Sunday, January 13, 2013

خاطرات نهفته در هواپیمای شاهین

  خاطرات نهفته در هواپیمای شاهین  
کلید واژه ها : انقلاب + خط پرواز + سي - ۱۳۰ + ۲۶ ديماه + شاه + فرماندهان ارتش + شاهين + سرهنگ بهزاد معزي + اصغر مطلق + محسن نجفي + جمشيد ستوده + تيمسار اميرفضلي + تيمسار معين زند + گردان يازده ترابري + فيروز مومني + آيت الله طالقاني
مقدمه اي برای آغاز ..
به شما یاران عزیز و فرهیخته قول داده بودم لااقل هفته اي يک بار به بازنشر مطالب قديمي بپردازم . اما امروز وقتي متوجه شدم سالگرد درگذشت مجاهد نستوه حضرت ايت الله طالقاني است . به حرمت عشق و علاقه اي که به اين روحاني بزرگوار دارم ، تصميم گرفتم يکي از خاطرات حضور او در پايگاه هوايي مهرآباد رو بازنشر نمايم . روحش شاد
 
بهانه نقل خاطره ..
بار ها عرض کرده ام نظرات و پرسش هاي شما ياران همدل و صميمي اغلب يادآور خاطرات قديمي ام  است . چون راستش رو بخواهيد در زمان خدمت در نيروي هوايي ، آدم بسيار ماجراجويي بودم ! و روزي نبود که در گير ماجرايي نشوم ..! از اين رو وقتي در پست قبلي " ايمان " عزيزم در يکي از کامنت هايش مطلبي به نقل از آقايان " صباغ و ماه " در باره هواپيماي اختصاصي شاه ( شاهين ) از سايت وزين هوا و فضا درج کرد .. ناخواسته به اون ايام بازگشته و همه خاطرات تلخ و شيرين ام زنده شد ..! ابتدا ياد حرف هاي بهزاد معزي افتادم که در جمع دوستان خودموني اش در باره مالکيت قانوني هواپيماي " شاهين "  گفته بود که بعد ها کذب بودن آن معلوم شد .. ! همچنين ياد خاطرات ماه هاي نخست پيروزي انقلاب افتادم .. ياد روزي که حضرت آيت الله طالقاني براي بازديد از پايگاه يکم اومده بود و هوس کرد تا از شاهين ديدن کند .. و خيلي مسايل ديگه که در نوع خودش منحصر به فرد است ..! از شما چه پنهان مدت ها بود قصد داشتم در باره دست هاي پشت پرده خيانت هاي دوران جنگ و تاوان هاي هنگفتي که به خاطر اعتماد کورکورانه پرداختيم رو مطرح کنم .. اما هر بار به دليل بار سياسي آن منصرف مي شدم . شايد فرصتي شد تا در اين پست نگرشي کوتاه به اين موضوعات هم داشته باشم ..  
پايگاه يکم ترابري - خط پرواز ، اوايل انقلاب ..  
اصلآ حال و حوصله کسي رو نداشتم .. غم بزرگي تمام وجودم رو گرفته بود . از يک سو بعضي افراد تازه انقلابي شده به خاطر غلطي که روز ۲۶ ديماه در جمع پرسنل عمليات کرده بودم ، تهديد به مرگم کرده بودند ! قضيه از اين قرار بود که در اون روزي که شاه قصد ترک ايران رو داشت ، در ساختمان عمليات از طريق تلويزيون شاهد مراسم بوديم .. فرماندهان عالي رتبه و افسران ارشد ارتش شاهنشاهي يکي يکي به پاي شاهنشاه مي افتادند .. همه بدون استثناء ناراحت بودند .. اما کلامي به زبان نمي اوردند ! فقط چهره درهم و چشمان خيس گوياي حس درونشان بود .. من هم که حسابي جو گير شده بودم در اون جمع عنوان کردم  " حاضرم دخترم بهاره ( اون موقع يکساله بود ) را جلوي پاي شاه قرباني کنم تا ايشان نرود .. ! " اون لحظه کسي واکنشي نشون نداد .. اما به محض پيروزي انقلاب که دست بر قضا پرواز کيش رفته بودم ، در بازگشت متوجه شدم قبل از هر اقدامي بوفه ام رو در ساختمان ديسپچ تخليه کرده و همه اشياي قيمتي همراه با ظرف و ظروف رو با خود برده اند .. و با خطي درشت نوشته اند .. او ضد انقلاب است و خونش حلال مي باشد .. !!‌ از ترس جونم سريع به واحد سازماني ام که همانا خط پرواز سي - ۱۳۰ بود برگشتم .. و اعلام کردم ديگه در عمليات مامور نخواهم بود ..  
