نقش دروغ و شایعات در شلیک به ایرباس



وقتي پست قبلي كه برگرفته از مستند نشنال جئوگرافي بود رو منتشر كردم ، هرگز فكرش رو نمي كردم با واكنش هاي متفاوت خوانندگان مواجه شود ! صرف نظر از كامنت هاي محبت اميز كه حاكي از رضايت خوانندگان بود . عده اي هم با دلايل منطقي ضمن نفي حضور ناو " وينسنس " ، شليك دو موشك به سمت يك فروند هواپيماي مسافربري رو با توجه به دارا بودن تجهيزات مدرن ، آن را عمدي تلقي كردند . اما متآسفانه عده اي از هموطنان مثل هميشه بر اين ادعاي خود اصرار داشتند كه .. يك فروند تامكت در پشت هواپيماي مسافربري مخفي شده بود ! و آمريكايي ها حق داشتند به خاطر دفاع از ناو ، عده اي رو مظلومانه به شهادت برسونند !! و بقدري اين شايعه كذب رو تكرار كرده اند كه واقعآ باورشون شده است ! به همين دليل لازم دونستم در پستي مستقل ضمن ريشه يابي شايعه فوق ، دلايل تعمدي بودن شليك دو موشك را بررسي كرده و در ادامه نقدي هم بر مستند نشنال جئوگرافي به رشته تحرير درآورم . اميدوارم مورد توجه شما عزيزان قرار گيرد .
من از همه دوستان بزرگوارم مخصوصآ خوانندگان محترم وبلاگ از اين كه فرصت پاسخ به كامنت ان ها را به دست نياوردم ، صميمانه عذر خواهي مي كنم . راستش رو بخواهيد اولويت رو به خوانندگان سايت قرار داده بودم . و بعدش نوبت اي ميل ها و وبلاگ بود . كه به دليل تلاش براي درج مطلب فوق و فشاري كه رويم بود به دوستان وبلاگي ام نرسيدم . اميد عفو دارم .. اما قول مي دهم در اولين فرصت در خدمت آن ها باشم . در پايان اعلام مي كنم .. همان گونه كه اشاره شد با عجله اين پست رو تكميل كردم و فرصت بازخواني و اصلاح رو نيافتم .. به همين دليل پيشاپيش از همه شما ياران بابت هر گونه اشتباهي موجود در مطلب عذر خواهي مي كنم .
برچسب ها : ناو وينسنس + سازمان نشنال جئوگرافي + كاپيتان ويل راجرز + مستند سازي + منافقين + پرواز ۶۵۵ + ايرباس + فرودگاه بندرعباس + صدام حسين + امريكا + رادار



نقدي بر مستند نشنال جئوگرافي
پيشگفتار : قبل از ابراز نظرم در باب سازمان نشنال جئوگرافي دوست دارم ابتدا صادقانه به نكته اي اشاره كنم .. همه دوستان مي دونند كه من به فيلم هاي مستندو بازسازي شده سوانح هوايي اين سازمان خيلي علاقه مندم . و تاكنون چندين مستند را در اين سايت ترجمه نموده و به صورت تصويري تقديم خوانندگان كردم . به عبارتي هيچ دشمني و پدر كشتگي با سازندگان و تهيه گنندگان آن نداشته و ندارم . اما به عنوان يك ايراني بر محتوا و پيام مستند " تشخيص اشتباه " كه به حادثه پرواز ۶۵۵ كه در ان ۲۹۰ هموطن بي گناهم مظلومانه شهيد شدند ، پرداخته است اعتراض دارم . و در اين پست سعي مي كنم به نكات مورد اختلاف اشاره كنم ..
حتمآ مستحضريد كه از سال ها قبل قدرت هاي بزرگ به نقش اطلاع رساني و قدرت تآثير گذاري فيلم بر افكار مردم پي برده و با صرف هزينه هاي كلان اهداف نظامي ، سياسي ، اجتماعي و حتي ديني خود را با زبان تصوير در سراسر دنيا ترويج داده اند . سريال هايي چون " مرد ۶ ميليون دلاري " با بازي " استيو آستين " كه در رژيم گذشته مرتب از تلويزيون ايران پخش مي شد و در آن سري ترين پايگاه هاي نظامي آمريكا و دست آوردهاي محرمانه ارتش آمريكا به صورت غلو شده جلوي دوربين قرار مي گرفت را حتمآ قديمي تر ها يادشونه .. !؟ بهنرين نشانه در اين ادعاست . يا در همين فيلم هاي پر خرج " جيمز باند " را اگه دقت كرده باشيد ، لوكشين اغلب فيلم ها در نقاط توريستي كشورهايي چون تركيه ، مراكش ، تايلند و ...فيلمبرداري شده است . تازه اين بخش مستقيم تبليغات است . چون به اعتقاد كارشناسان و متخصصاني كه دستي در آتش تبليغات دارند ، بر تآثير شيوه هاي غير مستقيم خيلي تآكيد دارند و معتقدند اثر تبليغات پنهان خيلي بيشتر و موثر تر از نوع مستقيم آن است ! همان روشي كه متآسفانه تهيه كنندگان و سازندگان مستند " تشخيص اشتباه " از آن بهره بردند! و با اين عمل خود سعي كردند چهره جنايتكار كاپيتان " ويل راجرز " و همكارانش رو تطهير نمايند ..
۱ - تشخيص اشتباه : در تهيه و ساخت فيلم هاي حرفه اي سينمايي معمولآ سازندگان توجه خاصي به مميك چهره ها دارند . به همين منظور اغلب در گام نخست از مشاوران با تجربه اي براي انتخاب صحيح هنرپيشه ها بهره مي جويند . در قدم بعدي اهميت ويژه اي به چهره پردازي مي دهند . و سعي مي كنند به ياري گريمور هاي حرفه اي از معجزه رنگ ها به كمك افكت هاي نوري براي نشان دادن شخصيت قهرمان فيلم حتي " بدمن " ها استفاده كنند . در استوديو هاي خبري و فيلم هاي مستند هم گاهي براي القاي چهره اي معصوم و دوست داشتني از اين فن ظريف استفاده مي شود . كه در مستند ياد شده فوق با كمي دقت مي شود به نيت سازندگان در القاي چهره اي بي گناه پي برد . آن ها در اولين گام هنرپيشه اي رو برگزيدند كه تغير پذيري چهره اش آسان باشد . ( در اصطلاح گريمور ها بعضي صورت هاي گرد از اين قابليت بهتر برخوردارند . ) و در گام بعدي استفاده مناسب از اين تكنيك در چهرپردازي صورت كاپيتان " ويليام راجرز " است ! كه در نگاه نخست ببيننده او را انساني شريف تشخيص مي دهد ! ( تصوير شماره يك ) .... آن ها بقدري حرفه گريم كرده اند كه با زير گردن و فرق سرش همخواني دارد ! آن ها حتي با در اختيار داشتن روانشناسان حرفه اي به او گوشزد كرده بودند كه موقع حرف زدن كم تر به دوربين بنگرد ! و سعي كند با دوختن چشم به سر زانوهايش .. مانع از شناخت شخصيت دروني اش شود . فراموش نكنيد كه او ذاتآ انسان ماجراجو و بي رحمي است . و به راحتي از چشم هايش مي شه تشخيص داد .. ! حتي زاويه تابش نور هم در بحث چهره شناسي مهم است كه فعلآ از ان مي گذرم .

