مي داد .

تهمت و افترا پشت سر تهيه کننده !

از اون جايي که بعضي از مردم ما عادت دارند هرگاه کسي پيشرفت و ترقي کرد سريع پشت سرش حرف در اورده و تهمت و افترا به او زنند ، اين تهيه کننده با اخلاق ما هم از اين گزند مصون نماند . و خيلي از برو بچه هاي گروه و همکارانش مدام تهمت زد و بند به او مي زدند ! راستش رو بخواهيد چون مدير مربوطه واقعآ انسان مومن و با تقوايي بود براي خود من هم اين پرسش پيش اومده بود که چرا اکثر پروژه هاي بزرگ و حساس به اين تهيه کننده داده مي شود !؟ لذا يک روز که حاج آقا رو سر کيف ديدم ، اين قضيه رو با او در ميان گذاشتم .. ! مدير گروه که به صراحت کلام شهره است .. رک گفت : براي اين که وقتي کاري رو به او مي دهم ، شب سرم رو راحت روي بالش مي گذارم .. و مطمئن هستم که فردا بهانه نمي اورد که حاجي فيلم گيرم نيامد ، استوديو به من ندادند !! حتي شده بره استوديو بخره ، هرگز اجازه نمي دهد کار گروه بخوابه .. ! باور کنيد به عنوان يک انسان منطقي اين استدلال رو پذيرفتم . از سوي ديگر تهيه کننده ياد شده چهار نعل پيش مي رفت .. از حق نگذريم خيلي از چهره هاي جوان و گمنام رو ميدان داده و به هنرمندان بزرگي تبديل کرد .. هميشه به دنبال خلاقيت بود .. در همان سال ها يک روز همين آقاي تهيه کننده به اتفاق معاون گروه ( م . الف ) که انساني بسيار شريف و متواضعي است به اتفاق بنده قرار شد برويم به يکي از خيابان هاي فرعي منشعب از شريعتي ( حدودآ بالاي سيد خندان ) تا آقاي مديري رو ببينيم ! از اون جايي که اين بابا عادت به تنوع در انتخاب بازيگر و مجري در کارهايش داشت بنده زياد کنجکاوي نکرده و با ان ها به محل لوکيشن مهران مديري رفتيم ..

آغاز همکاري مديري با گروه ..

اون روز مهران خان مديري ضمن معرفي گروهي که با آن ها کار مي کرد براي انجام گفت و گوي خصوصي با معاونت گروه اجتماعي ما رو دعوت به يکي از اتاق هاي لوکيشن کرد . چون مسئوليت بنده تبليغات و روابط عمومي اين تهيه کننده بود ، در هنگام صحبت با مديري زياد به جزئيات و قرار و مدار ها توجه نکردم .. و بيشتر به دنبال کسب خبر از فعاليت کار اخر مديري بودم تا آن را در چرخه نشرياتي که فعاليت مي کردم منتشر کنم . طولي نکشيد که مديري رسمآ وارد دفتر تهيه کننده مورد بحث شد که اون موقع روبروي پارک ساعي قرار داشت . و کار همکاري و ساخت مجموعه هاي مشترک رو با يکديگر آغاز کردند . نبوغ مديري با خلاقيت و اقتدار مالي تهيه کننده از همه مهم تر اعتماد و حمايت حاج اقا به عنوان مدير گروه که بعد ها در مقام مديريت يکي از شبکه ها فعاليتش رو آغاز کرد ، باعث شد برنامه هاي جالبي از اين دفتر به روي انتن برود .. و من هم همچنان در کنار دوست تهيه کننده ام خبرهاي آن ها رو منتشر و تبليغ مي کردم . در همين سال ها که مديري تازه مزه پول و ثروت رو مزه مزه مي کرد ، يک مشکل اجتماعي برايش رقم خورد ! که مثل بمب در تهران صدا کرد ! خوب يادمه در اطراف ميدان وليعصر و خيابان هاي اطراف آن ، بعضي ها خبر مديري رو در ورقه هاي کاغذي تکثير و به مردم مي فروختند .. وارد اين قضيه نمي شوم .. به گفته مديري تهمتي بود که اصرار داشت از کارنامه اش پاک شود . ( و من هم مي پذيرم چون علاوه بر آو نام هنرمندان ديگري هم در ميان بود ) هيچ وقت اين جمله مديري رو فراموش نمي کنم که به من گفت " آقاي مدرسي دلم مي خواهد حتي در کيهان بچه ها هم خبر برائت من رو چاپ کني .. ! " ( نقل به مضمون ) و من نيز چنان کردم ..

فعاليت در شبکه تهران ..

وارد اين بحث نمي شوم که چه عاملي باعث قطع همکاري ام با گروه اجتماعي شبکه اول شد که سر از شبکه تلويزيوني تهران در اوردم . همان گونه که در مطالب قديمي نوشته ام ، مسئوليت روابط عمومي و بازبيني فيلم ها و سريال هاي اين شبکه رو به عهده داشتم . تا يادم نرفته با اجازتون يک پارانتز بي مورد باز مي کنم . . چندي پيش يکي از خوانندگان سايت بالاترين به بنده اعتراض کرده بود که .. " تو همون کسي هستي که در تلويزيون بازبين بودي و ... ! " و طوري روي واژه بازبين مانور داده بود که انگاري شکنجه گر بوده ام .. ! البته من پاسخ او رو ندادم ! اما جهت اطلاع دوستان عرض کنم . کار بنده به عنوان بازبين سانسور يا حذف کيلويي برنامه ها نبود ! بلکه با انجام بازبيني و نظارت در ميان انبوه حلقه فيلم هاي سينمايي ، ان هايي که مورد اخلاقي نداشته و داراي محتوا بودند رو انتخاب مي کردم .. و اگر هم احيانآ داراي صحنه هاي غير قابل پخش بود ، با ياداشت زمان پلان هاي مورد بحث آن ها را در اختيار مسئولان مي گذاشتم ! تا ان ها تصميم بگيرند .. همين ! ضمن اين که در همان موقع تلاش من و همکارانم اين بود که پلان هاي مورد دار رو طوري انتخاب کنيم که در صورت حذف به داستان فيلم لطمه نخورد ! به همين دليل تا چند سال متوالي شبکه تهران در نظر سنجي هاي سازمان مقام نخست رو کسب مي کرد . بگذريم .. دوراني که در شبکه تهران کار مي کردم ، همچنان با تهيه کننده ياد شده همکاري داشتم .. ديري نپائيد که حاج آقاي گروه اجتماعي به عنوان مدير به اين شبکه اومد . و مهران مديري براي اين شبکه با دوست تهيه کننده من کار مي کرد .. !

دفتر خيابان نياوران ...

کار تهيه و توليد مجموعه هاي پرمخاطب توسط گروه مديري و تهيه کننده فوق همچنان ادامه داشت . با گسترش کار هاي توليدي و ساخت سريال هاي متعدد ، آقاي " م . الف " تهيه کننده پر آوازه ما دفتر کارش رو به خيابان نياوران منتقل کرد .. يادمه يکي از سريال هاي آن ها با بازي خانم " لاله صبوري " که ايفا گر کاراکتر " مريم " بود اون موقع خيلي گل کرده بود . " رضا " شوهر خانم صبوري هم که جواني محجوب و هنرمند بود در تيم نويسندگان گروه قرار داشت . اون موقع رسم بود که هر آيتم رو يک يا دو نويسنده به اتفاق مي نوشتند .. خيلي از نويسندگان حرفه اي امروز مثل سروش صحت هم بودند . استقبال عمومي از اين مجموعه تلويزيوني خيلي زياد شده بود . به خصوص از بازي خانم صبوري مردم خيلي تعريف مي کردند .. و اکثر مطبوعات از من خواستار هماهنگي مصاحبه با خانم صبوري بودند . خب من هم بنا به مسئوليتي که داشتم ، اغلب روزها در دفتر حضور داشتم .. در ادامه کار مي ديدم خانم صبوري اون نشاط و روحيه لازم گذشته رو نداره .. و پشت صحنه هر روز گرفته تر به نظر مي رسد .. ! اوايل فکر مي کردم به خاطر مشکلات خانوادگي است .. از اين رو زياد کنجکاو نمي شدم .. تا اين که يک روز آقاي " م . الف " به من گفت .. تهيه کنندگي برنامه ويژه سالگرد شبکه سوم سيما رو به من داده اند و اگه مي شه تيم خبرنگارهايت رو در اختيار من قرار بده .. خب اون موقع دختر پسر هاي جوان زيادي با من همکاري مي کردند .. و هر جا بنده مي گفتم با جان و دل مي رفتند . چون مطمئن بودند بنده بد اون ها رو نمي خواهم .. طفلک بچه ها براي هر چه پر بار شدن مراسم خيلي زحمت مي کشيدند . و اون همه راه دور را از مجله سروش به فرهنگسراي خاوران ( محل برگزاري مراسم ) رو طي مي کردند ..

جشن سالگرد شبکه سوم سيما ..