چرا شاه دوست بوديم .. !؟    
قبلآ هم توضيح داده ام .. عشق و علاقه من به خانواده سلطنتي ريشه در کودکي ام دارد . مرحوم پدرم از اون شاه دوست هاي دو آتشه بود که در نيروي زميني ارتش شاهنشاهي خدمت مي کرد . و از همون بچگي به گوش ما خونده بودند  "  خدا . شاه . ميهن " زندگي در منازل سازماني ارتش و تحصيل در مدارسي که شاه دوستي يکي از ارکان  اصلي آن بود باعث شد که چنين تلقين بشه که شاه مملکت حکم پدر آدم رو دارد .. و اموخته بوديم که جونمون رو بايد در راه او فدا کنيم .. ! با چنين روحيه اي بزرگ شده بودم . حتي يادمه در ورقه گزينشي براي استخدام در نيروي هوايي که پرسيده بودند "  هدف شما از خدمت در نيروي هوايي شاهنشاهي چيست ؟ " و با افتخار نوشتم خدمت در راه وطن و فداي جانم در راه منويات شاهنشاه آريامهر .. و اين عشق و علاقه تظاهر نبود . بلکه واقعي و از روي خلوص بود . به همين دليل اوايل انقلاب خيلي داغون بودم .. از همه مهم تر ، تغير قيافه و تظاهر همکاراني بود که تا پيش از انقلاب اواي عربده کشي و بد مستي ان ها گوش فلک رو کر کرده بود .. ! البته از حق نبايد گذشت .. افراد مومن و متقي زيادي هم قبل از انقلاب داشتيم . در عمليات پايگاه که بودم خلبان هاي زيادي چون آقايان  " اصغر مطلق " ، " محسن نجفي " يا " جمشيد ستوده "  و خيلي هاي ديگر بودند که به مفهوم واقعي با خدا و نماز خوان بودند .. بعد از انقلاب هم هيچ تغيري در رفتار ان ها مشاهده نشد .. و اتفاقآ ضرباتي که ما متحمل شديم بيشتر از سوي افراد متظاهر بود ...  خلاصه بگم .. عشق و تنفرم به افراد تنها در دلم بود .. هرگز تا روزي که شاه زنده بود ، نه مخالفتي از خود بروز دادم .. نه کوچک ترين کار شکني يا زبانم لال خيانت کردم .. بلکه صادقانه وظايف ام رو انجام مي دادم .. وقتي هم که شنيدم شاه مرد .. اگر چه خيلي ناراحت شدم .. اما همه چيز برايم پايان يافت .. و بعد از او هرگز به فرد ديگري علاقه نبستم .. و همه عشق و علاقه ام رو به وطن و مردمانم معطوف کرده و با دل و جان کارم رو ادامه دادم .. جنگ بهترين فرصتي بود تا تا پاي جان عشق و دين ام رو به وطن و مردمانم ادا نمايم .. به همين دليل هميشه داوطلبانه به مناطق جنگي و ماموريت هاي خطرناک با اشتياق اعزام مي شدم ...
 https://ipb85w.blu.livefilestore.com/y1p_jBLhr0kjDlSVRCTce2yQgJjds_6NTiMyvJ5m57TitGdAP8K6OtFIhUwOhBEgLzhUp3ufMwH_KYhi46ZlNnS58W6DakyyYgJ/pichak_net-08%5b1%5d.gif?psid=1
شاهين هواپيماي اختصاصي شاه
 
عمليات پايگاه يکم ..
  از روزي که فعاليت ام رو به عنوان مامور در عمليات پايگاه يکم ترابري اغاز کردم بدليل نوع کارم با خيلي  از افراد و مقامات عالي رتبه و به قول معروف از ما بهترون آشنا شدم . اوايلي که رفته بودم محل عمليات در طبقه دوم ستاد دقيقآ جنب دفتر فرماندهي پايگاه قرار داشت . اون موقع تيمسار " امير فضلي " که خودش از خلبان هاي آس نيروي هوايي بود ، به عنوان فرمانده و تيمسار " معين زند " معاونش يود . در باره ديسيپلين و نظم تيمسار امير فضلي در نوشته اي قديمي ام اشاره کرده ام . او به زيبايي و سر سبزي پايگاه خيلي اهميت مي داد .. همه گل هاي رز زيباي محيط پايگاه و درختچه هاي تزئيني حتي چمن سر سبز رو با هواپيماهاي سي - ۱۳۰ از هلند وارد مي کرديم .. کسي جرآت پا گذاشتن به روي چمن رو نداشت .. ! حتمآ ماجراي يکي از استوار هاي قديمي و پير آشيانه سي - ۱۳۰ رو يادتونه که نوشتم .. " يک روز بعد از اتمام خدمت اون بنده خدا براي ميانبر زدن ازميان چمن ها در حال عبور بود که ناگهان تيمسار اميرفضلي جلويش سبز مي شود .. ! با خشم مي پرسد : مگه نمي دوني که نبايد روي چمن ها راه بري .. !!؟؟ استوار پير شکم گنده که مي دونست از خشم و تنبيه فرمانده در امان نيست .. بلافاصله خم شده و با کندن مقداري چمن آن را در دهان گذاشته و در حالي که به تيمسار مي نگريست گفت .. قربان من گاوم .. من گاوم .. و سپس صداي گاو از حلقومش بيرون اورد ! و بدين سان تيمسار از حاضر جوابي او خنده اش گرفته و از گناهش مي گذرد  "  
استاد خلبان آمريکايي شاهين ..