تصوير شماره يك - فرمانده ويل راجرز
۲ - تغير زمان حادثه : اگر كمي حوصله به خرج دهيد و مدتي در وب به جستجو بپردازيد ، بدون شك به تارنماهاي متعددي بر خواهيد خورد كه همه در بيان ساعت دقيق تيك آف پرواز ۶۵۵ متفق القولند . به عبارتي راس ساعت ۱۰:۰۵ دقيقه ، زنده ياد " كامران تيموري " كمك خلبان هواپيما از برج مراقبت اجازه خزش ( تاكسي ) گرفته است . و در ساعت ۱۰:۱۷ دقيقه از باند فرودگاه بندرعباس تيك آف كرده است . اما در مستند ياد شده همان گونه كه در تصوير شماره دو مشاهده مي كنيد ، لحظه تيك آف هواپيما تغير يافته و در ساعت ۹:۴۷ دقيقه اعلام شده است ! فكر مي كنيد چرا !؟ پر واضح است كه سازندگان مستند از اون جايي كه مي دونستند در تجزيه و تحليل سوانح هوايي حتي صدم ثانيه هم در بررسي و تحقيق محاسبه مي شود . آن ها براي اختلال در محاسبات بدون در نظر گرفتن و احتساب ايام تآخير ، همان ساعت اوليه و برنامه ريزي شده رو مبني محاسبه قرار مي دهند .. !! و از ان جا كه به قول قديمي ها دروغ گو كم حافظه هم مي شود ، در صحنه نشان دادن داخل كابين ( همان بخشي كه زنده ياد رضائيان براي تآخير پيش امده به ساعت خود مي نگرد ) خواسته و يا ندانسته اشاره به تاخير نيم ساعته به دليل مشكلات خروجي مسافران مي شود ! در ادامه فيلم حتمآ پاسخ خود رو خواهيد يافت .. چون يكي از دلايل قصور همين اختلاف ساعت اعلام مي شود !! و چه ناشيانه اين برآيند توسط سازندگان مستند به اصطلاح ماست مالي مي شود .. !!

تصوير شماره ۲ - زمان غلط درج شده بر روي فيلم مشهود است !
۳ - ايجاد توهم : طبيعي است كساني كه چنين شتابان و با عجله در پي تلقين خطاي انساني نزد افكار عمومي جهان است و سعي دارد عاملان حادثه رو انسان هايي شريف و مهربان و داراي قلب هايي رئوف نشان دهد ، نياز به سياه جلوه دادن شخصيت طرف مقابل رو دارد . و گاهي در تخريب شخصيت و حقانيت بقدري پيش مي رود كه توهم مهاجم بودن و حتي بلانسبت شما وحشي گري ايراني ها رو براي بينندگانش به تصوير بكشد .. ! گواه اين ادعا صحنه هاي آغازين فيلم است كه در آن تلاش شده قدرت قايق هاي تند رو را بالاتر از رزمناو هاي آمريكايي نشان دهد ! در حالي كه همه مي دونند قايق ها به دليل بهره گيري از اصل غافلگيري و ارزان بودن ارزش تجهيزاتي اش در مقايسه با ناو ها برتري خود رو به رخ مي كشيدند . از سوي ديگر آن ها در آب هاي خود مانور مي دادند ! ( البته تحليل هاي ديگري براي اين بخش دارم .. اما از شما چه پنهان به خاطر پرهيز از زدن انواع انگ ها مبني بر دفاع از سپاه پاسداران يا عامل حكومت بودن ، فعلآ صرف نظر مي كنم ! ) ولي همان گونه كه اشاره كردم ، بقدري زياده روي كردند كه حتي يادشون رفت كه ارتش ايران فاقد تجهيزات نمايش داده است ! همان گونه كه در تصاوير شماره سه و چهار مي بينيد و با فلش مشخص كردم ، سازندگان براي ايجاد توهم مهاجم بودن ايراني ها در صحنه اي كه يك فروند هواپيماي اوريون " پي تري - اف " در گشت هوايي بر فراز خليج فارس پرواز مي كند را تعمدآ از نوع " آواكس " گونه اش به تصوير مي كشد ! تا به بيننده القا كند ايراني ها با رصد كردن جزئي ترين حركات ناو با سيستم هاي پيشرفته هواپيماي " پي تري - اف " مقدمات حمله اي برق آسايي رو تدارك مي ديدند . البته هواپيماهاي فوق قابليت اسكن و نظارت دقيق رو بر روي آب دارند . و قادرند هر نوع زير دريايي و كشتي هاي جنگي رو منهدم كنند . اما كم تر كارشناس نظامي است كه با ديدن اين مدل پيشرفته اش فكر هاي هجومي نكند !

تصاوير شماره سه و چهار هواپيماي پي تري - اف
البته اغلب شما مي دونيد كه من مدتي از دوران خدمت ام رو در زمان شاه با اين نوع هواپيما ها پرواز مي كردم . به عبارتي در همان دوراني كه تازه خريداره شده بود .. و به قول معروف هنوز درست و حسابي آب بندي نشده بودند ! البته وارد اين مبحث نمي شوم كه ما نوع پيشرفته و آواكس گونه آن را داريم يا نه !؟ ( يعني جز اسرار ارتش است ) اما اين رو خوب مي دونم كه رنگ پي تري - اف هاي نازنين ما فيروزه اي رنگ هستند .. و تومني دوزار با اون كه در فيلم نشون داده شد فرق دارد !

شماره ۵ - تصويري از هواپيماي اوريون ( پي تري - اف ) ارتش ايران
نكته ظريف ديگري كه در اين فيلم مستند سعي شد به بيننده ها القاء شود ، ترس و اطاعت پذيري خلبانان ايراني از امريكايي ها بود ! چون به محض اعلام اخطار توسط مسئول رادار ، خلبان مودبانه معذرت خواهي كرده و سريع تغير مسير مي دهد ! اين مسئله رو هر بچه دبستاني هم مي دونه .. اگر كشوري با كشور ديگري در جنگ يا منازعه باشه .. هرگز از ادبيات " ببخشيد " و " معذرت مي خواهم " و قول مي دهم ديگه اين ور ها آفتابي نشوم و ... رد و بدل نمي شه ! در حالي كه همه مي دونند لااقل خلبان هاي ايراني در جنگ ترسو نبوده و ضعف و ناتواني هرگز از خودشون نشون ندادند ! به عبارتي با اين تكنيك ظريف مي خواست به طور غير مستقيم قدرت آمريكايي ها و ترس ايراني ها رو در افكار عمومي تثبيت كنه ..
۴ - انتخاب برچسب غلط ! : يكي از ضعف هاي اساسي و تكنيكي فيلم مربوط به بخش گيج زدن مسئول تشخيص و تفكيك هواپيماست ! يعني در حقيقت آمريكايي ها تلاش زيادي از خود نشون دادند و با بازي با الفاظ و كلمات سعي كردند اولين مرحله " تشخيص اشتباه " مهم و تاريخي خود رو نا مفهوم نشون دهند ! راستش رو بخواهيد من بار ها و بار ها اين بخش از فيلم رو به دقت نگاه كردم . تا شايد دليل انتخاب برچسب غلط رو متوجه شوم . اما همان گونه كه شما هم در فيلم مشاهده كرديد ، مسئول مربوطه بعد از كنترل بعضي مختصات موجود بر روي ميز كارش .. بدون هيچ دليل و مدرك علمي و قانع كننده اي همين جوري آن را " اف - ۱۴ " تشخيص داد !! و در ادامه سعي كردند روي همين اشتباه مانور داده و سرنگوني ايرباس را به اين اشتباه ربط دهند .. !! شما در ادامه اين مطلب و بعد از مطالعه نظر كارشناسي ( جعفر خان ) يكي از افسران با سواد و با تجربه پدافند ايران پي به بي اساس بودن اين بخش خواهيد برد . و متوجه مي شويد كه از نظر علمي و توانمندي ناو وينسنس اين ادعا كاملآ پوچ و بي اساس است .. ! اما همان گونه كه اشاره كردم ، سازندگان فيلم با ساخت ملغمه اي از حركت ، بررسي ، نگراني ، كنترل فركانس ها و ... و گيج كردن حتي مخاطب خاص خويش به طور ناشيانه اي " گام اول اشتباه " را به تصوير كشيد ! اما مطمئن هستم خود سازندگان هم مي دانستند كه چنين امري محال است ! و دليل اين كه خيلي نامفهوم و كودكانه اين بخش رو بستند ، صرفآ به اين دليل بود كه شناخت كافي از قدرت رادار ناو وينسنس كه معروف به هزاره سوم بود داشتند ! و هر گونه تضعيف قدرت رادار ، بودجه و اعتبار نظامي ان ها رو به زير سوال مي برد ! لذا بهترين شيوه همانا روش بچگانه و بازي با كلمات فني و بي سر و ته اي بود كه خود هم معناي ان را درك نمي كردند .. !!!

