Sunday, January 13, 2013

پاسخ به نظر یک خواننده

https://tx02wg.blu.livefilestore.com/y1pXFWstspj-k83Ob_LrE3vq9pB9-pmXSUwRn3azTQTEiQTq2v_W5y2sd0Mpfnt5YZNXsBWtocgLhk/pasokh--1.jpg?psid=1
کلید واژه ها : بخش نظرات وبلاگ  + مخاطبان گمنام + فرهنگ بي بند و باري + مطلب کاماروي زرد + تهاجم فرهنگی + هشدار به مسئولان + کانون خانواده
به بهانه يک کامنت .. !
در اين چند سالي که سرگرم وب نگاري هستم با آدم هاي زيادي در ارتباط بودم . انسان هاي شريف و محترمي که افتخار دوستي و رفاقت با ان ها رو پيدا کرده ام . با خيلي ها ديدار و گفت و گو داشته ام و ارتباط عاطفي شديدي بين ما برقرار شده است . حتي اون هايي رو که نديده ام چنان انس و صميميتي بين ما برقرار شده است تو گويي ساليان سال همديگر رو مي شناسيم . بي اغراق تمام زندگي ام بعد از خانواده به ارتباط با اين ياران گرامي خلاصه شده است . خيلي از دوستاني که در خارج از کشور زندگي مي کنند در زمان حضور کوتاه مدت خويش در وطن ساعتي رو براي ديدار حضوري به من اختصاص مي دهند . یا عزیزان محترمی که از شهرستان به تهران تشریف می آورند افتخار ملاقات می دهند . که خيلي برايم ارزشمند است . کافي است نگاهي هر چند گذرا به بخش نظرات وبلاگ و سايت انداخته تا  به عمق و راز دلبستگي هاب دو طرفه پي ببريم . سند گویای این ارتباطات آمار چشمگير حضور گرم  خوانندگان است که براي تارنماي غير خبري و شخصي قابل افتخار است .
همان طور که آگاه ايد پل ارتباطي من و ياران همدلم بخش نظرات يا به اصطلاح فرنگي ها " کامنت ها "  هستند . دوستان و ياران قديمي به خوبي يادشون است بنده از همان روز نخست راه اندازي وبلاگ { که بعد ها سايت هم اضافه شد } تعهد خاصي براي پاسخگويي به تک تک نظرات قائل شده ام . و تنها در دوران بيماري و گرفتاري هاي خصوصي ام غفلت صورت پذيرفته و بخشي از کامنت ها بدون جواب منتشر شده اند . طبيعي است در ميان طيف گسترده اظهار نظر ها عده اي به انتقاد پرداخته و تعداد اندکي هم با زبان فحاشي و توهين هاي رنگارنگ از نوشته هايم استقبال مي کردند ! از اون جايي که به فضاي دموکراتيک احترام قائل هستم . در کنار رعايت اصل صداقت و رو راستي در بيان خاطرات ، خود رو موظف به پاسخگويي و انتشار همه نظرات غير از توهين هاي مستهجن و غير اخلاقي مي دونستم . که البته با پيشنهاد و اصرار خوانندگان قديمي و به حرمت حضور خانواده ها قرار شد به طور کلي هيچ يک از اظهار نظر هاي خارج از عرف منتشر نشود . اين رو هم اضافه کنم گاهي به اقتضاي انتشار مطالب تحليلي سر و کله انسان هاي مغرض و بي منطق هم پيدا مي شدند که در حال حاضر موضوع بحث ام نيست .