انگار همين ديروز بود .. تازه يکي دو روزي بود که به عمليات پايگاه منتقل شده بودم . يادمه اون موقع سرهنگ " جواد حسيني " رييس عمليات بود . همون شخصي که نخستين هواپيماربايي بعد از انقلاب رو انجام داد ! سرهنگ با مهرباني خاص خودش منو دعوت کرد تا به دفترش بروم . در حالي که به چشمانم خيره شده بود به آرامي پرسيد .. بابا جون تو همون جووني هستي که از خط پرواز اومدي ..!؟با ترس و لرز در حالي که به زحمت اب دهانم رو فرو مي دادم گفتم .. بله قربون . افزود .. شنيده ام زبان انگليسي ات فول است .. ؟؟ و بدون اين که منتظر جواب ام باشه ادامه داد .. حتمآ مي دوني يکي از کار هاي مهم و حساس شما ارتباط راديويي با پرواز هاي ما در آسمان است .. ؟ ( يکي از دلايل اصلي حضور در عمليات ، عدم تسلط پرسنل ديسپچ به اطلاعات فني - پروازي و زبان بود ) عرض کردم .. بله قربان . و او ادامه داد .. همه پرواز ها يک طرف ، پرواز هاي Blue Flight ( سلطنتي ) يک طرف ديگر ! بايد حواست کاملآ سرجايش باشد .. مي دونم جوون با ادب و منظمي هستي ! ( مطمئن بودم اين جا رو ديگه داره  تعارف مي کنه ) اين پرواز ها مقصدشون معمولآ گفته نمي نشه .با کال ساين " بلو فلايت " روي فرکانس عمليات مي آيد .. بايد حسابي دقت کرده و کم تر سوال کني .. اگه مشکلي داشت سريع استند باي مي دهي و بلافاصله من رو در جريان مي گذاري .. حتي اگه نيمه هاي شب بود ! خلاصه در اون روز بود که فهميدم شاه دو فروند هواپيما به نام هاي " شاهين " که يک بوئينگ ۷۰۷ بود و " شهباز " که بوئينگ ۷۲۷ است ، دارد . ديري نگذشت که با استاد خلبان آمريکايي هواپيماي " شاهين " هم آشنا شدم . نام او " بلو مينسن " بود ! داراي قدي بلند و لاغر اندام بود . بر عکس بقيه امريکايي ها ، خيلي مغرور و گنده دماغ بود ! زورش مي آمد جواب سلام بچه ها رو بدهد ..   
  پرواز هاي شاهين ...
علاوه بر بلومينستن آمريکايي ، سرهنگ بهزاد معزي هم جز خلبانان سلطنتي محسوب مي شد . تعدادي افسر جوان از بين کمک خلبان ها هر از گاهي به انتخاب معزي در پرواز هاي سلطنتي حضور مي يافتند ..  با شدت يافتن تظاهرات و اوج قيام مردمي نقش نيروي هوايي در خدمت به دولت هاي حکومت نظامي پر رنگ تر شده بود ! حتي با اعتصاب کارمندان محترم شرکت نفت که مي رفت ماشين حکومت نظامي رو متوقف کنه ، باز اين نيروي هوايي بود که پرواز هرکولس ها به دهران عربستان سوخت لازم رو وارد مي کرد .. ! و هر چه شمارش معکوس به پايان جکومت شاه و نظام شاهنشاهي نزديک تر مي شد هواپيماهاي جامبو جت ما هم در حمل اسباب اثاثيه درباريان به خارج از کشور بيشتر فعاليت مي کرد .. تا اين که در يک روز سرد زمستاني دقيقآ ۲۶ ديماه ۱۳۵۷ شاه تصميم مي گيرد با خانواده اش کشور رو  ترک کنه .. هنوز هم چهره و صداي خانم " سيما دبير آشتياني " تنها خبرنگاري که معمولآ با خاندان سلطنتي مصاحبه مي کرد يادمه .. که با احترام به شاه نزديک شده و پرسش خود رو با کلمه اعليحضرتا  به نظر مي رسه قصد خروج از کشور رو داريد .. ممکنه بفرماييد چقدر اين سفر به طول خواهد انجاميد ؟؟ و بدين سان شاه در حالي که سعي مي کرد از دستبوسي و پابوسي جانثاران خود جلوگيري کنه ، با چشماني گريان سوار هواپيماي بوئينگ ۷۰۷ شد که سرهنگ معزي پشت فرمانش نشسته بود .. دقايقي بعد غرش موتور هاي هواپيماي شاهين از ابتداي باند ۲۹ راست راويت گر پايان حکومت شاهنشاهي بود .. و مي رفت شمارش معکوس ديگري براي انقلاب آغاز شود ..
 هواپيماي شاهين بعد از انقلاب
خيلي سريع در ۲۲ بهمن همون سال انقلاب پيروز شد .. مثل همه انقلاب هاي جهان هيجانات خودش رو داشت .. خيلي از فرماندهان و حتي خلباناني که گمان مي رفت در شکنجه و قتل زندانيان سياسي همکاري داشتند به بهانه هاي واهي همچون ريختن زندانيان به درياچه قم دستگير و مورد توهين قرار گرفتند .. ! خيلي زود کذب بودن اين ادعا توسط دادگاه هاي انقلاب اسلامي ثابت و پرسنل آزاد شدند .. اما ديگر به پايگاه برنگشتند .. وضعيت پايگاه به هم ريخته بود .. کسي نمي دونست قراره چه پيش بيايد  فرماندهان طاغوتي همه فراري شده يا به سر کار خود نمي امدند .. براي نخستين بار شوراي فرماندهي تشکيل شد . يکي دو تا از دوستانم به دليل مبارزاتي که با حکومت شاه داشتند ، در اين شورا تقريبآ همه کاره بودند .. گروه هاي انقلابي خيلي سريع در پايگاه ما شکل گرفت .. از اون جايي که بعضي از پرسنل گارد جاويدان و ساواکي ها بچه هاي نيروي هوايي رو به خاطر همکاري و تسريع در پيروزي انقلاب  تهديد کرده بودند .. گروه هاي ضربت هم در همان ايام شکل گرفته و به حراست از پايگاه و هواپيماها همت گماشت .. چند شبي هم من در انتهاي باند در اوج سرما همراه با سرهنگ ( جلال دهقان ) نگهباني مي داديم .. تا اين که يک روز صبح در اول اسفند ماه ۱۳۵۷ سر و کله هواپيماي شاهين بر فراز فرودگاه مهرآباد پيدا شد .. ! کسي باورش نمي شد که شاهين برگشته باشد ! عده اي به طنز عنوان مي کردند .. شاه را برگردانده اند .. وقتي هواپيما در ميان تدابير شديد امنيتي موتور هايش رو خاموش کرد ، با کمال ناباوري سرهنگ معزي با کادر پروازيش به همراه تعدادي غير نظامي از هواپيما پياده شدند .. خيلي زود سرهنگ معزي به قهرمان ملي تبديل شد .. ( از حق هم نگذريم سواي عملکرد سياسي اش .. او واقعآ افسري با انضباط ، سالم و خلباني نمونه بود ) حال چه عواملي باعث همکاري او با سران جنايتکار گروهک منافقين شده بود پرسشي است که بايد مورد کنکاش قرار گيرد ..   