تصوير شماره ۶ ـ مسئول رادار ناو وينسنس
۵ - اعتراف به اشتباه : يكي از اصول مهم در مستند سازي نشان دادن واقعيت ها بدون دخالت عامل انساني است . كه البته همه شما عزيزان تاكنون موارد زيادي مستند مشاهده كرده ايد . اما از ان جا كه در اين فيلم واژه " مستند " صرفآ براي حمايت از كاپيتان " ويل راجرز " و ساير دستيارانش تعبير شده بود ، عامل انساني نقش مهمي در كادر بندي ، ميزانسن ، دكوپاژ و حتي سوژه ها داشت !! به عبارتي اگر قرار بود در همان ابتداي فيلم ليست پرواز ها ( كليرنس ها ) از مبدآ بندرعباس به درستي به تصوير كشيده مي شد ، مطمئن باشيد كه نام و مشخصات پرواز ۶۵۵ در سه رديف مونده به آخر كاملآ مشخص مي شد ! اما همان گونه كه در فيلم و تصوير فوق مشاهده مي فرماييد ، اين امر زماني به نمايش در آمد كه هواپيماي ايرباس ساقط شده بود .. ۲۹۰ انسان بي گناه كشته شده بودند .. دادگاه نظامي انگشت روي اشتباهات گذاشته بود .. و در اخر به عنوان اشتباه يا خطاي انساني ، سعي كردند سر و ته قضيه رو هم بياورند .. و در حالي كه در اتاق فرماندهي مدرن ترين رزمناو جهان قرار دارند از اشتباه بچه گانه اي نام برده و گناه ان را به گردن اختلاف زماني ، تآخير هواپيما و عامل انساني بيندازند !!

شماره ۷ - تصوير مشخصات پرواز ۶۵۵
و اما قبل از شليك ...
۶ - كرامت انساني ! : بر خلاف شخصيت متزلزل و ماجراجويي كه در عالم واقعيت به " ويل راجرز " اتلاق مي شود ، در اين فيلم سعي مي شود با ترفندهايي حساب شده همه آن ها رو بر عكس جلوه داده و كاراكتر پرسوناژ اصلي فيلم را انساني رئوف ، مهربان ، واقع گرا و هوشيار معرفي نمايند . سازندگان فيلم براي ترسيم خصوصيات فرماندهي هوشيار ، با افزودن ديالوگي مبني بر زير چشم قرار دادن هواپيماي گشت دريايي پي تري اف به زير دستانش اين خصيصه رو به تمايش گذاشتند . و اما براي قلب رئوف او هم صحنه دعوت به سكوت همكارانش كه مرتب حمله قريب الوع اف - ۱۴ ايراني رو متذكر مي شدند و او با خونسردي منتظر تماس در اخرين لحظه بود .. شخصيت خوب داستان رو تطهير كردند ! اوج دراماتيك فيلم صحنه اي بود كه فرمانده مهربان با كلنجار رفتن با وجدان خويش و به كمك كارگردان فيلم كه با بهره گيري از اصل " فاصله گذاري " برشت كات به چهره همكار زده و از زبان او نداي وجدان فرمانده را به سخن وا مي دارد .. !!! و با تآكيد بر اين جمله كه .. من وظيفه نجات جان همكارانم رو دارم ، آب پاكي توبه رو به روي اعمال دد منشانه او مي ريزند ! و او متقاعد مي شود كه بايد كاري كرد .. تصوير شماره ۸ لحظه سخت تصميم گيري رو با شكستن مداد به سان فيلم هاي هندي به اوج مي رساند !!

تصوير شماره ۸ - مبارزه با نداي وجدان !!
بعداز شليك دو فروند موشك هم بهترين فرصت براي به تصوير كشيدن قلب مهربان كاپيتان است . او با قرار دادن انگشت خود بر روي دگمه قرمز " خنثي ساز موشك ها " سعي مي كند به مردمان جهان بفهماند تا ثانيه اخر به فكر هدف بوده است .. ! اين حركات و ادا ها كه به كمك يكي از معتبر ترين سازمان هاي مستند سازي به تصوير كشيده شده است ، زماني خنده دار جلوه مي كند كه ثابت مي شود رادار ناور وينسنس قابليت تشخيص چندين هدف متحرك رو دارد .. و مختصات هواپيماي ايرباس صد در صد به وسبله سيستم " آي اف اف " شناسايي شده بود ! و اين جاست كه بيننده از تلاش سازندگان فيلم فوق احساس تنفر مي كنه .. و پي به معادلات سياسي و دنياي كثيف زد و بندهاي سياسيون مي بره ..

پايان بخش اين فيلم سراسر دروغ و نيرنگ ، تصوير اشگ قهرمان است .. ! كه از ناراحتي به خود مي پيچد .. و حتي گريه مي كند .. تا به افكار عمومي و ماليات دهندگان آمريكايي القاء كنه كه فرماندهان نظامي نرم چون ابريشم و سخت چون پولاد هستند .. !!


بپا خيز قهرمان .. ملت در انتظارت است تا استقبالي پرشكوه از تو فرزند راستين آمريكا به عمل آورد ! مدال شجاعت ات براي نصب به سينه ستبر و پر افتخارت ثانيه شماري مي كند .. ! بپا خيز قهرمان
از دروغ و ريا تا واقعيت ...
اما واقعيت چيز ديگري است . بدون مقدمه نظر شما رو به نوشته يك افسر قهرمان و تحصيل كرده پدافند كه دوران خدمتش رو با افتخار در جبهه و خارج از كاشانه گذرونده جلب مي كنم .. جعفر خان مي گويد :
با سلام حضور جناب مدرسی عزیز و دوست داشتنی و گرامیداشت یاد و خاطره شهدی این پرواز مطالبی چند در مورد این اقدام بزدلانه رو به سمع تون می رسونم:
اول از همه نیروهای پدفندی و راداری با مشاهده تحرکات یک پرنده به راحتی می توانند نوع هدف و متخاصم بودن اون رو تشخیص بدهند جنگنده ای که برای شکار یک ناو میره هیچ وقت از ارتفاع بالا برای پرواز استفاده نمی کنه مخصوصا" این که بخواد با موشک هارپون به شکار ناو بره اصلا" نیازی به ارتفاع بالا برای حمله نداره پس توچیه اونها در خصوص اشتباه در تشخیص هدف کاملا" غیر منطقی و احمقانه است.