 جالبه بدونيد در حالي که در اين دنياي مجازي يا به قول خودمون " سايبري " انتخاب هويت مجازي تقريبآ امري عادي تلقي مي شود و هيچ گونه اصراري براي درج مشخصات حقيقي نيست ، بعضي ها پا را فراتر گذاشته و بنا به دلايلي که هنوز برايم مشخص نشده در همين فضا با حروف اختصاري هويتي براي خود ساخته و با حضور در بخش نظرات به بهانه انتقاد بدترين توهين و تهمت هاي ناروا را همراه با هتاکي نثارم مي کنند ! تعدادي از همين انسان هاي فاقد هويت با صرف ساعت هاي طولاني بر روي يکي دو تا از نوشته هايم به  توهمات خود ساخته اي رسيده و بعد از جمع بندي و تجزيه و تحليل هاي کاذب با طرح سوالات آتشين که با چاشني تهمت و افترا همراه است ، قضاوت و محاکمه ام مي کنند ! که در اين پست سعي مي کنم از زاويه اي ديگر به آن بپردازم . البته اضافه کنم نظر آدم هاي اين چنيني و فاقد  هويت هيچ گونه ارزش و اعتباري برايم نداشته و ندارند . و هيچ وقت هم اين گونه کامنت ها رو منتشر نمي کنم . عادلانه هم نيست شخصي با نام و هويت واقعي و تصوير و صندوق پستي آشکار خود رو موظف به پاسخگويي به فردي که فاقد هويت { حتي مجازي } است ، بکند ! لذا همان طور که اشاره شد به بهانه يکي از همين بي هويت ها به معضل فرهنگي اشاره خواهم داشت ..
https://tx02wg.blu.livefilestore.com/y1p3MrtQMsF3cQKd6YKoXvE3RH5BS8cWrqSYay3DsWIy6YI57R_Zrz8lzPbtqWNro6YFhyUymykQaA/Starting-Baner.jpg?psid=1
آغاز ماجرا ...
هفدهم مهر ماه ۱۳۸۷ خاطره اي از اوايل انقلاب با عنوان " دختري که با کاماروي زرد آمد " را منتشر کردم که سواي بازديد کنندگان وبلاگ ، تعداد " ۹۲۴۶ " نفر از سايت آن مطلب رو خواندند . هر يک به نوعي از ان ماجرا برداشت کردند . کسي موضع تند نگرفت . تحليل هاي جالبي از سوي دوستان ارايه شد . که جالب ترين آن کامنت پسر عزيزم " علي کدخدايي " بود . خب به روال سال هاي اخير در دوراني که به روز رساني مطالبم با تاخير مواجه مي شه ، يکي از پست هاي قديمي ام رو اصطلاحآ بازنشر مي کنم . از اين رو مطلب ياد شده رو بار ديگر در آبان ماه ۱۳۹۱ منتشر کردم . البته اين بار عکس العمل بعضي ها کمي متفاوت بود ! واقعيت امر چنين است که در شرح خاطرات ام همواره اهدافي رو دنبال مي کنم . که در مطلب فوق قصدم نشان دادن چهره جامعه در ماه هاي نخست انقلاب ، پاکي در معاشرت با جنس مخالف ، نقش اعتماد در کانون خانوادگي ، لذت عفو و بخشش ميان زن و شوهر و غيره بود . هر چه نوشتم عين واقعيت بود . شکر خدا افرادي که در اين نوشته ياد کردم { ماشالله مداح ، همسر و دخترم و ساير همکارانم که در جريان جزئيات بودند } همه زنده و سالم هستند . و اگه کسي به صداقت در بيان خاطراتم شک و ترديد دارد ، حاضرم با هر يک از شاهدان ماجرا مواجه کنم .. ( براي همه نوشته هايم ) .