 آشنايي با هواپيماي شاهين
آقاي امير صباغ در سايت " مرجع هوانوردي و هوا فضاي پارسي در باره اين هواپيما نوشته است :

در اواخر رژیم پهلوی و همزمان با افزایش روز بروز رشد اقتصاد ایران و درست در زمانی که روابط دولت ایران با شرکت های امریکایی بسیار بهتر از رابطه با دولت ان کشور بود دولت ایران که همواره برای سفرهای برد بلند خود دچار مشکل بود و سفر با 727های 100 برای مسیرهای بلند را در شان خود نمی دید و همچنین به رقابت با ریاست جمهوری امریکا و 707 تشریفاتی معروف ان اقدام به سفارش یک جت 707 پیشرفته و مجلل نمودرجیستر EP-HIM در گذشته معانی زیادی داشت وقتی پرنده ای این نام را می گرفت به معنی اختصاص قطعی یک پرنده به یک شخص خاص یعنی شاه ایران را داشت و از انجا که قبل از سفارش دادن این پرنده این نام بر روی ان گذاشته شده بود شرکت بوئینگ این پرنده را کاملا سفارشی و متفاوت ساخت و علاوه بر امکانات مدرنتر ناوبری و تجهیزاتی به مبلمان و تزئینات مدرن و زیبا با طراحی فوق مدرن هم مجهز شد همچنین بوئینگ هزینه و وقت زیادی را برای رنگ امیزی خارق العاده ان کرد این پرنده بر خلاف تمامی هواپیماهای ایرانی به رنگ ابی تیره بسیار مرغوب و همچنین سیلور بسیار درخشان در زیر بدنه رنگ امیزی شد که البته بعدها کلیه این رنگ امیزی ها پاک شد.. مجسمه ها و وجود یک میز بار با منبت کاری بی نظیر استفاده از اب طلا بر روی تمامی فلزات بکار گرفته شده در ان و همچنین فرستنده ها و اخلال گرهای پیشرفته ان این پرنده را به گران قیمت ترین پرنده عصر خود تبدیل کرد . شاه ایران فرصت استفاده زیادی از این پرنده را پیدا نکرد و شاید تلخی اخرین سفر وی به مصر لذت پرواز با این پرنده را به کام وی تلخ کرد
EP-HIM یا شاهین ایران بعد از فرار شاه به مصر توسط کاپیتان معزی به تهران بازگشت در بازگشت این پرنده به ایران اخبار متفاوتی وجود دارد معزی و خدمه ادعا می کردند به تصمیم خود و با نارضایتی شاه ایران این هواپیما را بر گردانده اند اما این مسئله با توجه به قرابت و دوستی انورسادات با شاه و بدون اجازه فرودگاه قاهره بسیار بسیار بعید به نظر می رسد و همچنین این پرنده رسما متعلق به نیروی هوایی ارتش بود و شاه ایران بعد از برکنار شدن مطابق قوانین بین المللی حق استفاده از ان را نداشت و نگهداری ان کمکی به وی نمی کرد.....
با ورود به ایران به پارکینگ برده شد و بعد از تخلیه لوازم گران قیمت ان مدتها در گوشه ای از مهراباد زمینگیر بود طبق گزارشات در طول جنگ هم چند ماموریت نظامی توسط ان انجام شده بود.در سال 1986 نام ان به EP-NHY تعییر کرد و رنگ امیزی اولیه ان هم عوض شد و کلیه مسئولیت ان به ایران ایر واگذار شد تا در سال 1999 در پی بازنشستگی ناوگان 707 ایران ایر این شرکت این پرنده را به نیروی هوایی بازگرداند و مجدد با نام 1001 روی ان نقش بست شروع پروازهای این پرنده را باید از ابتدای هزاره سوم یعنی سال 2002 دانست که این پرنده به طور گسترده به اسمان کشورهای دنیا بال گشود و در چند سال اخیر به پرکارترین پرنده دولت تبدیل شد این پرنده در بین علاقمندان 707 در جهان بسیار شناخته شده می باشد و در هر سفر ریاست جمهوری عکاسان علاقه زیادی به عکس برداری از این جت تاریخی دارند.با تمام تعاریفی که از این پرنده شنیدیم برای اطلاع از طراحی داخلی ان کنجکاو می شویم اما متاسفانه تصویر دقیقی از داخل این جت موجود نیست و باید به 707 های VIP مشابه اکتفا کرد در جهان فقط 2 فروند 707 موجود است که نقشه طراحی ان کپی برداری شده از شاهین است اولی 1002 پرنده ای سوخت رسان که توسط مهندسین داخلی سعی شده از طرحی مشابه شاهین در ان استفاده شود و دومی پرنده ای به نام N88ZL که از نوع 707-330B است و در سال 1984 از روی طراحی شاهین مبلمان شد این پرنده در حال حاضر مطابق تمامی قوانین جهانی استاندارد سازی شده و با اخذ مبالغ هنگفت پروازهای اشرافی و مهمانیهای هوایی انجام می دهد.