دوم اینکه برای رهگیری و سرنگونی یک هدف مولفه هایی وجود داره اون هم این است که آیا اون هدف تهدید است آیا مال کشور دشمن و طرف درگیر ما در جنگ است آیا هدف متخاصم است آیا یک هدف مرتکب خطا در ورود به مرز ها شده و بسیاری از مولفه های دیگر که شلیک به یک هدف ناشناس رو دشوار و غیر ممکن می کنه اشتباهات راجرز و فراموش کاری او در این بوده که اولا" در آب های سرزمین ایران بوده دوم اینکه زیر یک کریدور پرواز بین الملی به طور احمقانه ای نتونسته تشخیص بده که هدف غیر نظامی است با توجه به مولفه های مورد نظر و عدم هشدار و اسکورت هدف نیز ثابت می کنه این احمق وحشی قصدی جزء یک جنایت رو نداشته سیستم های ضد حمله ناو های آمریکایی به راحتی می تونند نوع و میزان خطر رو تشخیص بدهند در قدیمی ترین سیستم اونها یعنی سامانه کنترل آتش هاک وقتی هدف تهدید موثری برای سکو نباشه سریع یک هدف پرخطر دیگه رو برای انهدام انتخاب میکنه و اون هدف رو تا زمان عدم خطر از ذنج شلیک خارج می کنه.
در کل شلیک دو موشک ضد هوایی استاندارد مارک 60 برای انهدام یک هدف غیر موثر کاری جزء حماقت نیست و هدفی جزء کشتار نداره خدمه ناو می تونستن با شلیک توپ های ضد هوایی برد بلند یا همون خط آتش محافظت از حریم ناو ایرباس ایران رو متوجه به حضور در حریمشون کنند تا خلبان با آگاهی از خطر درگیری نظامی به بندر عباس مراجعت می نمود اونها این کار رو هم نکردند و مثل یک کابوی فقط به کشتن فکر کرده و هیچ ارزشی برای جان انسانهای قائل نبودند در کل برای اونهایی که سررشته ای در پدافند و اصول اون دارند این مستند یک طنز احمقانه در توجیه این جنایت آمریکایی ها نیست همونطور که جناب مدرسی به این موضع اشاره کرده اند ولی چه میشه کرد در مورد خطای پرسنل ناو این قضیه جزء یک عمد نیست همه آیتمها نشان از عمدی بودن این قضیه داره که سعی شده یک جورایی توجیه بشه . حیف در اواخر جنگ ما فرصت این رو داشتیم تا یک P-3 نیروی دریایی آمریکا و یک RF-6 اونها رو بکشیم پائین که در لحظات آخر بدلیل نقص در ژنراتور سیستم کنترل آتش شلیک ناموفق موند و داغ انتقام مردم بیگناه بر دل ما همچنان باقی ماند تا روزی که انتقام اونها رو بگیریم.
یا حق
وقتي از اين افسر متخصص خواهش مي كنم اطلاعات تكميلي در اختيارم بگذارد ، مي نويسد :
مدرسی عزیز و عرض خسته نباشید .اقعیتش من امروز سه شنبه پاسخ کامنت رو دیدم ولی اگر باز هم نیاز باشه من در خدمت هستم. از باب پاسخ به دوستانی که ادعا کرده بودند که تامکت های و شکاری های ما در پوشش هواپیماهای مسافربری قصد حمله به اهداف نظامی داشته اند باید عرض کنم که آقایون وقتی تخصصی در زمینه ای ندارید مگه مجبورید اظهار نظر کنید مگر پرواز در زیر و روی یک هواپیمای مسافربری به همین راحتی است که با تنظیم تراتل موتورها و لم دادن خلبان شکاری انجام بشود جدای از این قضیه سیستم راداری یکپارچه ایجیس ناو آمریکایی در زمان خودش پیشرفته ترین بود و الان هم همینطوره از قابلیت های این سیستم IFF بسیار قوی که قادر به شناسایی تمام مدل های هواگرد متعلق به تمام کشورهای جهان رو داراست سیستم ضد حمله این سیستم ترکیبی از توپ های 110 و 70 و 50 با قابلیت کنترل یکپارچه راداری و الکترو اپتیکال و کاربری دستی است سیستم پالانکس مورد استفاده در این ناو نیز قابلیت هدف قرار دادن موشک های کروز را با هر سرعتی در هر زاویه ای را داراست. سیسصتم فوق توانایی تشخیص و تفکیک اهداف پروازی نزدیک هم که در سامانه مثل P-31 روسی فقط یک هدف واحد مشخص میشه و داراست یعنی تامکت ما در صورت پرواز در نزدیک زیر بالا یا هر نقطه ایرباس قابل تشخیص و شناسایی است. از باب خطر بودن تامکت ها در اواخر چنگ پروژه ای به نام بمب کت توسط شهید بابایی در حال پیگیری بود که بنا به دلایلی منجمله ریسک زیاد به نتیجه نرسید زیرا توانایی آیرو دینامیک تامکت برای شیرجه و استفاده از بمب های سقوط آزاد سری MK-8+ lkhsf kdsj تنها توانایی اونها در پرتاب بمب های BLU و JDAM و GBU می باشد که اونموقع امکان اون در کشور ما فراهم نبود استفاده از تامکت برای شلیک بمب سقوط آزاد حماقت محض است. در خصوص نظر برخی از دوستان در ضمینه اشتباهات سیستم ناو وینسنس همونطور که عرض کردم خدمه ناو وینسنس بدون توجه به قواعد رهگیری و شلیک اقدام به شلیک کردند در حالی که با اطمینان می گویم که سطح خطر ایرباس ایران در سیستم ضد حمله ایجس ناو در حد LOW بوده و حتی قفل راداری کاملی هم روش انجام نداده بوده قفل چون در صورت قفل راداری سیستم های ناوبری ایرباس دچار اختلال می شدند و خلبان در مکالماتش به اونها اشراه می کرده از آنجا که قفل راداری در فرکانس خود سبب اختلال در رادارهای هواشناسی و سیستم ناوبری می شود(تجربه شخصی) فقط در لحاظات آخر بوده که این ناو با وجود توانایی جهت اخطار پدافندی به هواپیمای ایرباس با وحشیگری تمام دو فروند موشک استاندارد مارک 60 رو به سوی هدفی شلیک می کنه که کاملا" مشخصه که روی رادار قابلیت مانور کمی داره در فیلم مذکور نشان می ده کنترلر شلیک دستش رو رو کلید انصراف شلیک گذاشته یکی نیست بگه مردک وقتی تامکت با سیستم راداری خودش توانایی هدف قرار دادن موشک اگزوست رو هم داره چطور متوجه شلیک دو موشک ضد هوایی نمیشه و راحت با حفظ سرعت و ارتفاع خودش مثل یک گربه مست به راه خودش ادامه میده این هم یک دروغ دیگه در مورد ادعا برای برنامه ریزی حمله به این ناو هم خدمت شما عرض کنم معمولا" حمله به ناوهای اینچنینی با تاکتیک های خاصی انجام میگیره مثل عملیات های ایضایی توسط تایگرها و حمله توسط تیم اصلی و بهترین هواپیما موجود برای این حمله فانتوم ئی هست زیرا با قابلیت پرواز مداوم در ارتفاع پائین و شلیک موشک هارپون و ماوریک بهترین گزینه است البته فانتوم ها ما در آن زمان قابلیت شلیک هارپون رو نداشتند اما قابلیت اونها در این نوع حملات انکار ناپذیره باید توجه داشت کدوم خلبان مغز خر خورده ای برای حمله با سرعت بسیار کم اوج می گیره بعد یکذره خلیج فارس رو نگاه می کنه و بعد تازه یادش می افته ای وای در 15 مایلی ناو باید بهش حمله کنه با در نظر گرفتن فاصله و هدف حتی به قول خودشون اگر ایرباس قصد انتهار داشت و هر چه قدر هم شیرجه تندی می زده باز هم ده مایل جلوتر با آب برخورد می کرده نه ناو خلاصه تمام ادعاهای مربوط به غیر عمدی بودن این قضیه کاملا" رد می شود دوستان عزیزی که شکی در این قضیه دارند با مدرک و مستندات علمی بهشون ثابت می کنم که این کار راجرز و دار و دسته خائنش عمدی بوده.