راستش رو بخواهيد در انتشار دوباره ان بحث و حديث هاي متفاوتي مطرح شد . خيلي ها با شک و ترديد به قضيه نگريستند ، برخي موضوع حلال و حروم رو طرح کردند ! تعدادي با زندگي خودشون قياس  نموده و از بي اعتمادي همسران خويش سخن به ميان اوردند و در مجموع اکثر خوانندگان استقبال کردند . جالبه يدونيد مدت زيادي از انتشار مجدد آن نگذشته بود که يک شب دخترم از کرج زنگ زد و  مضطربانه پرسيد   .. " بابا پيمان داره خاطره کاماروي زرد رو مي خونه ، موضوع جديدي که به ان اضافه نکرده اي که .. !!؟؟ " چون او نشر اوليه رو خونده بود و مشکلي با آن نداشت اما از آن جا که مطمئن بود من در بيان خاطرات ام معمولآ هيچ نکته اي را از قلم نمي اندازم حتي اگه به ضررم باشه ، طفلک دلشوره گرفته بود ! بهش گفتم .. دخترم وقتي از ديدگاه پروردگار پنهان نيست ، چرا بايد از قضاوت بنده هاي خدا بترسي .. !!؟ اين گذشت تا اين که ديروز با اظهار نظر متفاوتي مواجه شدم !!
https://tx02wg.blu.livefilestore.com/y1plO-ih4ZOm9ACENjaIWPZmrjxMd0STINWMU6yWA_LQ817tg23Bra8ewgCEchrZZ-vJrO6oaXVJ88/ofyi4xz9nrwcnrsy2hww.jpg?psid=1
همان طور که در بالا اشاره کردم من پشيزي ارزش براي کساني که با هويت هاي گنگ و مخدوش ديگران رو با افکار پوسيده خود متهم مي کنند ، قائل نيستم . خوانندگان محترم شاهد اند به تمام نظراتي که با نام هاي مجازي مانند .. مريم ، زهرا ، سيمين ، بابک ، قلي و غيره برايم کامنت گذاشته اند با ادب و احترام و در کمال صداقت پاسخ داده ام . هيچ اصراري هم نداشتم که هويت قيد شده آن ها حقيقي است با خير  . و اگر انتقادي هم مي شد با فروتني پاسخ مي دادم .
کامنت زني با هويت مخدوش  !
 ديروز در بخش نظرات وبلاگ به دو کامنت طولاني از زني با هويت مخدوش مثل { د - ت } يا چيزي شبيه آن معرفي کرده بود ، مواجه شدم . که بعد از کلي مقدمه من را مردي دروغگو و هوسباز خطاب کرده و نوشته بود :  " تو اگه به نامزد وکيله { سعيده } نظر نداشتي ، چرا با دسته گل به ديدن او رفتي .. !!؟؟ " يک ضرب المثل قديمي است که مي گه " کافر همه را به کیش ِ خود پندارد ! "  واقعآ تعجب مي کنم کسي که اين همه وقت صرف خواندن خاطرات من کرده تا به اصطلاح خودش من رو محکوم کنه چرا به توضيحات پاراگراف آشنايي ام توجه نکرده است !؟ من خيلي روشن و شفاف و صادقانه نوشتم که :
در همان ديدار نخست اصلآ متوجه نگاه هاي خاص سعيده نامزد آقاي وكيل شهرستاني نشدم . راستش رو بخواهيد بيشتر حواس ام  پي ماشين كاماروي تميز با رنگ زرد قناري بود . چند روز بعد از اين اتفاق كه حسابي پي گير ماجراي ويدئوي آن ها بودم ، متوجه شدم پرواز فوق مربوط به گردان فرندشيب بوده و ضمنآ خلباني با آن نام و نشون وجود ندارد ... !! به همين دليل به شماره تلفني كه آقاي وكيل در اختيارم گذاشته بود زنگ زدم . خانمي كه گوشي رو برداشت از من دعوت كرد براي بيان توضيحات شخصآ به دفتر وكالت  بروم ...  اين توضيح رو بدم كه اون ايام خيلي معاشرتي بودم .. و از هر فرصتي براي دوستي ها استفاده مي كردم .. مخصوصآ كه طرف وكيل پايه يك هم بود  .. خلاصه روز بعد قبل از ظهر حسابي سه تيغه كرده و با خريد دسته گلي زيبا به دفتر جناب وكيل كه طرف هاي تئاتر شهر قرار داشت رفتم .. وقتي زنگ در رو به صدا در اوردم ،  ديدم سعيده نامزد آقاي وكيل در رو به رويم باز كرد ..!! اصلآ فكر نمي كردم كه جناب وكيل در محل كارش نباشه .. ! خلاصه در حالي كه در حال نوشيدن قهوه ام بودم ، در باره ويدئو و راه هاي پيدا كردن آن مشغول توضيح بودم .. ولي احساس كردم سعيده خانم نامزد جناب وكيل اصلآ توجهي به ماجراي ويدئوي گم شده نداره .. !!  