با دیدن این تصاویر کمی از طراحی 1001 اگاه می شویم...
 نگاهي به درون هواپيماي شاهين ..
يکي ديگر از کاربران محترم سايت ياد شده بالا  به نام " ماه " در باره گران ترين هواپيماي جهان  نوشته است :
گران ترين هواپيماي جهان
شاهين که گران ترين هواپيماي جهان است بيش از 300 ميليون تومان تجهيزات اضافي دارد و به 15 ميليون تومان اشياء طلايي زينت شده است. اين هواپيما 6 توالت دارد که 5 توالت در قسمت عقب متعلق به همراهان و يکي که حتي سيفون آن نيز طلا است به شاه و همسرش تعلق دارد. در سالن ناهارخوري هواپيما يک ميز 40 تکه وجود دارد که 6هزار ساعت براي منبت کاري ، روي آن کار شده و ارزش آن ميليون ها تومان است. اتاق خواب آن رويايي و ديدني است و مي توان آن را يک موزه کوچک دانست.قصري که در داخل بويينگ بنا شده قيمت هواپيما را تا 800ميليون تومان بالا برده است.در اين هواپيما تمام دستگيره هاي درهاي ورودي و داخلي و تمام وسائل روشويي و شيرهاي آب سرد و گرم حمام از طلا است.ساعت هاي تمام طلايي در اتاق کار شاه در هواپيما زمان را به وقت گرينويچ ، وقت مقصد و وقت محلي نشان مي داد. شاه با دستگاه هاي طلايي مقابل خود در اتاق کار مي توانست موقعيت ، سمت حرکت ، ارتفاع پرواز و سرعت هواپيما را کنترل کند. بار مشروب داخل اتاق ناهارخوري هواپيما نيز از جمله گران ترين بارهاي مشروب است که با چوب هاي بسيار مرغوب و گران مشبک کاري شده و ظروف داخل آن از طلا و نقره است.از اين قصر طلايي پرنده ، همواره 20 دژبان نگهداري مي کردند و ورود به آن مستلزم داشتن کارت مخصوص بود.معرف پروازي اين هواپيما BLUE FLIGHT 1 بوده است. هواپيماي شاهين ، پس از انقلاب به 1001 تغيير نام داد و با معرف پروازي معراج ، سران ارشد كشور را جابجا مي كند.
 هواپيماي شاهين به روايت تصاوير ..
 قبل از اين که پارانتز هاي بي جا و بي مورد خود رو باز کرده و يا ساير خاطرات قديمي ام رو در اين باره به عرض شما ياران نازنين برسونم ، ابتدا لازم مي دونم براي تجسم بهتر توضيحات به تصاوير آن توجه کنيد
   
يک پارانتز شايد بي مورد .. !!  
صحبت از هواپيماي تشريفاتي و گرانقيمت " شاهين " شد ، راستش رو بخواهيد حيف ام اومد در باره  قديمي ترين کابين مجهز سيار چيزي نگويم ! واقعيت اين است .. علاوه بر هواپيماي ۷۲۷ " شهباز " از چندين فروند هواپيماهاي ديگري هم از جت استار گرفته تا جت فالکون و بوئينگ با کال ساين " بلو فلايت " پرواز مي کردند . اما شايد کم تر کسي در باره اتاق  " وي آي پي " قديمي که شاه و فرح اعلب با ان به مسافرت مي رفتند ، بدوند ! بله قبل از خريد هواپيماهاي تشريفاتي بوئينگ و جت فالکون از اون جايي که شاه اغلب با هواپيماي سي - ۱۳۰ پرواز مي کرد ، يک اتاقک مجهز لوکس و سلطنتي خريداري شده بود که کاملآ اندازه قارقارک هاي ما بود .. و حتي پنجره هاي آن دقيقآ جلوي شيشه هاي هواپيما قرار مي گرفت . درون ان دست کمي از تجهيزات هواپيماي شاهين رو نداشت .. ! از دفتر کار گرفته ، اتاق خواب ، دستشويي ، بار مشروب و ساير تجهيزات پروازي که در طول پرواز اعليحضرت مي توانست به راحتي از ارتفاع ، سرعت ؛ هدينگ و ساير اطلاعات لازم آگاه شود . اين اتاقک هميشه در پشت دفتر خط پرواز درون آشيانه بزرگ سي - ۱۳۰ جاي گرفته بود .. و در ورودي اش با قفل رمز داري بسته بود . تمام دستگيره ها و شير هاي آب و حتي سيفون از طلا بود .. بعد از انقلاب هرگز نديدم از اين کابين استفاده شود .. و تا روزي که بازنشسته شدم ، همون جا خاک مي خورد .. ! تا اين که از زبان يکي از دوستان صميمي ام شنيدم که اين اتاقک رو در يکي از کوچه هاي خيابان پيروزي ، پشت بيمارستان سابق نيروي هوايي ديده است که ظاهرآ براي اهداي خون در نظر گرفته شده است .. !!! او که انسان بسيار دقيقي است براي يقين يافتن از آن چه با چشم خود مي ديده است .. از نزديک بازرسي کرده و متوجه مي شود همان اتاق وي آي پي شاه است .. حال چه بلايي به سر تجهيزات گرانقيمت آن بر امده ، کسي چيزي نمي داند .. ! اميدوارم به دست افراد سودجو نيفتاده باشد .. و در جاي امني نگهداري مي شود .. !   