تشکر از بهروز عزیز و دوست داشتنی
با تشكر از جعفر خان گرامي .. توجه ان عده از دوستان محترم رو كه هنوز به امكانات ناو وينسنس پي نبردند را به مطلبي كه سايت وزين ميليتاري در اين باره درج كرده است ، جلب مي كنم .
نقش منافقين در ترويج شايعه ..
يك توضيح ضروري ...
باور كنيد خيلي دلم مي خواهد در باره گروهك " مجاهدين خلق " يا بهتره بگم " منافقين " بيشتر بحث كرده و مشاهدات خودم در باره آن ها و اعمالي كه از بدو پيروزي انقلاب انجام داده اند تا حالا رو با جزئيات براي نسل جوان امروزي تعريف كنم . ضمن اين كه مجبورم بار ديگر جمله كليشه اي ام رو تكرار كرده و عرض كنم : همه اون هايي كه با من نشست و برخاست دارند و كساني كه من رو مي شناسند خيلي خوب مي دونند كه كلآ در زندگي ام آدم كينه اي نبوده و نيستم . و از سياست و سياست بازي متنفرم اما آن چه باعث نفرت من از سران منافقين شده است ، صرفآ عملكرد آن ها در جنگ و كشتار سربازان بي گناه و مظلوم ما در جبهه ها ، و همكاري با صدام جنايتكار است . كه هر وقت يادم مي افتد بدجوري آتش مي گيرم ! خيلي ها به من خرده مي گيرند كه چرا گاهي اوقات خواسته يا ناخواسته وارد مباحث سياسي مي شوم !؟ ضمن تشكر از همه اين عزيزان ، تآكيد مي كنم .. اصلآ راغب ورود به اين حيطه نيستم . اما گاهي در مسير اطلاع رساني يا تحليل مسايل هوانوردي ناخواسته مجبور به افشاي چهره جنايتكارانه اين گروهك مي شوم . يادمه روزهاي اول جنگ هنوز نقاب از چهره سران منافقين برداشته نشده بود ! و آن ها آزادانه فعاليت هاي حزبي خود رو انجام مي دادند . بعد از حمله نا جوانمردانه صدام به ايران كه در اجراي طرح گسترش به مشهد رفته بودم ، در اكثر خيابان هاي شهر جوانان طرفدار اين گروهك رو مي ديدم كه مشغول فروش نشريه ارگان رسمي خود بودند ! و با حررات در باره اهداف و آرمان هاي مردمي گروه خود اغلب با بچه حزب الهي ها به بحث مي پرداختند .. آن ها خودشون رو اصطلاحآ " ميليشيا " مي ناميدند .. بعدش نمي دونم چي شد كه در اوج درگيري با عراق ، آن ها ترور هاي خودشون رو شروع كردند .. ! و عملآ جبهه ديگري رو در داخل كشور گشودند ! شدت ترور ها بقدري زياد بود كه امنيت از جامعه سلب شده بود . ابتدا سراغ مسئولان بلند مرتبه نظام رفتند .. بعدش يقه مردم عادي رو به بهانه همكاري با رژيم يا حزب الهي بودن گرفتند .. و همه رو به شديدترين وجهي به قتل رسوندند .. و به اين ترتيب گروهي كه خود رو در پيروزي انقلاب شريك مي دونست .. و حتي رجوي رو به عنوان كانديداي نخستين رئيس جمهور معرفي كرده بود ، عملآ پشت به مردم كرد .. !
بزرگ ترين خيانت منافقين
بقيه ماجرا ها رو همه مي دونند . و نيازي به توضيح نيست .. يادمون نرفته كه همين " رجوي " در اوج روزهاي جنگ با افتخار به دامن ارباب خود صدام جنايتكار پناهنده شد . و كلي اطلاعات مهم رو براي ضربه زدن به كشور در اختيار دشمن قرار داد . در ادامه كار به جايي رسيد كه علنآ تفنگ به دست گرفته و با حضور در جبهه هاي جنگ و با پوشيدن لباس مقدس سربازان ايراني به حيله و تزوير به ان ها نزديك شده و سپس در كمال بي رحمي همه آن ها رو به رگبار مي بست ! يا در جريان فرار از كشور ديديد كه چگونه ناجوانمردانه ايستگاه هاي حساس رادار را در پايگاه هاي هوايي دستكاري كرده و از كار انداختند ! اما هر كاري كردند نتوانستند به ارباب ديوانه خود كمك نموده و كفه ترازوي پيروزي ها رو به نفع دشمن سنگين كنند ! با رو شدن دست منافقين و سركوب هوادران اغفال شده آن ها در داخل كه نقش ستون پنجم رو براي دشمن ايفا مي كردند ، كار كاسبي رجوي و ياران جنايتكارش تقريبآ تعطيل شد ! اين اتفاق در مقطعي رخ داد كه نيروهاي رزمنده ايراني با همدلي و پشتكار و حمايت مردم شريف كشور ضربه هاي سختي به صدام وارد كردند .. ! رئيس جمهور رواني عراق كه با فتح دهكده اي كوچك در نوار مرزي ، كلي سر و صدا به راه انداخته و براي تبليغ قدرت نظامي اش از خبرنگاران خارجي دعوت به بازديد مي نمود ؛ وقتي در مقابل عمليات هاي متهورانه ارتش مقتدر ايران به ويژه نيروي هوايي پايگاه هاي استراتژيك و حساس اش رو نابود ديد .. ! و يا وقتي حاميان قدرتمند غربي اش كه با مجهز ترين جنگ افزار ها و آواكس هاي مستقر در عربستان ، نتوانستند در مقابل تاكتيك و طرح هاي عملياتي ايران مقابله كنند ، وارد فاز ديگري در جنگ شد !! و آن چيزي نبود جز ترويج شايعات بي اساس با هدف كم جلوه دادن عمليات هاي مهم ارتش ايران .. ! از سوي ديگر كشور آمريكا كه با تمام ساز و برگي كه در حمايت از صدام به كار برده بود وقتي احساس كرد قادر به تغير موازنه جنگي نيست و ارتش قهرمان ايران مرتب به افتخارات و پيروزي هاي متعددي دست مي يابد ، اين بار با زباني ديگر وارد كارزار شد !
و اما .. حضور تامكت پشت ايرباس !