همان طور که گفتم از مدت ها قبل بچه هاي تيم من با آقاي " م . الف " براي پربار شدن مراسم همکاري مي کردند .. خود من هم بعد از ظهر ها در خدمت گروه بودم .. تا اين که شب مراسم فرا رسيد .. جماعت انبوهي حضور يافته بودند .. به طوري که وقتي آقاي " صافي " مدير وقت شبکه سوم سيما براي حضور در مراسم اومد ، به زحمت جايي در بالکن براي او تهيه کرديم .. ! من هم علاوه بر سرپرستي و نظارت بر کار برو بچه هاي خودم ، در پشت صحنه هم حضور داشتم . مجري برنامه جواد خياباني بود . او هم براي جذابيت برنامه اغلب ورزشکاران سرشناس تيم ملي رو از وزنه بردار گرفته تا فوتباليست و .. دعوت کرده بود .. گروه مهران مديري هم به خاطر اين که سريال آن ها روي انتن بود و محبوبيت داشت همه حضور داشتند .. سالن به معناي واقعي شلوغ بود .. مخصوصآ که دوست ما سنگ تمام گذاشته بود . و با تهيه بسته هاي فرهنگي و اهداي سکه طلا مردم رو هيجان زده کرده بود . يک چند تا خواننده هم دعوت شده بودند که متآسفانه اسامي اون ها رو يادم نيست .. وقتي نوبت به گروه مهران مديري شد ، مجري برنامه از همه بازيگران دعوت کرد به روي سن بيايند .. مردم با ابراز احساسات از آن ها استقبال مي کردند .. بعد از معرفي تک تک بازيگران آن ها به پشت صحنه بر مي گشتند .. قبل از پايان مراسم نوبت به اهداي جوايز رسيد . گرو هاي تلويزيوني و برنامه سازان همراه با هنرمندان يکي يکي به روي سن دعوت مي شدند و هر يک از دست مدير شبکه جوايز خود رو به همراه يک سکه بهار آزادي دريافت مي کردند .. اما وقتي نوبت به گروه مهران مديري رسيد با کمال تعجب ديدم نامي از خانم صبوري و همسرش برده نشد ! ابتدا فکر کردم من اشتباه متوجه شده ام تا اين که ..

اعترافي که اشگ ام را در اورد ..

يکي دو روز بعد وقتي در لوکيشن خانم صبوري رو ديدم که در حال تمرين نقش اش است ، از او خواستم تا لحظه اي کارش رو تعطيل کنه .. از اون جايي که برايم احترام زيادي قايل بود ، سريع پذيرفت . ديگه برايم مسجل شده بود که افسردگي اين بانوي هنرمند ربط به کارش دارد ! بدون مقدمه دليل عدم دريافت سکه رو پرسيدم .. ! او دلش نمي خواست حرفي در اين باره بزند .. اما وقتي قول دادم سعي مي کنم مشکل اش رو حل کنم .. گفت " مديري از من خوشش نمي آيد ! " ( نقل به مضمون ) با تعجب پرسيدم چرا .. !!؟؟ گفت از خودش بپرسيد ! گفتم به همين دليل شما سکه نگرفتي .. !؟ گفت اين که چيزي نيست .. دستمزد من ساير بازيگران خيلي پائين تر است .. ! ديگه داشتم از تعجب شاخ در مي آوردم ! گفتم پس رضا چرا .. !!؟ با خنده گفت .. او هم به اتش من مي سوزد ! بهش گفتم نقش اصلي رو شما در اين مجموعه بازي مي کني .. و بدون اغراق عامل اصلي استقبال مردم تو هستي .. اون وقت اين جوري با تو برخورد مي شه .. گفت " واقعيت اين است مديري دوست نداره بازيگري از او جلو بزنه .. ! وقتي هم ديد استقبال و تعريف مردم و روزنامه ها از من زياد است ، با من رفتار تحقير اميزي مي کنه .. و در مراسم هم ديدي که حتي به آبدارچي مجموعه جايزه دادند الا من و شوهرم .. ! راستش رو بخواهيد از اين مسئله خيلي عصبي شدم .. و ازش خواستم صدايش رو در نياورد تا بگم چه کار کنه .. فرداي اون روز اولين کاري که کردم ، چک کردن ليست بازيگران و عوامل بود .. ديدم طفلک خانم صبوري خيلي به حق اش اجحاف شده .. در حالي که به فلان بازيگر خانم نقش چندم فرضآ ايکس ميليون تومن مي دهد به اين هنرمند چيزي زير نيم ميليون تومان دستمزد تعلق گرفته است .. !!

دعوت از خانم صبوري به خونه ام ..

چون در محيط اداره نمي شد با خيال آسوده حرف زد .. چند روز بعد خانم صبوري رو با همسرش براي صرف شام به منزلم دعوت کردم . وقتي از تفاوت دستمزد ها مطلع شدم .. از خانم صبوري پرسيدم چه مدت ديگه از قرار داد شما باقي مونده است .. فکر کنم گفت يکي دو روز ديگر باقي نمانده و بايد همه تمديد قرارداد کنيم .. بهش گفتم .. دخترم بدون تعارف کل اين مجموعه روي پر شما مي چرخه .. اين يکي دو روز رو هم برو .. با اتمام قرار داد ، ديگه پايت رو به دفتر نگذار .. گفت مديري خونه ام رو مي شناسه .. حتمآ مي آيد دنبالم .. ! بهش گفتم برو در خانه يکي از اقوامت که آدرس اش رو مديري نداره ، پنهان شو ! خلاصه اين که اون شب تمام قرار مدار ها رو با خانم صبوري و همسر نويسنده اش گذاشتم . و ازآن ها خواستم به هيچ عنوان تا اطلاع ثانوي با مهران مديري صحبت نکنند .. قرار گرديد هر خبري شد من به او اطلاع برسونم .. با اتمام تاريخ قرار داد قديمي ، مديري ورقه قرارداد جديدي رو به خانم صبوري داده و و از او مي خواهد فردا که اومد آن را امضاء نمايد .. ! جالب اين که به خاطر استقبال دستمزد همه رو اضافه کرده بود به جز خانم صبوري و همسرش .. ! ( اخه رسم است اگر مجموعه تلويزيوني مورد استقبال قرار گيرد ، در هنگام تمديد رقم را افزايش مي دهند ) خانم صبوري هم به حرف بنده گوش کرده و ابتدا در خانه خودش پنهان مي شود .. موقع ضبط برنامه مديري وقتي با غيبت بازيکن اصلي اش مواجه مي شود ، به منزل او تماس مي گيرد ! خانم صبوري پاسخ نمي دهد .. اون شب با تغير ديالوگ ها نقش خانم صبوري رو از نمايش حذف مي کند .. و همچنان هر از چند گاهي شماره منزل او را مي گيرد ..

همه خواستار بازگشت مريم بودند ..

در تماس هايي که با خانم صبوري مي گرفتم .. اطلاعات رد و بدل مي شد .. و او همچنان پنهان بود . مديري که دوزاري اش افتاده بود قضيه از چه قرار است چندين بار شخصآ به در خونه اون ها رفته بود ولي چون خبري نمي شنيد ، نوميدانه بر مي گشت .. او به هر جا که فکرش قد مي کشيد تماس گرفته بود . کم کم قضيه رسانه اي شد .. و روزنامه ها با عناوين جنجالي از مريم مي خواستند برگزدد .. ! دوستان اگه اون ايام رو به خاطر بياورند .. سريال بدون خانم صبوري حسابي لطمه خورده بود ! راستش رو بخواهيد از اتفاقاتي که اون روزها در اين راستا افتاد ، زياد يادم نيست .. فقط اين رو يادمه که قضيه خيلي جدي از طرف حاج آقا و مسئولان تلويزيوني در حال پي گيري بود ! به همين دليل به خانم صبوري گفتم که حالا وقت اش است همه حرف هايش رو با مديران شبکه و گروه در ميان گذاشته و از اجحاف و تحقيري که مهران مديري در برنامه جشن شبکه سوم به سر او و همسرش آورده سخن گفته و سپس موضوع رو به اجحاف در دستمزده ها سوق دهد .. جالب اين که مديري وقتي شنيد قضيه پرداخت ها و ساير مسايل رو شده است .. بار ديگر سراسيمه به منزل ان ها مراجعه کرده و حاضر شده بود با پرداخت ميليون ها نومان خسارت ، و عقد قرارداد جديد او برگردد .. ! عاقبت وقتي احساس کردم که صداي ظلم مديري به گوش مسئولان رسيده است ، با مشورتي که با هم داشتيم ، قرار شد تمام وعده هاي مديري در حضور مدير گروه به صورت رسمي امضاء و قانوني شود ... !

مديري همه رو شوکه کرد .. !