آيت الله طالقاني و شاهين .. !  
دقيقآ يادم نيست چه مدت از پيروزي انقلاب گذشته بود .. ؟ اما مي تونم حدس بزنم تقريبآ بهار سال ۵۸ بود .. چون تازه شاهين به کشور باز گشته بود . هنوز هم حال و هواي روزهاي نخست پيروزي انقلاب جاري بود . فضا کاملآ سياسي شده بود .. بچه ها در دسته هاي کوچک و بزرگ با هم بحث مي کردند ..  محور گفت و گو ها هم اغلب در باره شخصيت هاي انقلابي بود .. در اين ايام بود که با زندگي افرادي چون چگوارا ، آلنده ، فيدل کاسترو و خيلي هاي ديگر آشنا شدم .. ! و با خيلي از واژه هاي ديگر چون امپرياليسم ، صهيونيسم ، استعمار و کمونيست مآنوس شدم .. ! دفتر خط پرواز محل حضور شخصيت هاي انقلاب بود .. ! يادمه يک روز جلال الدين فارسي براي رفتن به اهواز در دفتر ما منتظر نشسته بود .. بچه ها به من يواشکي ندا دادند که کسي خنده اين بابا رو نديده است .. !! آخه راستش رو بخواهيد بر عکس ساير مقامات که در هر پست و مسئوليتي که داشتند ، با بچه ها خودموني برخورد مي کردند .. اين آقا خيلي مغرور از لحظه ورود اخم کرده بود .. و پاسخ سلام بچه ها رو نمي داد .. به همين دليل به من گفتند اگه او رو بخندوني ، واقعآ هنر کردي .. !! به خاطر دارم که ابتدا با کمال پر رويي کنار دستش نشسته و سر سخن رو باز کردم .. حاج آقا با اکراه پاسخ ام رو مي داد .. و من چون شرط بسته بودم ، از رو نرفته و با پر رويي تمام وارد ساير مباحث مي شدم .. ! او هم حسابي لج کرده بود و اصلآ ادم ام حساب نمي کرد .. زدم به سيم اخر .. بقدري اراجيف گوناگون تحويل اش دادم تا که او کلافه شده و از روي صندلي بلند شده و با خنده اي مصنوعي گفتم .. با اجازتون دقايقي مي رم بيرون هوا بخورم .. بچه ها يک صدا برايم هورا کشيدند .. !!
در يکي از همين روزها خبر رسيد آيت الله محمود طالقاني براي بازديد وارد پايگاه شده است .. خيلي از بچه ها از جمله خود من ، خيلي او رو دوست داشتيم . حضرت آيت الله هر جا قدم مي گذاشت بچه ها با عشق و علاقه دورش جمع مي شدند .. و صادقانه به او توضيح مي دادند .. بازديد او از خط پرواز و رمپ هواپيماهاي هرکولس پايان يافته بود .. اون موقع  فیروز زبل  ( فيروز مومني ) عضو گروه ضربت پايگاه بود و مثل مرحوم بيک ايمانوردي با ژست خاصي اسلحه و خشاب فشنگ به خودش بسته بود .. و در پشت سر مرحوم طالقاني حرکت مي کرد .. و در زمان حضور در خط پرواز طفلک فيروز کلي به من ايماء و اشاره مي کرد که يه وقت شيطنت ام گل نکند .. ! ( آخه سابقه اين نوع شيرين کاري را داشتم !! ) قيافه اش در اون حالت خيلي جالب شده بود .. به هر حال وقتي بازديد از خط پرواز پايان يافت .. جناب طالقاني به قصد مشاهده رمپ پرواز بوئينگ ها راه افتاد .. در همين هنگام از بي سيم فيروز رو احضار کردند .. ! و او کسي رو معتمد تر از من پيدا نکرد ! به همين دليل نزدم اومده و خيلي دوستانه به من گفت .. مرگ من سه نکني .. من بايد برم . تو آيت الله رو ببر جامبو جت ها رو نشون بده .. و من با تعدادي از پرسنل مشتاق و دوستدار آيت الله به سمت رمپ بوئينگ ها راه افتاديم .. هنوز دقايقي از بازديد نگذشته بود که ناگهان آقاي طالقاني اظهار علاقه کرد تا از هواپيماي شاهين بازديد نمايد .. يکي از همافران خط پرواز ۷۰۷ گفت حاج آقا قدغنه .. ما اجازه نداريم وارد اين هواپيما شويم .. !! طفلک آقاي طالقاني ديگه پي گير نشد .. من و يکي دو تا از دوستانم از پاسخ منفي اون همافره واقعآ ناراحت شديم .. به همين دليل به يکي از بچه ها گفتم .. سريع به گروه ضربت زنگ بزن و بگو جناب مومني سريع بيايد رمپ پرواز بوئينگ .. طولي نکشيد که سر و کله فيروز زبل با ماشين گشت پيدا شد ...