با يك مثال روشن ابعاد حضور اف - ۱۴ در پشت هواپيماي ايرباس پرواز ۶۵۵ را بيان مي كنم . شما اگه از هر ده نفر ايراني در باره " حضور تامكت پشت ايرباس " بپرسيد ، قطعآ هشت نفر از آن ها اين شايعه رو شنيده اند ..!! به نظر شما اين عجيب نيست !؟ و از آن جا كه اغلب مردم عادي اطلاعي در باره مسايل پروازي ندارند ، ممكنه بيش از شش نفر از آن ها قضيه رو باور كنند ! اگر بپذيريم در يك جامعه اماري بايستي همه جوانب بررسي شود ، مسلمآ صرف عدم آگاهي از صنعت هوانوردي نمي تواند عامل اصلي قبول اين شايعه نزد مردم ايران باشد . بدون تعارف مي گويم .. عدم شفاف بودن نظام جمهوري اسلامي در اطلاع رساني به موقع ( فرقي نمي كنه سوانح ملي باشد يا عمليات هاي افتخار آميز ) مي تواند عامل مهمي در قبول انواع شايعات نزد هموطنان باشد ! به عبارت ساده تر ، پاشنه آشيل ما مي تونه از اطلاع رساني ها باشد . اما اين كه چگونه چنين شايعه كذبي در سراسر ايران به سرعت پخش مي شود و حتي بعضي از روشنفكران و تحصيل كرده هاي ما هم چشم بسته آن را مي پذيرند ، ريشه در يك كار دقيق و سازماني دارد . يعني اين كه نمي شود مسئوليت آن را به گردن تعداي مخالف نظام و حكومت انداخت ! قضيه زماني جالب تر مي شود كه هيچ يك از مقامات رسمي و غير رسمي آمريكايي و حتي خدمه ناو وينسنس هرگز در توجيه اعمال جنايتكارانه خود به اين موضوع اشاره نكردند ! فراموش نكنيم كه آمريكايي ها خيلي آسمان و ريسمان بافتند تا به وسيله غول تبليغات خود شليك دو موشك رو خطاي انساني قلمداد كنند ! اما با وجود اين ، متآسفانه مي بينيم كماكان هنوز هم عده اي سعي دارند به همه بقبولانند .. اف -۱۴ پشت هواپيماي مسافربري وجود داشت !! يا اين كه اولش بوده بعد فرار كرده است !! به نظر شما ريشه ترويج اين شايعات كجاست !؟ شايد باورتون نشه .. از زماني كه سايت ام رو راه اندازي كردم مرتب خوانندگان محترم در باره حضور تامكت پشت ايرباس پرواز ۶۵۵ سوال مي كردند .. وقتي با صادقانه سعي مي كردم با دليل و منطق به آن ها گوشزد كنم كه اين سخنان شايعه اي بيش نيست ، احساس مي كردم كه قانع نشده اند ! اما وقتي مستند بازسازي شده اين حادثه دردناك رو كه سازمان نشنال جئوگرافي ساخته بود مشاهده كردم كه هيچ اشاره اي به اين موضوع كذب نكرده است ، با زحمت و تلاش فراواني ان را ارايه دادم .. اما همان گونه كه شاهد هستيد ، باز هم عده اي روي نظر قبلي خود هستند .. و ادعا مي كنند كه مرغ از اول يك پا داشته است !! چرا ..!!؟؟
واقعيت در يك كلام .. !
راستش رو بخواهيد قصد داشتم مفصلآ در باره نقش آمريكا و ترس و وحشتي كه بعد از حمله ايران به فاو در زمستان سال ۱۳۶۴ انجام داد و طي عمليات افتخار آميز والفجر هشت آن را به تصرف خود در اورد ، بنويسم . اما به دليل طولاني شدن از خير اين بخش گذشته و فقط به اين مسئله اشاره مي كنم .. بعد از عمليات هاي افتخار اميزي كه ايران انجام داد و صدام مفلوك هر روز ضربه اي سخت متحمل مي شد ، نوكران او يعني همان سران منافق از ترس عصبانيت ارباب و قطع جيره به فكر نفاق ديگري افتادند .. و براي خوش خدمتي به صدام شايعه وجود تامكت رو با برنامه به سر زبان ها انداختند .. و از آن جا كه كمتر كسي از جزئيات عمليات هاي افتخار اميز ارتش در عراق و حتي حادثه پرواز ۶۵۵ خبر داشت ، طرح ناجوانمردانه منافقان به راحتي سازمان دهي شد و بر سر زبان ها افتاد .. اما مضحك تر از همه با وجود عدم اعلام امريكا يا همين سازمان نشنال جئوگرافي در باره حضور تامكت .. باز هم مي بيني تك و توكي از اين انسان هاي مفلوك و خود فروخته پيدا شده و با قاطعيت سعي در اثبات وجود اف - ۱۴ را در پشت اير باس دارند .. البته حساب اين افراد خود فروخته با آن عده از خوانندگاني كه براي اطلاع پرسش خود را مطرح مي كنند به كلي فرق دارد .. ! در پايان حسن ختام اين قضيه رو با درج كامنتي از فريد برات پور عزيز فرزند خلبان قهرماني كه ليدر عمليات تاريخي حمله به پايگاه الوليد بود جلب مي كنم .. مخصوصآ به جمله پاياني خبر كه از قول اين خلبان شجاع درج شده است ..
متن خبر:
امير سرتيپ احمد مهرنيا، از بازنويسي و تكميل كتاب "اچ3"، درباره انجام یکی از بزرگترین عملیاتهای هوایی دنيا توسط خلبانان جمهوري اسلامي ايران، خبر داد و گفت: اين اثر كه "حمله به الوليد" نام گرفته، به همت انتشارات سورهمهر منتشر شده.
مهرنيا اظهار داشت: قصد داشتم 140 خاطره از اقدامات خلبانان ارتش را در آغاز جنگ تحميلي گردآوري كنم كه به صورت اتفاقي، كتاب "اچ 3" را مطالعه كردم و تعداد زيادي اشتباه تاريخي و اسنادي در آن پيدا كردم.
وي ادامه داد: پس از مشورت با معاونت فرهنگي سازمان عقيدتي سياسي ارتش، با 30 نفر از خلبانان حاضر در عمليات "اچ3" گفتوگو كردم و با تكيه بر اطلاعات مندرج در دفتر پرواز آنان و مدارك موجود در كتابها و مجلات مختلف درباره عمليات "اچ 3"، تدوين كتاب "حمله به الوليد" را به پايان رساندم.
اين خلبان دوران دفاعمقدس، عمليات "اچ3" را يكي از ماموريتهاي پروازي طولاني در دنيا معرفي و تصريح كرد: كتاب "حمله به الوليد"، به صورت مستند تدوين شده، اما خاطرات خلبانان حاضر در عمليات "اچ3" هم در آن بازگو شده است.
احمد مهرنيا در پايان گفت: اين كتاب، توسط انتشارات سورهمهر در دست انتشار است و گزيدهاي از آن هم در قطع پالتويي به همت انتشارات سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران (نشر آجا) به چاپ خواهد رسيد.
عمليات "اچ3"، یکی از بزرگترین عملیاتهای هوایی دنیاست. اين عملیات در فروردین ماه سال 1360، با هدف نابودي "پایگاه هوایی الولید" ارتش متجاوز صدام در مجموعه "اچ 3" (واقع در غرب عراق و نزدیک مرز این کشور با اردن)، توسط خلبانان نيروي هوايي ارتش انجام شد و در مجموع، بیش از 48 جنگنده دشمن منهدم شدند.
03
منبع خبر : ایبنا. " باشد كه با مطالعة اين كتاب از اشتباهات تاريخي دور بمانيم، خلبانان ايراني در هيچ عملياتي خودرادر زير هواپيماي غير نظامي پنهان نكردند. ليدراين عمليات تيمسار برات پور در پاسخ خبرنگاري كه پرسشگر احتمال عمليات تلافي جويانه جنگنده هاي ايران در برابر حملة عراقيها به شهرهاي ايران شده بودفرمودند: "ما مرد جنگيم،مردانه ميجنگيم. (برات پور.فروردين59) " .
در پناه ایزد منان پاینده و جاوید باشید .
بهروز مدرسی
این پست ساعت ۷:۱۵ دقيقه بامداد تاريخ هيجدهم تير ماه ۱۳۸۹ پایان یافت .