خانم لاله صبوري بعد از دريافت دستمزد واقعي خويش به سر کارش برگشت .. و با پايان گرفتن مجموعه مديري ديگر او و همسرش رو دعوت نکرد .. و از افراد ديگري به عنوان چهره جديد استفاده کرد . مدت ها از اين موضوع گذشته بود .. و من در شبکه تهران بودم . بعد از قضيه خانم صبوري من هم ارتباط ام رو با اون دفتر قطع کردم .. و هرگز نه من و نه خانم صبوري در جايي عنوان نکرديم که پشت قضيه مخفي شدن اين هنرمند من نقش داشتم .. مهران خان مديري همچنان با آقاي " م . ک " همکاري مي کرد .. و هر سال مجموعه هاي طنز جالب و مخاطب پسندي رو ارايه مي دادند .. تا اين که يک روز يک خبر همه رو در شبکه شوکه کرد .. ! خبر از اين قرار بود .. مهران خان مديري زير پاي معرف و تهيه کننده خودش رو خالي کرده .. و در ارايه طرح جديد ، خود رو به عنوان تهيه کننده به تلويزيون معرفي کرده است .. !! اون هايي که از نقش و محبت هاي آقاي تهيه کننده نسبت به مهران مديري اطلاع داشتند ، اصلا باورشون نمي شد که او چنين کاري رو انجام داده باشد .. اما در دنياي حرفه اي و انباشت پول و سرمايه ، مرام و معرفت اصلآ معنايي ندارد .. !!‌ مديري با آموخته ها و امکانات بي دريغ مردي با شخصيت ، به چنان جايگاهي رسيده بود که ديگر سايه شخص ديگري رو تحمل نمي کرد ... در جايي خوندم از مهران مديري به عنوان " رند وارونه " نام برده شده است .. و نويسنده سعي کرده بود رندي او رو تشريح نمايد ..

مهران موج سوار زيرک ..

واقعيت اين است که او علاوه بر هنر درخشاني که در زمينه تهيه و توليد برنامه هاي پر مخاطب دارد . و هنرمند قابلي است ، شم بالايي در استفاده از شرايط حاکم بر جامعه را دارد . به عبارت صحيح تر او استاد موج سواري است .. ! بنده اگر چه فاقد دانش و گرايش هاي سياسي ام ، اما به اين نکته خوب واقفم که مديري استاد استفاده از امواج و جريانات سياسي است .. و با ظرافت خاصي آن را انجام مي دهد . به عنوان مثال به روزهاي اعتصاب برخي نمايندگان اصلاح طلب در مجلس اشاره مي کنم .. که سريع با دستمايه قرار دادن ان ، برنامه اي پر مخاطب ارايه داد . تا اين جاي قضيه هيچ ايرادي بر او نيست .. هنرمند بايستي از اتفاقات روزگار خودش الهام گيرد .. اما با ادامه کار هاي خود که ريشه در مسايل سياسي داشت ، رسانه ها از او به عنوان فردي که قصد دارد چهره دورغين تلويزيون هاي ماهواره اي رو رسوا کرده و خوراک دروغين به خورد آن ها دهد ، ياد کرده و با اشاره به کاراکتر " نظام " از او و کارش سخن ها گفتند .. تا جايي که رسانه هاي اپوزيسيون از او به عنوان مهره حکومت ياد مي کردند .. ! اما بلافاصله در کار جديد او يعني " قهو تلخ " مي بينيم که نظرات همين افراد صد و هشتاد درجه در باره او تغير جهت داده و از او به عنوان عامل مردمي ياد مي کنند .. !! در اين که قشر اپوزيسيون ما اعتقاد به کلام و واقعيت ها نداشته و هر مسئله اي رو به نظام و حکومت ربط مي دهند ، بحثي نيست .. و پرسشي که از آقايون دارم اين است .. چگونه است فردي رو که تا ديروز عامل نظام معرفي مي کرديد و سعي در نخريب چهره اش داشتيد ،چطور يک شبه يا بهتر بگويم با ساخت برنامه اي ديگر .. او را عامل مردمي مي خوانيد .. !!؟؟‌ اما نتيجه اي که مي خواهم بگيرم ربطي به جريانات فوق ندارد .. بلکه مي خواهم تآکيد نمايم که .. اين مهران خان است که خوب مي داند چگونه درونمايه توليداش رو به قضايا ربط دهد !! و يک بار اين ور جوي قرار گيرد و يک بار ان سوي جو .. ! دلم به حال مردماني مي سوزد که خيلي سريع تحت تآثير القائات و شايعات بيگانگان قرار گرفته و باورشون مي شود که طرف مثلآ مخالف فلان انديشه و شخص است .. !!‌

کلام اخر ..

خيلي دلم مي خواهد سطح فرهنگي و اگاهي ملت ايران به جايي برسد که ديگر با هر شايعه اي تحت تآثير قرار نگيرند .. و هر حرفي رو باور نکنند .. ! همه اين داستان ها به خاطر پول است . و امثال مهران مديري ها بايد بدونند از قديم گفته اند .. از هر دستي بدهي ، از همون دست هم خواهي گرفت .. ! او که خود ذره اي معرفت و مرام نداشته است ، با چه رويي از مردمان خواستار معرفت و مرام است !‌؟ باز هم تکرار مي کنم .. مردم بايد هرگز کپي غير مجاز خريداري نکنند .. و برنامه هاي فرهنگي رو به خاطر محتوايش خريداري کنند نه شايعه .. البته شنيده ام که قهوه تلخ کار جالبي از آب در امده است . که به همه دست اندرکارانش و شخص مديري تبريک مي گويم .

در پناه ایزد منان پاینده و جاوید باشید .

بهروز مدرسی

این پست ساعت ۶:۴۵دقيقه بامداد سيزدهم آبان ماه ۱۳۸۹ پایان یافت .

پاینده و برقرار باد ارتشیان دلاور و قهرمان ایران

ajr4i2ce8c0d7seedv8o.jpgWeblog-Archive-.jpg

آرشیو سایت اينجا آرشیو وبلاگ اینجا

c9grzonv11okublhvvhp.jpg

pplnwui1jq5rw7l7897x.jpg

پیشنهاد دو پست دولتی توسط احمدی نژاد ( اینجا )

چگونه به جای دختر خارجی ، برادر پاسداری را تحویل ام دادند !! ( اینجا )

  • چگونه از تهمت کودتای نوژه ، نجات پیدا کردم !!؟ ( اینجا )
  • به جای قطعه هواپیما بهروز وثوقی تحویل دادند !! (اینجا )
  • ماجرای جدا شدن سر مسافری در مقابل چشمان خانواده اش !! (اینجا )
  • نقش ستون پنجم در سقوط هواپیمای آیت الله محلاتی ! ( اینجا )
  • آیا تاکنون آتش گرفتن انسانی رو از نزدیک دیده اید !!؟ ( اینجا )
  • ادار خلبان ، نظم پایگاه را به هم ریخت !! (اینجا )
  • دلایل سقوط هواپیمای خبرنگاران ! ( اینجا )
  • آیا زندانیان سیاسی به دریاچه نمک ریخته می شدند !!؟ ( اینجا )
  • چگونه به دبیر کلی حزب خران برگزیده شدم !!؟؟ ( اینجا )
  • انتقاد از اعلیحضرت همایونی جهت رفاه الاغ !! ( اینجا )
  • با خلخالی در صحرای طبس ! ( اینجا )
  • چرا در پرواز آبنبات تعاروف می کنند !؟ (اینجا )
  • پرواز به قبیله آدمخواران !! (اینجا )
  • عملیات محرمانه نجات زندانیان ( اینجا )
  • ماجرای اشگ ننه علی ( اینجا )

    شوخی با حاج آقا در جبهه ! ( اینجا

    توجه ... توجه.... توجه

    خوانندگان محترم لطفآ توجه داشته باشيد :

    کليه کامنت هاي وبلاگ ( دل نوشته هاي يک سرباز ) بدون پاسخ منتشر مي شوند .

    دوستان محترم پرسش هاي خود را فقط در سايت ( خاطرات يک خبرنگار ) مطرح فرمايند .

    فراموش نکنيد فقط به کامنت هاي پست اخر پاسخ داده مي شود .

    روز خوبی داشته باشید

  • Monday, November 1, 2010

    خاطرات نهفته در هواپیمای شاهین

    خاطرات نهفته در هواپیمای شاهین

    bx151pxl9etw9pgi3uc3.gif

    05upt8sup9xiyg119966.jpg

    " نگرشي به هواپيماي شاهين " عنوان مطلب اين پست است که تقديم شما ياران عزيزم مي کنم . در مقدمه توضيح داده ام که چگونه کامنت يکي از دوستان مرا ياد خاطراتي که از اين هواپيما داشتم انداخت و سعي کردم با تلفيقي از اطلاعات دوستان آن را پايان برم . اميدوارم مورد قبول شما ياران فرهيخته قرار گيرد .. و فرصتي باشد تا با مطالب متنوعي در خدمت باشم .