گور باباي ويدئو .... !!
نخستين بار بود كه چهره سعيده رو مي ديدم .. باور كنيد اگه تو خيابون مي ديدمش ، هرگز به جا نمي اوردم .. چون روز اول اصلآ به صورت او توجه نكرده بودم .. ضمن اين كه از زماني كه دست چپ و راست ام رو شناختم ، اين گونه آموخته بودم كه هرگز به زن شوهر دار نگاه بد نكنم .. اين موضوع رو همه همدوره هاي من در آمريكا هم متوجه شده بودند .. به جز آقاي ماشاالله مداح كه او هم مثل من معتقد به اين اصول بود ، بقيه تمسخرم مي كردند .. و ...
کافي است به توضيحاتي که در باره روز اول آشنايي و ماجراي نخستين ملاقات ام با دفتر آقاي وکيل نوشتم ، منصفانه نگاه کنيد . همه مي دونند من چقدر عاشق ماشين هاي کامارو بودم ! در باره رفتن به دفتر وکيل با دسته گل هم لطفآ نظري به خاطرات قديمي ام انداخته تا متوجه شويد به خاطر روحيه معاشرتي که داشتم ، از هر بهانه اي براي ارتباط با انسان هاي با نفوذ بهره مي جستم و بعد ها مشکلات دوستان و مردم رو از طريق همين ارتباطاتات برطرف مي کردم .. دوستان و همکاران قديمي ام در پايگاه يکم ترابري و خط پرواز شاهد هستند هر گاه مشکلي براي هر يک از پرسنل { چه اون هايي که مي شناختم و چه کساني رو که در عمرم نديده بودم } براي رفع گرفتاري نزد من مي امدند  
همين آقاي ماشالله مداح مي تونه شهادت بده ... دردوران پيش از انقلاب که مجرد بودم و در کشور آزادي چون آمريکا دوره مي ديدم چقدر مقيد به حلال و حروم بوده و از معاشرت با زن هاي شوهر دار واقعآ پرهيز مي کردم !  پس کمال نامردي و بي مروتي است که تهمت ناحق زده و با وقاحت هر تمام تر صفت هوسبازي و دروغگويي رو به من نسبت دهند ! 
نسخه خطرناکي که پيچيده شد .. !
توضيحات بالا رو صرفآ به اين دليل ارايه دادم که ممکنه چنين برداشت غلطي براي بعضي هاي ديگر هم پيش بيايد . البته نويسنده کامنت بعد از کلي تهمت و افتراء از اين دست ، که به اعتقاد من تنها از مغز انسان هاي کج انديشي چون خودش بر مي آيد در ادامه اراجيف خود به نکته اي اشاره کرد که واقعآ گسترش اين نوع نگاه براي جامعه ما خيلي خطرناکه است در کمال وقاحت و لحن بي شرمانه اي نوشت : " من اگه جاي همسر تو بودم حتمآ مقابله به مثل مي کردم . و من هم با شخصي بنام سعيد دوست مي شدم و با آن به مسافرت مي رفتم و ... " و در پايان نتيجه توهين اميزي  گرفته و صفاتي که شايسته خود و خانواده اش بود به همسر و دخترم نسبت داد ! صرف نظر از اين که او دقيقآ شخصيت و انحراف فکري خودش رو نشون داد و در ميان بيش از يازده هزار و اندي انسان هايي که فقط خواننده مطلب فوق در سايت ام بوده اند ( مخاطبان وبلاگ پيشکش ) او چنين گستاخانه و بي ادبانه بدون اين که شناختي از همسر و دخترم داشته باشه به ان ها تهمت زد ، در پاسخ به اين نوع تفکرات مخرب بايد عرض کنم که ..  من نه جامعه شناس هستم و نه مطالعاتي در باره اين گونه ديدگاه هاي منحرف دارم . اما حاصل اين نوع تفکرات رو چنين ارزيابي مي کنم :
تفاوت انديشه ..  