عين خودش که همه رو " جمال عشقي " مي ناميد ، در گوش او يواشکي گفتم .. جمال عشقي جون حاج آقا دوست داشت  داخل شاهين رو ببينه .. اما اون طرف ( در حالي که همافره رو نشون مي دادم ) اجازه نداد .. ! بعد براي اين که فيروز رو مصمم تر کنم ، چند تا دروغ شاخدار هم راجع به اون همافره تحويل فيروز دادم .. !! يک لحظه حس کردم رگ هاي گردن فيروز زده بيرون .. !!  با عصبانيت بي سيم ماشين رو به دست گرفته و خطاب به مرکز گفت .. دستور دهيد يک استند ( پله ) جلوي هواپيماي شاهين قرار دهند .. و سپس جلدي از ماشين پياده شد و با گام هاي سريع به سمت آيت الله رفت . دقايقي بعد يک پوشکار وسايل زميني در حالي که استند زرد رنگي رو به سمت هواپيماي شاهين مي برد ، از دور مشاهده شد .. فيروز در حالي که اخم کرده بود .. خطاب به همافر گفت .. سريع برو در هواپيما رو باز کن .. طرف اومد تا حرفي بزنه .. فيروز گفت .. مي گم سريع بدو برو بازش کن .. ! طفلک که مي دونست نمي تونه حريف بچه هاي گروه ضربت بشه .. بدون هيچ مکثي راه افتاد .. يادمه آقاي طالقاني چون حس کرد محدوديت هايي براي ورود به داخل هواپيما وجود داره ، با متاعت خاصي گفت .. نياز نيست به زحمت بيفتيد .. از همين بيرون نگاهش مي کنم .. ! و فيروز انگاري از قبل پاسخ اش  آماده بود گفت .. حاج آقا شما با بقيه فرق مي کنيد .. ممنوعيت شامل شما نمي شه !   راستش رو بخواهيد نخستين باري بود که من هم داخل هواپيماي شاهين رو مي ديدم .. براي لحظاتي بغض ام گرفت .. اما از ترس فيروز که با کلت تو مغزم شليک نکنه ، جلوي احساس ام رو گرفتم .. آيت الله با دقت از همه بخش هاي هواپيما بازديد کرد .. در پايان من از جناب طالقاني خداحافظي کرده و به خط پرواز برگشتم .. شايد باروتون نشه .. روزي که خبر مرگ آقاي طالقاني رو شنيدم ،‌از پايگاه تا بهشت زهرا پياده رفتم . و تا اون جا گريستم .. در طول راه چهره مهربان او جلوي چشمانم بود .. روحش شاد .
 چرا معزي دروغ گفت .. !؟
مدتي از حضور قهرمانانه سرهنگ معزي به ايران گذشته بود .. همه بچه ها از حزب الهي و مومن گرفته تا آدم هاي خنثي به او احترام مي گذاشتند .. شاه دوست ها از اين که او ايام زيادي رو با اعليحضرت گذرونده بود ، براش احترام قائل بودند ! حزب الهي ها هم به خاطر عمل قهرمانانه اش که همانا برگردوندن هواپيماي مجلل شاهين به کشور بود ، او را دوست داشتند .. اما از همه مهم تر اعتماد مسئولان ارتش به او بود . به طوري که پست هاي حساسي به او واگذار شد . باور کنيد خيلي دلم مي خواد يکي از آقايون محترم جواب پرسش من را بدهد .. " آخه چگونه است وقتي ادم دون پايه و بي مسئوليتي مثل من را به خاطر يک لحظه خنديدن يا شوخي با همکاران در زمان جنگ بار ها به نهاد هاي عقيدتي و سياسي يا حفاظت اطلاعات دعوت کرده و سين جيم مي کردند .. چرا شخصي چون معزي رو بعد از باز گردوندن هواپيماي شاهين خيلي راحت به حال خودش رها مي کنند تا آزادنه با سران جنايت کار گروهک منافقين در باره فرار خفت بارشون چانه زني و برنامه ريزي نمايد .. !!؟؟ " آن چه مسلم است او را از مدت ها  پيش براي اين ماموريت نهايي آماده کرده بودند .. ! بگذريم .. يادمه يک روز در ساختمان عمليات پايگاه يکم ترابري شاهد صحبت هاي سرهنگ معزي با چند نفر از دوستان قديمي اش بودم .. با همين گوش هاي خودم شنيدم که مي گفت .. شاه حواس اش نبود که هواپيماي شاهين متعلق به خودشه .. و با هزينه شخصي اش خريداري شده بود .. !  و همش فکر مي کرد ريجسترش به نام نيروي هوايي است .. ! من هم اصلآ به رويش نياوردم .. تا اين که هواپيما رو برداشته و به ايران برگشتيم ( نقل به مضمون ) .. !! در حالي که بعد ها ديديم و شنيديم که اين هواپيما به نام نيروي هوايي بوده است .. ! حال اين که با چه هدف يا اهدافي دروغ هايي از اين نوع رو ترويج مي کرد پرسشي است که بايد روي ان مطالعه شود .. يا دروغ ديگر او در باره خروج بدون اجازه شاه .. ! که دوست عزيزمون آقاي " صباغ " در مطلب خود به آن اشاره کرده است .. براستي چرا .. !!؟؟ فراموش نکنيم همان طور که در بالا گفتم ..  او افسر درستکاري بود . آيا امکان دارد درستکاري او هم از روي برنامه و نقشه اي بيش نبوده باشد  .. !!؟؟‌ اين ها مسايلي است که بايد روي آن مطالعه و تحقيق شود تا ديگر شاهد رو دست خوردن از خودي ها نباشيم .. !!
يک جاده خاکي ..