    يک تشکر جانانه به همه خوانندگان عزيز و گرامي و شما ياران همدل و صميمي بدهکارم . و آن در باره رعايت کامنت هاست .. دقيقآ همان گونه که خواهش کرده بودم .. کم کم دوستان اين رسم رو رعايت مي کنند .. و بعد از يکي دو روز ، اجازه مي دهند تا با خيالي آسوده کار نگارش پست بعدي رو آغاز کنم . و ملاحظه مي کنيد که من هم به قولم وفا کرده و سريع پست جديد رو آماده کردم . همچنين به خاطر استقبال گرم از پست پيشين از همه شما بزرگواران سپاسگزارم .

    برچسب ها : انقلاب + خط پرواز + سي - ۱۳۰ + ۲۶ ديماه + شاه + فرماندهان ارتش + شاهين + سرهنگ بهزاد معزي + اصغر مطلق + محسن نجفي + جمشيد ستوده + تيمسار اميرفضلي + تيمسار معين زند + گردان يازده ترابري + فيروز مومني + آيت الله طالقاني

    بهانه ای برای مقدمه

    بار ها عرض کرده ام نظرات و پرسش هاي شما ياران همدل و صميمي اغلب يادآور خاطرات قديمي ام است . چون راستش رو بخواهيد در زمان خدمت در نيروي هوايي ، آدم بسيار ماجراجويي بودم ! و روزي نبود که در گير ماجرايي نشوم ..! از اين رو وقتي در پست قبلي " ايمان " عزيزم در يکي از کامنت هايش مطلبي به نقل از آقايان " صباغ و ماه " در باره هواپيماي اختصاصي شاه ( شاهين ) از سايت وزين هوا و فضا درج کرد .. ناخواسته به اون ايام بازگشته و همه خاطرات تلخ و شيرين ام زنده شد ..! ابتدا ياد حرف هاي بهزاد معزي افتادم که در جمع دوستان خودموني اش در باره مالکيت قانوني هواپيماي " شاهين " گفته بود که بعد ها کذب بودن آن معلوم شد .. ! همچنين ياد خاطرات ماه هاي نخست پيروزي انقلاب افتادم .. ياد روزي که حضرت آيت الله طالقاني براي بازديد از پايگاه يکم اومده بود و هوس کرد تا از شاهين ديدن کند .. و خيلي مسايل ديگه که در نوع خودش منحصر به فرد است ..! از شما چه پنهان مدت ها بود قصد داشتم در باره دست هاي پشت پرده خيانت هاي دوران جنگ و تاوان هاي هنگفتي که به خاطر اعتماد کورکورانه پرداختيم رو مطرح کنم .. اما هر بار به دليل بار سياسي آن منصرف مي شدم . شايد فرصتي شد تا در اين پست نگرشي کوتاه به اين موضوعات هم داشته باشم ..

    پايگاه يکم ترابري - خط پرواز ، اوايل انقلاب ..

    اصلآ حال و حوصله کسي رو نداشتم .. غم بزرگي تمام وجودم رو گرفته بود . از يک سو بعضي افراد تازه انقلابي شده به خاطر غلطي که روز ۲۶ ديماه در جمع پرسنل عمليات کرده بودم ، تهديد به مرگم کرده بودند ! قضيه از اين قرار بود که در اون روزي که شاه قصد ترک ايران رو داشت ، در ساختمان عمليات از طريق تلويزيون شاهد مراسم بوديم .. فرماندهان عالي رتبه و افسران ارشد ارتش شاهنشاهي يکي يکي به پاي شاهنشاه مي افتادند .. همه بدون استثناء ناراحت بودند .. اما کلامي به زبان نمي اوردند ! فقط چهره درهم و چشمان خيس گوياي حس درونشان بود .. من هم که حسابي جو گير شده بودم در اون جمع عنوان کردم " حاضرم دخترم بهاره ( اون موقع يکساله بود ) را جلوي پاي شاه قرباني کنم تا ايشان نرود .. ! " اون لحظه کسي واکنشي نشون نداد .. اما به محض پيروزي انقلاب که دست بر قضا پرواز کيش رفته بودم ، در بازگشت متوجه شدم قبل از هر اقدامي بوفه ام رو در ساختمان ديسپچ تخليه کرده و همه اشياي قيمتي همراه با ظرف و ظروف رو با خود برده اند .. و با خطي درشت نوشته اند .. او ضد انقلاب است و خونش حلال مي باشد .. !!‌ از ترس جونم سريع به واحد سازماني ام که همانا خط پرواز سي - ۱۳۰ بود برگشتم .. و اعلام کردم ديگه در عمليات مامور نخواهم بود ..

    چرا شاه دوست بوديم .. !؟

    قبلآ هم توضيح داده ام .. عشق و علاقه من به خانواده سلطنتي ريشه در کودکي ام دارد . مرحوم پدرم از اون شاه دوست هاي دو آتشه بود که در نيروي زميني ارتش شاهنشاهي خدمت مي کرد . و از همون بچگي به گوش ما خونده بودند " خدا . شاه . ميهن " زندگي در منازل سازماني ارتش و تحصيل در مدارسي که شاه دوستي يکي از ارکان اصلي آن بود باعث شد که چنين تلقين بشه که شاه مملکت حکم پدر آدم رو دارد .. و اموخته بوديم که جونمون رو بايد در راه او فدا کنيم .. ! با چنين روحيه اي بزرگ شده بودم . حتي يادمه در ورقه گزينشي براي استخدام در نيروي هوايي که پرسيده بودند " هدف شما از خدمت در نيروي هوايي شاهنشاهي چيست ؟ " و با افتخار نوشتم خدمت در راه وطن و فداي جانم در راه منويات شاهنشاه آريامهر .. و اين عشق و علاقه تظاهر نبود . بلکه واقعي و از روي خلوص بود . به همين دليل اوايل انقلاب خيلي داغون بودم .. از همه مهم تر ، تغير قيافه و تظاهر همکاراني بود که تا پيش از انقلاب اواي عربده کشي و بد مستي ان ها گوش فلک رو کر کرده بود .. ! البته از حق نبايد گذشت .. افراد مومن و متقي زيادي هم قبل از انقلاب داشتيم . در عمليات پايگاه که بودم خلبان هاي زيادي چون آقايان " اصغر مطلق " ، " محسن نجفي " يا " جمشيد ستوده " و خيلي هاي ديگر بودند که به مفهوم واقعي با خدا و نماز خوان بودند .. بعد از انقلاب هم هيچ تغيري در رفتار ان ها مشاهده نشد .. و اتفاقآ ضرباتي که ما متحمل شديم بيشتر از سوي افراد متظاهر بود ... خلاصه بگم .. عشق و تنفرم به افراد تنها در دلم بود .. هرگز تا روزي که شاه زنده بود ، نه مخالفتي از خود بروز دادم .. نه کوچک ترين کار شکني يا زبانم لال خيانت کردم .. بلکه صادقانه وظايف ام رو انجام مي دادم .. وقتي هم که شنيدم شاه مرد .. اگر چه خيلي ناراحت شدم .. اما همه چيز برايم پايان يافت .. و بعد از او هرگز به فرد ديگري علاقه نبستم .. و همه عشق و علاقه ام رو به وطن و مردمانم معطوف کرده و با دل و جان کارم رو ادامه دادم .. جنگ بهترين فرصتي بود تا تا پاي جان عشق و دين ام رو به وطن و مردمانم ادا نمايم .. به همين دليل هميشه داوطلبانه به مناطق جنگي و ماموريت هاي خطرناک با اشتياق اعزام مي شدم ...

    شاهين هواپيماي اختصاصي شاه

    عمليات پايگاه يکم ..

    از روزي که فعاليت ام رو به عنوان مامور در عمليات پايگاه يکم ترابري اغاز کردم بدليل نوع کارم با خيلي از افراد و مقامات عالي رتبه و به قول معروف از ما بهترون آشنا شدم . اوايلي که رفته بودم محل عمليات در طبقه دوم ستاد دقيقآ جنب دفتر فرماندهي پايگاه قرار داشت . اون موقع تيمسار " امير فضلي " که خودش از خلبان هاي آس نيروي هوايي بود ، به عنوان فرمانده و تيمسار " معين زند " معاونش يود . در باره ديسيپلين و نظم تيمسار امير فضلي در نوشته اي قديمي ام اشاره کرده ام . او به زيبايي و سر سبزي پايگاه خيلي اهميت مي داد .. همه گل هاي رز زيباي محيط پايگاه و درختچه هاي تزئيني حتي چمن سر سبز رو با هواپيماهاي سي - ۱۳۰ از هلند وارد مي کرديم .. کسي جرآت پا گذاشتن به روي چمن رو نداشت .. ! حتمآ ماجراي يکي از استوار هاي قديمي و پير آشيانه سي - ۱۳۰ رو يادتونه که نوشتم .. " يک روز بعد از اتمام خدمت اون بنده خدا براي ميانبر زدن ازميان چمن ها در حال عبور بود که ناگهان تيمسار اميرفضلي جلويش سبز مي شود .. ! با خشم مي پرسد : مگه نمي دوني که نبايد روي چمن ها راه بري .. !!؟؟ استوار پير شکم گنده که مي دونست از خشم و تنبيه فرمانده در امان نيست .. بلافاصله خم شده و با کندن مقداري چمن آن را در دهان گذاشته و در حالي که به تيمسار مي نگريست گفت .. قربان من گاوم .. من گاوم .. و سپس صداي گاو از حلقومش بيرون اورد ! و بدين سان تيمسار از حاضر جوابي او خنده اش گرفته و از گناهش مي گذرد "

    استاد خلبان آمريکايي شاهين ..