پاینده و برقرار باد ارتشیان دلاور و قهرمان ایران 

{
function anonymous()
{
function anonymous()
{
return enlargeWithSlideshow();
}
}
}" href="http://dc173.4shared.com/img/144132520/a1935f2d/Weblog-Archive-.jpg?sizeM=7">
![]()
![]()


جناب مدرسی سلام.چند روز قبل در خلوت به گذشته ها فکر می کردم و این که بقول قدیمی ها با این چشم های ریزمان چه چیز های درشتی در زندگی دیده ایم! بنظرم آمد ذکر یکی از آن ها خالی از لطف نباشد.همان طور که می دانید بنا بر ملاحظات سایت همیشه تلاش می کنم از تائید یا تکذیب افراد و شخصیت ها و ذکر شعار های رایج له یا علیه اشخاص و جریانات خودداری کرده و قضاوت را به خواننده ها واگذارم.سعی می کنم احساسات شخصی خودرا در مورد موضوعات مختلف نادیده گرفته و آن چه واقعا اتفاق افتاده است و با چشمان خویش دیده ام بازگو کنم.کوشش می کنم از قضاوت و تفسیر وقایع دوری جویم و با این کار فقط خاطره نویس باشم و نه مفسر وقایع معاصر.امیدوارم که خدا کمک کند و روسفید بیرون آیم.بازهم از الطاف جمع زیادی از خوانندگان سایت صادقانه سپاسگزارم و برایشان توفیق خدمت آرزو دارم. به 32 سال قبل بازمی گردم.روز های آتش و خون در بهمن ماه 1357 و بالا گرفتن آتش شورش های خیابانی در تهران و شهرستان ها.هم زمان در دو جا کار می کردم و تازه لیسانس گرفته بودم(خرداد57).یکسال از ازدواجم می گذشت.همسرم را بدلیل این که او هم کار می کرد فقط دو سه ساعت می دیدم و بیشتر با یادداشت های روی میز با یکدیگر ارتباط داشتیم!! شب ها از 11 شب در فرودگاه بودم تا 7 صبح و معاون ترافیک در هواپیمائی ژاپن بودم و عصر ها از ساعت 15 بعنوان مدیر داخلی در هتل تازه تاسیس هایت تهران(آزادی فعلی)به انجام وظیفه مشغول.کار بیشتر از امروز بود و با کمترین احساس کمبود حقوق و غیره فورا جای خودرا عوض می کردیم! روزهای سختتر از راه می رسیدند و دامنه جنبش مردم هر روز گسترده تر از روز قبل می شد.آتمسفر فرودگاه مهرآباد تهران هر شب سنگین تر از شبهای قبل می شد و همین طور در هتل هایت که قاعدتا مرکز تجمع رده های بالای اجتماع و نظامیان و شخصیت های دولتی و درباری بود.آمریکائی های مقیم ایران که ازهمه رده ها در ایران حضور داشتند بنا به توصیه سفارت در تهران تقریبا بدور هم جمع شده و از پراکندگی احتراز می نمودند.یکی از محل های تجمع همین هتل هایت بود.آن ها دیگر جرات نمی کردند در منازل خود مثل مواقع عادی زندگی کنند زیرا از غلیان احساسات عمومی وحشت داشتند و احتمال آسیب زیاد بود.روز ها را در لب استخر و تفریگاه های سه هتل شرایتون(هما)هیلتون(استقلال) و هایت(آزادی)می گذراندند، البته بیشتر زن و بچه ها، و مردان اغلب هنوز در محل کارهایشان بودند.از طرف سفارت بخشنامه شده بود که هواپیما های باری بسیار بزرگ مانند C5 و غیره برای بردن تدریجی خانواده ها و اثاثیه آن ها به تهران خواهند آمد و ترتیب سفرهارا اولویت بندی کرده بودند و تاریخ سفر هر خانواده مشخص شده بود.عده ای مستشار نظامی آمریکائی در مهرآباد و در ساختمان مخصوص ارتش آمریکا مستقر بودند و بکار رتق و فتق امور مربوط به خروج آمریکائیان مشغول بودند...خلاصه همه در تکاپو بوده و نگرانی در میانشان موج می زد.آنچه اسباب و لوازم قابل فروش بود به نازلترین قیمت ها ابتدا در میان نزدیکان ایرانی شان و سپس در کوچه و بازار به فروش رسید و دست و بالشان خالی شد و فقط ماند مقداری لوازم شخصی قابل حمل و مورد علاقه هر کس که تصمیم داشت با خودش به وطن ببرد.این ها را به سه هتل مورد اشاره منتقل و در اطاق هایشان جا سازی کرده بودند بنحوی که نمی شد قدم از قدم در اطاق ها برداشت!(تا یادم نرفته بگم که سفارت توصیه کرده بود برای سهولت در حفاظت همه در این سه هتل اقامت کنند). سراسر هتل پر بود از مامورین امنیتی خود آمریکائی ها و افراد ساواک ایران که بسیار دقیق اوضاع را زیر نظر داشتند.تقریبا مسافری بغیر از این ها نداشتیم.چند دستگاه مینی بوس نیز دائم میان سه هتل در تردد بود و جابجائی هارا انجام می دادند.رعب و وحشت نه تنها در هتل ما که در سرتاسر شهر سایه افکنده بود.دو سه شب قبل چند نفر از پرسنل هتل با هماهنگی قبلی برای چند ثانیه برقها را قطع کرده و تیم دیگری با چالاکی سه تصویر بسیار نفیس شاه - ملکه و پسرشان را که روی دیوار اصلی لابی بود پائین آوردند و برای همیشه از بین بردند! همین اقدامات که در حضور مقامات لشگری و کشوری انجام می شد، ترس و وحشت آنانرا صد چندان می ساخت و بوضوح می دیدند که محل به ظاهر امنی که به آن پناه آورده بودند هم چندان امن نیست و هرآن احتمال دارد خرابکاری توسط نیروهای انقلابی اتفاق بیفتد.شب 21 بهمن 57 در ایوان جلوی هتل که همکف خیابان بود حدود ساعت 22 با کامبیز پروانه مدیر کل وقت هتل که یک آمریکائی ایرانی تبار بود و حدود 2 متر قد داشت و از آمریکا برای این پست در نظر گرفته شده و به ایران آمده بود گفتگو می کردیم.زنش چند روز قبل از ایران خارج شده بود و خودش بتنهائی زندگی می کرد.به او گفتم نظرت در مورد اوضاع چیست؟ گفت تمام است! همین یکی دو روزه همه چیز تمام می شود و مملکت بدست طرفداران آقای خمینی خواهد افتاد! گفتم از کجا میدانید؟ گفت وقتی اینها به این سرعت در حال تخلیه ایران هستند چیز دیگری قابل تصور نیست.گفتم شما چطور؟ گفت من ایرانیم و در این جا خواهم ماند تا ببینم بعد چه میشود؟! این هتل تحویل من است و نباید میدان را خالی کنم.به او گفتم ظرف چند روز گذشته اعلامیه هائی به درودیوار هتل زده اند که شما را کلنل افتخاری سی آی ا معرفی می کند! و این بسیار خطرناک اشت زیرا بیم جانتان می رود.با خونسردی گفت بهر حال من یک هتلدارم نه سیاستمدار و اینها همه دروغهای بی سروته است(واقعا نفهمیدم بود یا نه!)...ولی چند روز پس از انقلاب وقتی در پارک فرح انموقع (لاله امروز) با آن قد بلند قدم میزد توسط یکی از کارگران بی معرفت هتل شناسائی و به مامورین انقلابی نشان داده شد و دستگیر و برای 28 ماه به زندان افتاد! پس از طی دوره زندان آزاد و از ایران رفت.واقعا اگر مامور امنیتی آمریکا بود به این راحتی آزاد می شد؟ بهر شکل روز 22 بهمن انقلاب بشکلی که همه همسن های من بیاد دارند به پیروزی رسید و مکان های مهم شهر یکی پس از دیگری بدست مردم افتاد.برای اطمینان از سلامت آمریکائیان سفارت آنها را برای 23 بهمن به محل اقامت سفیر دعوت کرد تا ظاهرا قوت قلبی باشد برای مواجهه با اتفاقات این یکی دو روزه.پس هیچ کدام در هتل نبودند ولی وسائل آن ها بود.شهر بهم ریخته بود و مقاومت های کوچکی در ساختمان های مهم دولتی مانند پادگانها - کاخها و رادیو تلویزیون انجام می گرفت و از دو طرف عده ای کشته و زخمی می شدند.قبل از ظهر 23 بهمن هزاران نفر از مردم کوچه و خیابان بدنبال شایعاتی که در اطراف زندان اوین دهان بدهان می گشت برای تسخیر این زندان بسمت آن روانه شدند.با اشغال روز قبل پادگان ها اسلحه زیادی دست مردم بود و بنا بضرورت زمان و نقش آفرینی نیروی هوائی کنترل دستجات مردم در نقاط مختلف شهر بدست همافران بود.حدود دو هزار نفر از شهروندان تهرانی با انواع سلاح های سرد و گرم و بدون فرماندهی واحد در راه رسیدن به زندان اوین به چهارراه پارک وی(چمران فعلی) رسیدند.با دیدن ساختمان عظیم هتل آزادی شایعه ای دهان بدهان گشت...از زندان اوین تونلی به زیر زمین این هتل وجوددارد که برای بیرون بردن اجساد زندانیان طراحی و ساخته شده است!!!