من به شخصه معتقدم رواج چنين انديشه هاي مخربي حاصل اش در تاريخ ثبت شده است . { با پوزش از خانم هاي محترم } کافي است نگاهي به مضامين فيلمفارسي هاي قديم بيندازيم يا از اون هايي که سن و سالي ازشون گذشته بپرسيم .. قطعآ متوجه اين واقعيت ننگين خواهيم شد که در دوران پيش از انقلاب يکي از دلايل حضور فراوان زن هاي شوهر دار در " نجيب خانه ها " ي تهران ( محله جمشيد ) و اکثر شهر هاي ديگر ، دستاورد همين مقابله به مثل ها بود و بس .. ! در ان روزگار ميگساري و قمار بازي و هوسبازي و زير پا گذاشتنن اصول اخلاقي عادت عده کمي از مردان بود . که بعضي ها يک يا دو تا از اين صفات ناپسند رو داشتند و برخي از جميع آن برخوردار بودند .. اما خصلت بانوان ايراني در اون دوران خصوصآ همسراني که شوهرانشان مسايل اخلاقي رو رعايت نمي کردند ، صبر و تحمل و نجابت بود . به قول معروف با سيلي صورت خويش رو سرخ نگه مي داشتند . تنها اندکي از اون ها که تفکراتي چون نويسنده کامنت کذايي داشتند با مقابله به مثل کردن و به اصطلاح تلافي اعمال همسرشون ، سر از روسپي خانه هاي شهر در مي آوردند .. حتي در اين زمان هم که فساد لجام گسيخته اي دامن بعضي شهر هاي کوچک و بزرگ رو گرفته دليل اش رو فقط و فقط انحراف در انديشه و تربيت نا درست خانواده مي دانم و بس .. ! ممکنه بعضي ها به من خرده بگيرند که مشکلات اقتصادي و تبعات بي رحم آن در جامعه رو ناديده گرفته ام .. !  در پاسخ به اين عزيزان قاطعانه مي گم .. چه در زمان گذشته و چه حال حاضر همه ما بانوان شرافتمندي رو مي بينم که به خاطر فقر اجتماعي يا عصيانگري همسران سرکش و بي اخلاق خود با رختشويي و سبزي خرد کني و کار در منازل ثروتمندان ، شرافت خود رو همواره حفظ کرده اند .. و فرزندان با تقوا و با سوادي رو تحويل جامعه داده اند .. کافي است به دقت به دور و بر خودمون نگاه کنيم .. بي شک متوجه خواهيم شد که چگونه زن هاي با غيرت که جاي زخم زمانه و شکنجه همسران سرکش رو بر چهره و بدن خود دارند ، با کار طاقت فرسا چرخ زندگي ، مخارج اعتياد همسر بي غيرت و خرج تحصيل فرزندان خود رو فراهم مي کنند ..  
تهاجمي که بايد جدي گرفته شود ..