    انگار همين ديروز بود .. تازه يکي دو روزي بود که به عمليات پايگاه منتقل شده بودم . يادمه اون موقع سرهنگ " جواد حسيني " رييس عمليات بود . همون شخصي که نخستين هواپيماربايي بعد از انقلاب رو انجام داد ! سرهنگ با مهرباني خاص خودش منو دعوت کرد تا به دفترش بروم . در حالي که به چشمانم خيره شده بود به آرامي پرسيد .. بابا جون تو همون جووني هستي که از خط پرواز اومدي ..!؟با ترس و لرز در حالي که به زحمت اب دهانم رو فرو مي دادم گفتم .. بله قربون . افزود .. شنيده ام زبان انگليسي ات فول است .. ؟؟ و بدون اين که منتظر جواب ام باشه ادامه داد .. حتمآ مي دوني يکي از کار هاي مهم و حساس شما ارتباط راديويي با پرواز هاي ما در آسمان است .. ؟ ( يکي از دلايل اصلي حضور در عمليات ، عدم تسلط پرسنل ديسپچ به اطلاعات فني - پروازي و زبان بود ) عرض کردم .. بله قربان . و او ادامه داد .. همه پرواز ها يک طرف ، پرواز هاي Blue Flight ( سلطنتي ) يک طرف ديگر ! بايد حواست کاملآ سرجايش باشد .. مي دونم جوون با ادب و منظمي هستي ! ( مطمئن بودم اين جا رو ديگه داره تعارف مي کنه ) اين پرواز ها مقصدشون معمولآ گفته نمي نشه .با کال ساين " بلو فلايت " روي فرکانس عمليات مي آيد .. بايد حسابي دقت کرده و کم تر سوال کني .. اگه مشکلي داشت سريع استند باي مي دهي و بلافاصله من رو در جريان مي گذاري .. حتي اگه نيمه هاي شب بود ! خلاصه در اون روز بود که فهميدم شاه دو فروند هواپيما به نام هاي " شاهين " که يک بوئينگ ۷۰۷ بود و " شهباز " که بوئينگ ۷۲۷ است ، دارد . ديري نگذشت که با استاد خلبان آمريکايي هواپيماي " شاهين " هم آشنا شدم . نام او " بلو مينسن " بود ! داراي قدي بلند و لاغر اندام بود . بر عکس بقيه امريکايي ها ، خيلي مغرور و گنده دماغ بود ! زورش مي آمد جواب سلام بچه ها رو بدهد ..

    پرواز هاي شاهين ...

    علاوه بر بلومينستن آمريکايي ، سرهنگ بهزاد معزي هم جز خلبانان سلطنتي محسوب مي شد . تعدادي افسر جوان از بين کمک خلبان ها هر از گاهي به انتخاب معزي در پرواز هاي سلطنتي حضور مي يافتند .. با شدت يافتن تظاهرات و اوج قيام مردمي نقش نيروي هوايي در خدمت به دولت هاي حکومت نظامي پر رنگ تر شده بود ! حتي با اعتصاب کارمندان محترم شرکت نفت که مي رفت ماشين حکومت نظامي رو متوقف کنه ، باز اين نيروي هوايي بود که پرواز هرکولس ها به دهران عربستان سوخت لازم رو وارد مي کرد .. ! و هر چه شمارش معکوس به پايان جکومت شاه و نظام شاهنشاهي نزديک تر مي شد هواپيماهاي جامبو جت ما هم در حمل اسباب اثاثيه درباريان به خارج از کشور بيشتر فعاليت مي کرد .. تا اين که در يک روز سرد زمستاني دقيقآ ۲۶ ديماه ۱۳۵۷ شاه تصميم مي گيرد با خانواده اش کشور رو ترک کنه .. هنوز هم چهره و صداي خانم " سيما دبير آشتياني " تنها خبرنگاري که معمولآ با خاندان سلطنتي مصاحبه مي کرد يادمه .. که با احترام به شاه نزديک شده و پرسش خود رو با کلمه اعليحضرتا به نظر مي رسه قصد خروج از کشور رو داريد .. ممکنه بفرماييد چقدر اين سفر به طول خواهد انجاميد ؟؟ و بدين سان شاه در حالي که سعي مي کرد از دستبوسي و پابوسي جانثاران خود جلوگيري کنه ، با چشماني گريان سوار هواپيماي بوئينگ ۷۰۷ شد که سرهنگ معزي پشت فرمانش نشسته بود .. دقايقي بعد غرش موتور هاي هواپيماي شاهين از ابتداي باند ۲۹ راست راويت گر پايان حکومت شاهنشاهي بود .. و مي رفت شمارش معکوس ديگري براي انقلاب آغاز شود ..

    هواپيماي شاهين بعد از انقلاب

    خيلي سريع در ۲۲ بهمن همون سال انقلاب پيروز شد .. مثل همه انقلاب هاي جهان هيجانات خودش رو داشت .. خيلي از فرماندهان و حتي خلباناني که گمان مي رفت در شکنجه و قتل زندانيان سياسي همکاري داشتند به بهانه هاي واهي همچون ريختن زندانيان به درياچه قم دستگير و مورد توهين قرار گرفتند .. ! خيلي زود کذب بودن اين ادعا توسط دادگاه هاي انقلاب اسلامي ثابت و پرسنل آزاد شدند .. اما ديگر به پايگاه برنگشتند .. وضعيت پايگاه به هم ريخته بود .. کسي نمي دونست قراره چه پيش بيايد فرماندهان طاغوتي همه فراري شده يا به سر کار خود نمي امدند .. براي نخستين بار شوراي فرماندهي تشکيل شد . يکي دو تا از دوستانم به دليل مبارزاتي که با حکومت شاه داشتند ، در اين شورا تقريبآ همه کاره بودند .. گروه هاي انقلابي خيلي سريع در پايگاه ما شکل گرفت .. از اون جايي که بعضي از پرسنل گارد جاويدان و ساواکي ها بچه هاي نيروي هوايي رو به خاطر همکاري و تسريع در پيروزي انقلاب تهديد کرده بودند .. گروه هاي ضربت هم در همان ايام شکل گرفته و به حراست از پايگاه و هواپيماها همت گماشت .. چند شبي هم من در انتهاي باند در اوج سرما همراه با سرهنگ ( جلال دهقان ) نگهباني مي داديم .. تا اين که يک روز صبح در اول اسفند ماه ۱۳۵۷ سر و کله هواپيماي شاهين بر فراز فرودگاه مهرآباد پيدا شد .. ! کسي باورش نمي شد که شاهين برگشته باشد ! عده اي به طنز عنوان مي کردند .. شاه را برگردانده اند .. وقتي هواپيما در ميان تدابير شديد امنيتي موتور هايش رو خاموش کرد ، با کمال ناباوري سرهنگ معزي با کادر پروازيش به همراه تعدادي غير نظامي از هواپيما پياده شدند .. خيلي زود سرهنگ معزي به قهرمان ملي تبديل شد .. ( از حق هم نگذريم سواي عملکرد سياسي اش .. او واقعآ افسري با انضباط ، سالم و خلباني نمونه بود ) حال چه عواملي باعث همکاري او با سران جنايتکار گروهک منافقين شده بود پرسشي است که بايد مورد کنکاش قرار گيرد ..