 واي .. ناخواسته رفتم تو فاز مسايل سياسي .. !! خيلي ببخشيد . اما قبل از اين که به بخش ديگري از سرنوشت هواپيماي شاهين اشاره کنم .. اجازه مي خواهم يکي از خاطراتي که قبل از انقلاب با معزي داشتم رو براي تلطيف فضاي سايت تعريف کنم .. تو رو خدا بعدآ گير ندهيد که چرا زدم جاده خاکي .. !!
در يک روز تعطيل جمعه درست در همون ايامي که هنوز دفتر ما در طبقه دوم ستاد پايگاه يکم ترابري بود .. من با سرهنگ معزي در عمليات شيفت بوديم . در روزهاي تعطيل افسر ارشد عمليات در مقام جانشين عمليات تصميم گيري مي کنه .. اون روز يکي از افسران خلبان باحال  سي - ۱۳۰ اگه اشتباه نکنم اسمش سروان " وشگيني "‌ بود . آماده پرواز تعين شده بود . او وقتي مي بينه خبري از پرواز ها نيست با هماهنگي بچه هاي ديسپچ به خونه شون مي ره .. از شانس بدش سرهنگ معزي افسر عمليات بود ! معزي نزديک ظهر سري به گردان يازده ترابري که دقيقا پشت ستاد قرار داشت مي زنه .. وقتي سراغ خلبان اماده رو مي گيره .. بچه ها به تته پته افتاده و پاسخ درستي به او نمي دهند .. ! سرهنگ حدس مي زنه که او به خونه اش رفته است .. سريع از من خواست راننده رو به در خونه خلبان اماده بفرستم تا او را با خود به پايگاه اورد .. من ادرس خونه سازماني او را به دست سرباز راننده دادم .. ظاهرآ دوست عزيز ما هم مهمون داشته و هم کله اش گرم بوده .. ! وقتي سرباز راننده پيغام معزي رو بهش مي رسونه .. وشگيني خطاب به سرباز مي گويد ..  برو بگو خونه نبود ! سرباز مي پرسه شما ؟؟‌ بهش مي گه : من بردار جناب سروان هستم .. ! سرباز هم برگشته و به سرهنگ معزي مي گويد که جناب سروان وشگيني خونه نبود .. ! معزي با خشم و عصبانيت مي گويد .. چطور ممکنه !؟ او اماده پرواز است .. سرباز ساده دل وقتي عصبانيت فرمانده اش رو مي بيند ، مي افزايد .. قربان .. والله خود بردارش به من گفت .. ! اما جناب سرهنگ راستش رو بخواهيد خيلي شبيه جناب سروان خودمون بود !! سرهنگ سريع دوزاري اش مي افتد که سروان خلبان او رو سر کار گذاشته است .. سريع پشت فرمان نشسته و راهي خونه خلبان خاطي مي رود .. ! وشگيني بعد ها تعريف کرد .. معزي در حالي که سبيل هايش رو مي جويد .. به من گفت .. بگو برادرت هم بيايد .. !!
 و اما .. چهره امروز شاهين
مي دونم که خيلي مشتاق هستيد شکل و شمايل هواپيماي شاهين رو در اين روز ها ببينيد . بايد اضافه کنم .. واقعآ هواپيماهاي بوئينگ مثل هرکولس ها و تامکت هاي نازنين شاهکار صنعت هوانوردي هستند .. که با وجود از رده خارج شدن در اکثر کشور ها ، هنوز هم غربي ها با اشتياق به بوئينگ ها نگريسته و ياد خاطرات بسيار شيريني که با اين مدل هواپيما ها داشتند رو به ياد مي اورند ..
 در باره ساير هواپيما ها مثل ميترا و بقيه چيزي نشنيده ام .. اما در پايان نکته اي يادم اومد که بد نيست با شما هم در ميان بگذارم .. سرهنگ معزي وقتي تصميم به فرار با سران خائن منافقين مي گيره ، قبل از هر کاري سعي مي کنه کساني رو به عنوان گروه پروازي نام آن ها رو رد کند ، که مشکل ساز نباشند . او به خوبي مي دونست اگه يکي از بر و بچه هاي مومن مثل حاج اصغر مطلق خودمون در کابين حضور پيدا مي کرد ..از محالات بود که به وي و رجوي اجازه مي داد تا به آرزويشان برسند .. ! شده خود و هواپيما رو به زمين مي کوبيد ، هرگز با معزي و گروگان گير هاي صوري او همکاري نمي کرد .. ! اين رو من مطمئن هستم ... با سپاس از همه دوستان که با من همراه يوديد .. راستش کلي حرف در باره معزي براي طرح داشتم .. اما همان طور که گفتم ، پرهيز ار سياسي شدن بيشتر از خيرش گذشتم .. شايد کامنت هاي دوستان ياد اور مسايلي باشند تا بي پرده تر سخن گويم .. !

در پناه ایزد منان پاینده و جاوید باشید .
بهروز مدرسی
نشر اوليه : دهم آبان ماه ۱۳۸۹
اصلاح و بازنشر : ساعت ۲۲:۱۵ دقيقه نوزدهم شهريور ماه ۱۳۹۰
 پاینده و برقرار باد ارتشیان دلاور و قهرمان ایران
https://6gbplg.blu.livefilestore.com/y1ps-jfqiqH-2TZSbcWqT96YQTEeDDc0CiU64lTC2Tp28OtrraMr8kSS5lCWubJ5lIjD-HjkSM1A_7ZyBZcgU7QXe6gwwtppLpt/4.jpg?psid=1

     آرشیو وبلاگ اینجا 
تصاوير مرتبط


No comments:

Post a Comment