باور کنيد مدت هاست از خطري که جامعه ما رو تهديد مي کنه قلبآ احساس نگراني مي کنم . متآسفانه بعضي ها تهاجم رو در حمله نظامي مي بينند ! در حالي که دشمنان قسم خورده اين مرز بوم که مدام در فکر تجزيه خاک مقدس ايران عزيز هستند ، با گسترش فرهنگ مبتذل سعي در گمراهي جوانان و مردم دارد . متآسفانه مسئولان و مقامات زيربط همه چيز رو از زاويه سياست و سياسي مي نگرند . آن قدري که براي رسانه هاي سياسي وسواس و دقت به خرج مي دهند ، کوچک ترين اهميتي به فرهنگ مبتذلي که از طريق اينترنت و ماهواره ها و حتي بواسطه انسان هاي خود فروخته مردم رو تهديد مي کنه ، نمي دهند . البته نبايد منکر واقعيت ها شد .. بعد از راه اندازي پليس سايبري اندکي جلوي اين تهاجم مخرب گرفته شده است . اما واقعآ کافي نيست . با يک مثال ساده دامنه انحراف رو نشان مي دهم . اغلب مديران وبلاگ و سايت ها از نرم افزار هاي شمارش مخاطبان استفاده مي کنند . مثلآ من از طريق " وبگذر " نه تنها به آمار روزانه مخاطبان ام پي مي برم ، خيلي راحت با گزينه هايي همچون  موقعيت جغرافيايي خوانندگان ، صفحات مورد بازيد ، موضوعاتي که جستجو کرده اند و غيره هم اگاه مي شوم . متآسفانه رتبه نخست موضوعات جستجو شده را واژه هاي " روسپي ، فاحشه ، ماجراي خانم دکتر و .. شکل داده است .. !!
هشدار به مسئولان مربوطه ...
اي کاش مشکل ما واژه هاي ياد شده باشه !! متاسفانه دشمنان قسم خورده ما که در طول تاريخ کينه  فرهنگ اصيل ايران و ايران زمين رو بر دل داشتند عزم خود رو جزم کرده اند که کانون خانواده هاي ما رو متلاشي کنند ! هدف و سيبل اون ها جوانان ما است . آن ها بي شرمي و وقاحت رو به حدي رسانده اند که رابطه جنسي با محارم رو از زبان بي وطنان خائن با آب و تاب شرح مي دهند !! واي ننگ بر ما . کافي است قبحه اين کار شکسته شود .. همه ما بايد اراده کنيم و به کمک پاکسازي فضاي اينترنت کشورمون بپردازيم . راستش فکر مي کنم اين همه هزينه هاي ميلياردي که براي پالايش و سالم سازي محيط وب مصرف شده است ، نتيجه اي نداشته است . زيرا يک شاگرد محصل هم با فيلتر شکن معمولي به راحتي به سايت هاي مبتذل ورود پيدا مي کند . بياييم اين هشدار رو جدي بگيريم . فردا واقعا دير است . با قاطعيت جلوي تفکرات فاسد و منحرفي که از مغز پوسيده امثال زنی چون نويسنده کامنت وبلاگ من بر مي آيد ، بايد ايستادگي کرد . بايد جلوي دهان هاي گشاد و مغز هاي متعفن منحرفيني چون او که به راحتي بدون تحقيق و مطالعه به شخصيت زني مومن و با تقوا چون همسرم تهمت خلاف اخلاق مي زند و با وقاحت کامل مدعي مي شود بايد او هم چنين عملي انجام مي داد .. گرفته شود . به عقيده من اين ها تلنگر هاي هشدار هستند . بايد ان ها رو جدي گرفت . و رسوايشان سازيم . مسئله توهین به من و خانواده ام نیست .. بلکه زنگ هشداری است که به صدا در امده است و باید هر چه زودتر فکری به حالش بکنیم .. همه با هم به کمک و یاری مسئولان مربوطه بشتابیم .. چون واقعا فردا خیلی دیر است ..  


در پناه ایزد منان پاینده و جاوید باشید .
بهروز مدرسی .
این پست ساعت ۹:۱۵ دقیقه بامداد به تاریخ دهم دیماه ۱۳۹۱ پایان یافت .


 پاینده و برقرار باد ارتشیان دلاور و قهرمان ایران

No comments:

Post a Comment