    آشنايي با هواپيماي شاهين

    آقاي امير صباغ در سايت " مرجع هوانوردي و هوا فضاي پارسي " در باره اين هواپيما نوشته است :

    در اواخر رژیم پهلوی و همزمان با افزایش روز بروز رشد اقتصاد ایران و درست در زمانی که روابط دولت ایران با شرکت های امریکایی بسیار بهتر از رابطه با دولت ان کشور بود دولت ایران که همواره برای سفرهای برد بلند خود دچار مشکل بود و سفر با 727های 100 برای مسیرهای بلند را در شان خود نمی دید و همچنین به رقابت با ریاست جمهوری امریکا و 707 تشریفاتی معروف ان اقدام به سفارش یک جت 707 پیشرفته و مجلل نمودرجیستر EP-HIM در گذشته معانی زیادی داشت وقتی پرنده ای این نام را می گرفت به معنی اختصاص قطعی یک پرنده به یک شخص خاص یعنی شاه ایران را داشت و از انجا که قبل از سفارش دادن این پرنده این نام بر روی ان گذاشته شده بود شرکت بوئینگ این پرنده را کاملا سفارشی و متفاوت ساخت و علاوه بر امکانات مدرنتر ناوبری و تجهیزاتی به مبلمان و تزئینات مدرن و زیبا با طراحی فوق مدرن هم مجهز شد همچنین بوئینگ هزینه و وقت زیادی را برای رنگ امیزی خارق العاده ان کرد این پرنده بر خلاف تمامی هواپیماهای ایرانی به رنگ ابی تیره بسیار مرغوب و همچنین سیلور بسیار درخشان در زیر بدنه رنگ امیزی شد که البته بعدها کلیه این رنگ امیزی ها پاک شد.. مجسمه ها و وجود یک میز بار با منبت کاری بی نظیر استفاده از اب طلا بر روی تمامی فلزات بکار گرفته شده در ان و همچنین فرستنده ها و اخلال گرهای پیشرفته ان این پرنده را به گران قیمت ترین پرنده عصر خود تبدیل کرد . شاه ایران فرصت استفاده زیادی از این پرنده را پیدا نکرد و شاید تلخی اخرین سفر وی به مصر لذت پرواز با این پرنده را به کام وی تلخ کرد
    EP-HIM یا شاهین ایران بعد از فرار شاه به مصر توسط کاپیتان معزی به تهران بازگشت در بازگشت این پرنده به ایران اخبار متفاوتی وجود دارد معزی و خدمه ادعا می کردند به تصمیم خود و با نارضایتی شاه ایران این هواپیما را بر گردانده اند اما این مسئله با توجه به قرابت و دوستی انورسادات با شاه و بدون اجازه فرودگاه قاهره بسیار بسیار بعید به نظر می رسد و همچنین این پرنده رسما متعلق به نیروی هوایی ارتش بود و شاه ایران بعد از برکنار شدن مطابق قوانین بین المللی حق استفاده از ان را نداشت و نگهداری ان کمکی به وی نمی کرد.....
    با ورود به ایران به پارکینگ برده شد و بعد از تخلیه لوازم گران قیمت ان مدتها در گوشه ای از مهراباد زمینگیر بود طبق گزارشات در طول جنگ هم چند ماموریت نظامی توسط ان انجام شده بود.در سال 1986 نام ان به EP-NHY تعییر کرد و رنگ امیزی اولیه ان هم عوض شد و کلیه مسئولیت ان به ایران ایر واگذار شد تا در سال 1999 در پی بازنشستگی ناوگان 707 ایران ایر این شرکت این پرنده را به نیروی هوایی بازگرداند و مجدد با نام 1001 روی ان نقش بست شروع پروازهای این پرنده را باید از ابتدای هزاره سوم یعنی سال 2002 دانست که این پرنده به طور گسترده به اسمان کشورهای دنیا بال گشود و در چند سال اخیر به پرکارترین پرنده دولت تبدیل شد این پرنده در بین علاقمندان 707 در جهان بسیار شناخته شده می باشد و در هر سفر ریاست جمهوری عکاسان علاقه زیادی به عکس برداری از این جت تاریخی دارند.با تمام تعاریفی که از این پرنده شنیدیم برای اطلاع از طراحی داخلی ان کنجکاو می شویم اما متاسفانه تصویر دقیقی از داخل این جت موجود نیست و باید به 707 های VIP مشابه اکتفا کرد در جهان فقط 2 فروند 707 موجود است که نقشه طراحی ان کپی برداری شده از شاهین است اولی 1002 پرنده ای سوخت رسان که توسط مهندسین داخلی سعی شده از طرحی مشابه شاهین در ان استفاده شود و دومی پرنده ای به نام N88ZL که از نوع 707-330B است و در سال 1984 از روی طراحی شاهین مبلمان شد این پرنده در حال حاضر مطابق تمامی قوانین جهانی استاندارد سازی شده و با اخذ مبالغ هنگفت پروازهای اشرافی و مهمانیهای هوایی انجام می دهد.
    با دیدن این تصاویر کمی از طراحی 1001 اگاه می شویم...

    نگاهي به درون هواپيماي شاهين ..

    يکي ديگر از کاربران محترم سايت ياد شده بالا به نام " ماه " در باره گران ترين هواپيماي جهان نوشته است :

    گران ترين هواپيماي جهان

    شاهين که گران ترين هواپيماي جهان است بيش از 300 ميليون تومان تجهيزات اضافي دارد و به 15 ميليون تومان اشياء طلايي زينت شده است. اين هواپيما 6 توالت دارد که 5 توالت در قسمت عقب متعلق به همراهان و يکي که حتي سيفون آن نيز طلا است به شاه و همسرش تعلق دارد. در سالن ناهارخوري هواپيما يک ميز 40 تکه وجود دارد که 6هزار ساعت براي منبت کاري ، روي آن کار شده و ارزش آن ميليون ها تومان است. اتاق خواب آن رويايي و ديدني است و مي توان آن را يک موزه کوچک دانست.قصري که در داخل بويينگ بنا شده قيمت هواپيما را تا 800ميليون تومان بالا برده است.در اين هواپيما تمام دستگيره هاي درهاي ورودي و داخلي و تمام وسائل روشويي و شيرهاي آب سرد و گرم حمام از طلا است.ساعت هاي تمام طلايي در اتاق کار شاه در هواپيما زمان را به وقت گرينويچ ، وقت مقصد و وقت محلي نشان مي داد. شاه با دستگاه هاي طلايي مقابل خود در اتاق کار مي توانست موقعيت ، سمت حرکت ، ارتفاع پرواز و سرعت هواپيما را کنترل کند. بار مشروب داخل اتاق ناهارخوري هواپيما نيز از جمله گران ترين بارهاي مشروب است که با چوب هاي بسيار مرغوب و گران مشبک کاري شده و ظروف داخل آن از طلا و نقره است.از اين قصر طلايي پرنده ، همواره 20 دژبان نگهداري مي کردند و ورود به آن مستلزم داشتن کارت مخصوص بود.معرف پروازي اين هواپيما BLUE FLIGHT 1 بوده است. هواپيماي شاهين ، پس از انقلاب به 1001 تغيير نام داد و با معرف پروازي معراج ، سران ارشد كشور را جابجا مي كند.

    هواپيماي شاهين به روايت تصاوير ..

    قبل از اين که پارانتز هاي بي جا و بي مورد خود رو باز کرده و يا ساير خاطرات قديمي ام رو در اين باره به عرض شما ياران نازنين برسونم ، ابتدا لازم مي دونم براي تجسم بهتر توضيحات به تصاوير آن توجه کنيد

    يک پارانتز شايد بي مورد .. !!

    صحبت از هواپيماي تشريفاتي و گرانقيمت " شاهين " شد ، راستش رو بخواهيد حيف ام اومد در باره قديمي ترين کابين مجهز سيار چيزي نگويم ! واقعيت اين است .. علاوه بر هواپيماي ۷۲۷ " شهباز " از چندين فروند هواپيماهاي ديگري هم از جت استار گرفته تا جت فالکون و بوئينگ با کال ساين " بلو فلايت " پرواز مي کردند . اما شايد کم تر کسي در باره اتاق " وي آي پي " قديمي که شاه و فرح اعلب با ان به مسافرت مي رفتند ، بدوند ! بله قبل از خريد هواپيماهاي تشريفاتي بوئينگ و جت فالکون از اون جايي که شاه اغلب با هواپيماي سي - ۱۳۰ پرواز مي کرد ، يک اتاقک مجهز لوکس و سلطنتي خريداري شده بود که کاملآ اندازه قارقارک هاي ما بود .. و حتي پنجره هاي آن دقيقآ جلوي شيشه هاي هواپيما قرار مي گرفت . درون ان دست کمي از تجهيزات هواپيماي شاهين رو نداشت .. ! از دفتر کار گرفته ، اتاق خواب ، دستشويي ، بار مشروب و ساير تجهيزات پروازي که در طول پرواز اعليحضرت مي توانست به راحتي از ارتفاع ، سرعت ؛ هدينگ و ساير اطلاعات لازم آگاه شود . اين اتاقک هميشه در پشت دفتر خط پرواز درون آشيانه بزرگ سي - ۱۳۰ جاي گرفته بود .. و در ورودي اش با قفل رمز داري بسته بود . تمام دستگيره ها و شير هاي آب و حتي سيفون از طلا بود .. بعد از انقلاب هرگز نديدم از اين کابين استفاده شود .. و تا روزي که بازنشسته شدم ، همون جا خاک مي خورد .. ! تا اين که از زبان يکي از دوستان صميمي ام شنيدم که اين اتاقک رو در يکي از کوچه هاي خيابان پيروزي ، پشت بيمارستان سابق نيروي هوايي ديده است که ظاهرآ براي اهداي خون در نظر گرفته شده است .. !!! او که انسان بسيار دقيقي است براي يقين يافتن از آن چه با چشم خود مي ديده است .. از نزديک بازرسي کرده و متوجه مي شود همان اتاق وي آي پي شاه است .. حال چه بلايي به سر تجهيزات گرانقيمت آن بر امده ، کسي چيزي نمي داند .. ! اميدوارم به دست افراد سودجو نيفتاده باشد .. و در جاي امني نگهداري مي شود .. !

    آيت الله طالقاني و شاهين .. !

    دقيقآ يادم نيست چه مدت از پيروزي انقلاب گذشته بود .. ؟ اما مي تونم حدس بزنم تقريبآ بهار سال ۵۸ بود .. چون تازه شاهين به کشور باز گشته بود . هنوز هم حال و هواي روزهاي نخست پيروزي انقلاب جاري بود . فضا کاملآ سياسي شده بود .. بچه ها در دسته هاي کوچک و بزرگ با هم بحث مي کردند .. محور گفت و گو ها هم اغلب در باره شخصيت هاي انقلابي بود .. در اين ايام بود که با زندگي افرادي چون چگوارا ، آلنده ، فيدل کاسترو و خيلي هاي ديگر آشنا شدم .. ! و با خيلي از واژه هاي ديگر چون امپرياليسم ، صهيونيسم ، استعمار و کمونيست مآنوس شدم .. ! دفتر خط پرواز محل حضور شخصيت هاي انقلاب بود .. ! يادمه يک روز جلال الدين فارسي براي رفتن به اهواز در دفتر ما منتظر نشسته بود .. بچه ها به من يواشکي ندا دادند که کسي خنده اين بابا رو نديده است .. !! آخه راستش رو بخواهيد بر عکس ساير مقامات که در هر پست و مسئوليتي که داشتند ، با بچه ها خودموني برخورد مي کردند .. اين آقا خيلي مغرور از لحظه ورود اخم کرده بود .. و پاسخ سلام بچه ها رو نمي داد .. به همين دليل به من گفتند اگه او رو بخندوني ، واقعآ هنر کردي .. !! به خاطر دارم که ابتدا با کمال پر رويي کنار دستش نشسته و سر سخن رو باز کردم .. حاج آقا با اکراه پاسخ ام رو مي داد .. و من چون شرط بسته بودم ، از رو نرفته و با پر رويي تمام وارد ساير مباحث مي شدم .. ! او هم حسابي لج کرده بود و اصلآ ادم ام حساب نمي کرد .. زدم به سيم اخر .. بقدري اراجيف گوناگون تحويل اش دادم تا که او کلافه شده و از روي صندلي بلند شده و با خنده اي مصنوعي گفتم .. با اجازتون دقايقي مي رم بيرون هوا بخورم .. بچه ها يک صدا برايم هورا کشيدند .. !!

    در يکي از همين روزها خبر رسيد آيت الله محمود طالقاني براي بازديد وارد پايگاه شده است .. خيلي از بچه ها از جمله خود من ، خيلي او رو دوست داشتيم . حضرت آيت الله هر جا قدم مي گذاشت بچه ها با عشق و علاقه دورش جمع مي شدند .. و صادقانه به او توضيح مي دادند .. بازديد او از خط پرواز و رمپ هواپيماهاي هرکولس پايان يافته بود .. اون موقع فیروز زبل ( فيروز مومني ) عضو گروه ضربت پايگاه بود و مثل مرحوم بيک ايمانوردي با ژست خاصي اسلحه و خشاب فشنگ به خودش بسته بود .. و در پشت سر مرحوم طالقاني حرکت مي کرد .. و در زمان حضور در خط پرواز طفلک فيروز کلي به من ايماء و اشاره مي کرد که يه وقت شيطنت ام گل نکند .. ! ( آخه سابقه اين نوع شيرين کاري را داشتم !! ) قيافه اش در اون حالت خيلي جالب شده بود .. به هر حال وقتي بازديد از خط پرواز پايان يافت .. جناب طالقاني به قصد مشاهده رمپ پرواز بوئينگ ها راه افتاد .. در همين هنگام از بي سيم فيروز رو احضار کردند .. ! و او کسي رو معتمد تر از من پيدا نکرد ! به همين دليل نزدم اومده و خيلي دوستانه به من گفت .. مرگ من سه نکني .. من بايد برم . تو آيت الله رو ببر جامبو جت ها رو نشون بده .. و من با تعدادي از پرسنل مشتاق و دوستدار آيت الله به سمت رمپ بوئينگ ها راه افتاديم .. هنوز دقايقي از بازديد نگذشته بود که ناگهان آقاي طالقاني اظهار علاقه کرد تا از هواپيماي شاهين بازديد نمايد .. يکي از همافران خط پرواز ۷۰۷ گفت حاج آقا قدغنه .. ما اجازه نداريم وارد اين هواپيما شويم .. !! طفلک آقاي طالقاني ديگه پي گير نشد .. من و يکي دو تا از دوستانم از پاسخ منفي اون همافره واقعآ ناراحت شديم .. به همين دليل به يکي از بچه ها گفتم .. سريع به گروه ضربت زنگ بزن و بگو جناب مومني سريع بيايد رمپ پرواز بوئينگ .. طولي نکشيد که سر و کله فيروز زبل با ماشين گشت پيدا شد ...

    عين خودش که همه رو " جمال عشقي " مي ناميد ، در گوش او يواشکي گفتم .. جمال عشقي جون حاج آقا دوست داشت داخل شاهين رو ببينه .. اما اون طرف ( در حالي که همافره رو نشون مي دادم ) اجازه نداد .. ! بعد براي اين که فيروز رو مصمم تر کنم ، چند تا دروغ شاخدار هم راجع به اون همافره تحويل فيروز دادم .. !! يک لحظه حس کردم رگ هاي گردن فيروز زده بيرون .. !! با عصبانيت بي سيم ماشين رو به دست گرفته و خطاب به مرکز گفت .. دستور دهيد يک استند ( پله ) جلوي هواپيماي شاهين قرار دهند .. و سپس جلدي از ماشين پياده شد و با گام هاي سريع به سمت آيت الله رفت . دقايقي بعد يک پوشکار وسايل زميني در حالي که استند زرد رنگي رو به سمت هواپيماي شاهين مي برد ، از دور مشاهده شد .. فيروز در حالي که اخم کرده بود .. خطاب به همافر گفت .. سريع برو در هواپيما رو باز کن .. طرف اومد تا حرفي بزنه .. فيروز گفت .. مي گم سريع بدو برو بازش کن .. ! طفلک که مي دونست نمي تونه حريف بچه هاي گروه ضربت بشه .. بدون هيچ مکثي راه افتاد .. يادمه آقاي طالقاني چون حس کرد محدوديت هايي براي ورود به داخل هواپيما وجود داره ، با متاعت خاصي گفت .. نياز نيست به زحمت بيفتيد .. از همين بيرون نگاهش مي کنم .. ! و فيروز انگاري از قبل پاسخ اش آماده بود گفت .. حاج آقا شما با بقيه فرق مي کنيد .. ممنوعيت شامل شما نمي شه ! راستش رو بخواهيد نخستين باري بود که من هم داخل هواپيماي شاهين رو مي ديدم .. براي لحظاتي بغض ام گرفت .. اما از ترس فيروز که با کلت تو مغزم شليک نکنه ، جلوي احساس ام رو گرفتم .. آيت الله با دقت از همه بخش هاي هواپيما بازديد کرد .. در پايان من از جناب طالقاني خداحافظي کرده و به خط پرواز برگشتم .. شايد باروتون نشه .. روزي که خبر مرگ آقاي طالقاني رو شنيدم ،‌از پايگاه تا بهشت زهرا پياده رفتم . و تا اون جا گريستم .. در طول راه چهره مهربان او جلوي چشمانم بود .. روحش شاد .

    چرا معزي دروغ گفت .. !؟

    مدتي از حضور قهرمانانه سرهنگ معزي به ايران گذشته بود .. همه بچه ها از حزب الهي و مومن گرفته تا آدم هاي خنثي به او احترام مي گذاشتند .. شاه دوست ها از اين که او ايام زيادي رو با اعليحضرت گذرونده بود ، براش احترام قائل بودند ! حزب الهي ها هم به خاطر عمل قهرمانانه اش که همانا برگردوندن هواپيماي مجلل شاهين به کشور بود ، او را دوست داشتند .. اما از همه مهم تر اعتماد مسئولان ارتش به او بود . به طوري که پست هاي حساسي به او واگذار شد . باور کنيد خيلي دلم مي خواد يکي از آقايون محترم جواب پرسش من را بدهد .. " آخه چگونه است وقتي ادم دون پايه و بي مسئوليتي مثل من را به خاطر يک لحظه خنديدن يا شوخي با همکاران در زمان جنگ بار ها به نهاد هاي عقيدتي و سياسي يا حفاظت اطلاعات دعوت کرده و سين جيم مي کردند .. چرا شخصي چون معزي رو بعد از باز گردوندن هواپيماي شاهين خيلي راحت به حال خودش رها مي کنند تا آزادنه با سران جنايت کار گروهک منافقين در باره فرار خفت بارشون چانه زني و برنامه ريزي نمايد .. !!؟؟ " آن چه مسلم است او را از مدت ها پيش براي اين ماموريت نهايي آماده کرده بودند .. ! بگذريم .. يادمه يک روز در ساختمان عمليات پايگاه يکم ترابري شاهد صحبت هاي سرهنگ معزي با چند نفر از دوستان قديمي اش بودم .. با همين گوش هاي خودم شنيدم که مي گفت .. شاه حواس اش نبود که هواپيماي شاهين متعلق به خودشه .. و با هزينه شخصي اش خريداري شده بود .. ! و همش فکر مي کرد ريجسترش به نام نيروي هوايي است .. ! من هم اصلآ به رويش نياوردم .. تا اين که هواپيما رو برداشته و به ايران برگشتيم ( نقل به مضمون ) .. !! در حالي که بعد ها ديديم و شنيديم که اين هواپيما به نام نيروي هوايي بوده است .. ! حال اين که با چه هدف يا اهدافي دروغ هايي از اين نوع رو ترويج مي کرد پرسشي است که بايد روي ان مطالعه شود .. يا دروغ ديگر او در باره خروج بدون اجازه شاه .. ! که دوست عزيزمون آقاي " صباغ " در مطلب خود به آن اشاره کرده است .. براستي چرا .. !!؟؟ فراموش نکنيم همان طور که در بالا گفتم .. او افسر درستکاري بود . آيا امکان دارد درستکاري او هم از روي برنامه و نقشه اي بيش نبوده باشد .. !!؟؟‌ اين ها مسايلي است که بايد روي آن مطالعه و تحقيق شود تا ديگر شاهد رو دست خوردن از خودي ها نباشيم .. !!

    يک جاده خاکي ..

    واي .. ناخواسته رفتم تو فاز مسايل سياسي .. !! خيلي ببخشيد . اما قبل از اين که به بخش ديگري از سرنوشت هواپيماي شاهين اشاره کنم .. اجازه مي خواهم يکي از خاطراتي که قبل از انقلاب با معزي داشتم رو براي تلطيف فضاي سايت تعريف کنم .. تو رو خدا بعدآ گير ندهيد که چرا زدم جاده خاکي .. !!

    در يک روز تعطيل جمعه درست در همون ايامي که هنوز دفتر ما در طبقه دوم ستاد پايگاه يکم ترابري بود .. من با سرهنگ معزي در عمليات شيفت بوديم . در روزهاي تعطيل افسر ارشد عمليات در مقام جانشين عمليات تصميم گيري مي کنه .. اون روز يکي از افسران خلبان باحال سي - ۱۳۰ اگه اشتباه نکنم اسمش سروان " وشگيني "‌ بود . آماده پرواز تعين شده بود . او وقتي مي بينه خبري از پرواز ها نيست با هماهنگي بچه هاي ديسپچ به خونه شون مي ره .. از شانس بدش سرهنگ معزي افسر عمليات بود ! معزي نزديک ظهر سري به گردان يازده ترابري که دقيقا پشت ستاد قرار داشت مي زنه .. وقتي سراغ خلبان اماده رو مي گيره .. بچه ها به تته پته افتاده و پاسخ درستي به او نمي دهند .. ! سرهنگ حدس مي زنه که او به خونه اش رفته است .. سريع از من خواست راننده رو به در خونه خلبان اماده بفرستم تا او را با خود به پايگاه اورد .. من ادرس خونه سازماني او را به دست سرباز راننده دادم .. ظاهرآ دوست عزيز ما هم مهمون داشته و هم کله اش گرم بوده .. ! وقتي سرباز راننده پيغام معزي رو بهش مي رسونه .. وشگيني خطاب به سرباز مي گويد .. برو بگو خونه نبود ! سرباز مي پرسه شما ؟؟‌ بهش مي گه : من بردار جناب سروان هستم .. ! سرباز هم برگشته و به سرهنگ معزي مي گويد که جناب سروان وشگيني خونه نبود .. ! معزي با خشم و عصبانيت مي گويد .. چطور ممکنه !؟ او اماده پرواز است .. سرباز ساده دل وقتي عصبانيت فرمانده اش رو مي بيند ، مي افزايد .. قربان .. والله خود بردارش به من گفت .. ! اما جناب سرهنگ راستش رو بخواهيد خيلي شبيه جناب سروان خودمون بود !! سرهنگ سريع دوزاري اش مي افتد که سروان خلبان او رو سر کار گذاشته است .. سريع پشت فرمان نشسته و راهي خونه خلبان خاطي مي رود .. ! وشگيني بعد ها تعريف کرد .. معزي در حالي که سبيل هايش رو مي جويد .. به من گفت .. بگو برادرت هم بيايد .. !!

    و اما .. چهره امروز شاهين

    مي دونم که خيلي مشتاق هستيد شکل و شمايل هواپيماي شاهين رو در اين روز ها ببينيد . بايد اضافه کنم .. واقعآ هواپيماهاي بوئينگ مثل هرکولس ها و تامکت هاي نازنين شاهکار صنعت هوانوردي هستند .. که با وجود از رده خارج شدن در اکثر کشور ها ، هنوز هم غربي ها با اشتياق به بوئينگ ها نگريسته و ياد خاطرات بسيار شيريني که با اين مدل هواپيما ها داشتند رو به ياد مي اورند ..

    در باره ساير هواپيما ها مثل ميترا و بقيه چيزي نشنيده ام .. اما در پايان نکته اي يادم اومد که بد نيست با شما هم در ميان بگذارم .. سرهنگ معزي وقتي تصميم به فرار با سران خائن منافقين مي گيره ، قبل از هر کاري سعي مي کنه کساني رو به عنوان گروه پروازي نام آن ها رو رد کند ، که مشکل ساز نباشند . او به خوبي مي دونست اگه يکي از بر و بچه هاي مومن مثل حاج اصغر مطلق خودمون در کابين حضور پيدا مي کرد ..از محالات بود که به وي و رجوي اجازه مي داد تا به آرزويشان برسند .. ! شده خود و هواپيما رو به زمين مي کوبيد ، هرگز با معزي و گروگان گير هاي صوري او همکاري نمي کرد .. ! اين رو من مطمئن هستم ... با سپاس از همه دوستان که با من همراه يوديد .. راستش کلي حرف در باره معزي براي طرح داشتم .. اما همان طور که گفتم ، پرهيز ار سياسي شدن بيشتر از خيرش گذشتم .. شايد کامنت هاي دوستان ياد اور مسايلي باشند تا بي پرده تر سخن گويم .. !

    در پناه ایزد منان پاینده و جاوید باشید .

    بهروز مدرسی

    این پست ساعت ۵:۴۵ دقيقه بامداد دهم آبان ماه ۱۳۸۹ پایان یافت .

    پاینده و برقرار باد ارتشیان دلاور و قهرمان ایران

    ajr4i2ce8c0d7seedv8o.jpgWeblog-Archive-.jpg

    آرشیو سایت اينجا آرشیو وبلاگ اینجا

    c9grzonv11okublhvvhp.jpg

    pplnwui1jq5rw7l7897x.jpg

    پیشنهاد دو پست دولتی توسط احمدی نژاد ( اینجا )

    چگونه به جای دختر خارجی ، برادر پاسداری را تحویل ام دادند !! ( اینجا )

  • چگونه از تهمت کودتای نوژه ، نجات پیدا کردم !!؟ ( اینجا )
  • به جای قطعه هواپیما بهروز وثوقی تحویل دادند !! (اینجا )
  • ماجرای جدا شدن سر مسافری در مقابل چشمان خانواده اش !! (اینجا )
  • نقش ستون پنجم در سقوط هواپیمای آیت الله محلاتی ! ( اینجا )
  • آیا تاکنون آتش گرفتن انسانی رو از نزدیک دیده اید !!؟ ( اینجا )
  • ادار خلبان ، نظم پایگاه را به هم ریخت !! (اینجا )
  • دلایل سقوط هواپیمای خبرنگاران ! ( اینجا )
  • آیا زندانیان سیاسی به دریاچه نمک ریخته می شدند !!؟ ( اینجا )
  • چگونه به دبیر کلی حزب خران برگزیده شدم !!؟؟ ( اینجا )
  • انتقاد از اعلیحضرت همایونی جهت رفاه الاغ !! ( اینجا )
  • با خلخالی در صحرای طبس ! ( اینجا )
  • چرا در پرواز آبنبات تعاروف می کنند !؟ (اینجا )
  • پرواز به قبیله آدمخواران !! (اینجا )
  • عملیات محرمانه نجات زندانیان ( اینجا )
  • ماجرای اشگ ننه علی ( اینجا )

    شوخی با حاج آقا در جبهه ! ( اینجا

    توجه ... توجه.... توجه

    خوانندگان محترم لطفآ توجه داشته باشيد :

    کليه کامنت هاي وبلاگ ( دل نوشته هاي يک سرباز ) بدون پاسخ منتشر مي شوند .

    دوستان محترم پرسش هاي خود را فقط در سايت ( خاطرات يک خبرنگار ) مطرح فرمايند .

    فراموش نکنيد فقط به کامنت هاي پست اخر پاسخ داده مي شود .