برای این که ورود به زندان با حداقل خسارات جانی و مالی باشد بهتر است اول هتل را اشغال کنیم!!
سیل جمعیت بطرف هتل سرازیر گردید.جماعت عظیم مردم دم درب ورودی هتل رسیدند.یکی فریاد زد اینجا رئیس کیه؟ من و تعدادی از رفقا بسمت درب ورودی هتل آمدیم و چشممان سیاهی رفت.ناگفته نماند که برای همرنگ شدن با جماعت و عدم تحریک آنها ناچار شده بودیم کراوات ها را درآورده و تکه پارچه سبزی را به بازوی راست خود ببندیم و ظاهر انقلابی بخود بگیریم.من پیشاپیش سایر همکاران به در رسیدیم.همافری ژولیده و دختری از میان مردم از بقیه جدا شده و برای مذاکره بمن نزدیک شدند.گفتم دوستان ماهم مثل شما اهل همین شهر هستیم و از شما جدا نیستیم ولی اینهم اموال مردم است و ما مسئولیت داریم از آن حراست کنیم!اگر چیزی را منطقی بخواهید بشما خواهیم داد ولی اگر قصد تخریب داشته باشید مقابل شما خواهیم ایستاد!!یکی از آن میان فریاد زد شاه کلید دست کیست؟ معلوم شد راهنمای او یا خودش از کار هتل سررشته داشت.گفتم دست من است...گفت بده! گفتم اجازه ندارم! ناگهان صدها نفر در چشم برهم زدنی من و همکارانم را مثل پر کاهی به دیوار کوبیده و وارد لابی هتل شدند.حدود یکساعت زلزله ای با 10 درجه ریشتر هم نمیتواند خساراتی آنچنان بزرگ به هتل و اطاقهایش وارد کند!!تمامی 500 و اندی اطاقهای هتل را یا با لگد و یا با شلیک گلوله و یا با وسائل دیگر باز کرده و اموال درون آنها را بهم ریختند.پس از اینکه کار شخم زنی اطاقها پایان گرفت به تصور اینکه ما آمریکائیها را جائی در همین ساختمان مخفی کرده ایم از بیرون هتل را محاصره کرده و با اسلحه گرم از چهار طرف بسوی ساختمان هتل شلیک کردند!هزاران جای گلوله یادگار اینروز بر بدنه این هتل تازه ساخت و تازه تاسیس بود!قبل از اینکه هتل را از چهار طرف به رگبار ببندند با اخطار قبلی همه کارکنان را که تعدادشان به سختی به 50 نفر می رسید از هتل خارج کردیم و همگی در لابلای ماشینهای پارک شده محوطه روبروی هتل دراز کشیدند و ساعتی در نگرانی و ترس شدید در حالیکه گوشهای خودرا گرفته بودند متوحش از تیراندازی انقلابیون بودند.بتدریج صداها کم و کمتر شدند و ما ترسان و لرزان از زمین بلند شده وبا قدمهای آهسته بسمت لابی رفتیم.محشر کبری بود.همه چیز بهم ریخته بود و افراد فرصت طلب زیادی را دیدم که ساکهای پر از لوازم مسافرین هتل را با عجله از آنجا خارج می کردند.در این بلبشوئی که بنظر من عده ای آشوب طلب با قصد قبلی راه انداخته بودند و هدفشان بیشتر سوء استفاده بود، بخوبی به این اهداف دست یافتند و توانستند از احساسات پاک مردم انقلابی سود ببرند.خیلی روشن بود مردمی که شهید در خیابانها داده بودند هرگز بدنبال سودجوئی مادی نبودند و این اوباش و دزدانی بودند که با یورش مردم به زندانها همراه زندانیان سیاسی آزاد شده و دنبال مطامع خود بودند.بارها افرادی را دیدم که از طبقات بالا فی المثل کفش اسکی و چوب اسکی با خود می بردند! خوشبختانه یکی دو خانمی که مثل یک جوجه ترسان گوشه اطاقهایشان کز کرده بودند واین صحنه های ترسناک را نظاره می کردند هیچگونه آسیب و آزاری ندیده بودند و این میرساند که بودند تعداد بسیار زیادی از مردم پاک و مومن که اجازه نداده بودند به اینها دست درازی شود.بهر شکل در حدود ساعت 16 غائله ختم شد و ما ماندیم و آواری بنام هتل هایت تهران.دوستان عزیزم آقایان ایرانی تهرانی - آشور - جعفریان - رضا ناصر - خانمها قندی - شیرین بنی احمد - آقایان هوشیار مریخ - خلج و سایرین را بیاد می آورم که چه زحماتی کشیدند و چه مذاکراتی انجام گرفت تا این سرمایه ملی بیشتر از این دچار انهدام نگردد و بازهم محل امنی باشد اینبار برای سردمداران انقلابی دولت ایران و میهمانان ایرانی و خارجی آنها.بسرعت جلسات مهمی تشکیل گردید و آقای جعفریان بطور موقت بعنوان مدیر کل منصوب گردید تا کار ها به مجرای طبیعی خود بازگردند.قبل از آن شورائی از کارکنان هتل تشکیل شد و همین شورا رای به انتصاب آقای جعفریان داد.بسرعت کار باز سازی شروع شد.خاطرم هست که با پول آنروز حدود سه میلیون تومان فقط شیشه به پنجره ها انداخته شد! و همینطور سایر خرابیها ظرف دو سه ماه مرمت گردیدند.نیم طبقه بالای لابی هتل را تخلیه کرده و تخت زدیم تا نیروهای انقلاب که شبها و در خیابانهای شهر تا سحر بکار زدوخورد با ضد انقلاب مشغول بودند برای تعویض پست و استراحتی ولو کوتاه مدت در اینجا مستقر شوند.یک تیر بار فردای روز پیروزی انقلاب در بالکن کوچکی که در ضلع جنوب شرقی ساختمان قرارداشت استقرار یافت تا هم شبها بکار گرفته شود و از هتل محافظت نماید و هم از نظر روحی و روانی پشتیبانی برای کارکنان و میهمانان باشد.البته به تعداد کافی پاسداران کمیته های مردمی نیز بکار حراست از هتل می پرداختند.
میهمانان آمریکائی پس از این یورش عظیم به هتل بسرعت در ساختمان سفارت استقرار یافتند و سرعت تخلیه آنان از ایران شدت گرفت و در اندک زمانی همگی رفتند.این شبها را هرگز فراموش نمی کنم و نطقهای نخست وزیر دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان را که شبها در تلویزیون لابی گوش می دادیم.ابراز نگرانیهای وی از سر پیچی از دستورات دولت و غیره.بنظر ما که جوان بودیم و تابع احساسات وطن دوستانه و خسته و ملول از سالها دیکتاتوری، باید صبور می بودیم تا مشکلات خاتمه یابند و مملکت روی چهار چرخ خود قرار گیرد.من مدیر شب بودم.نگران حفاظت از هتل بودیم.قرار شد مسلسلی تهیه شود و یکی دو نفر که سربازی کرده و به باز و بسته کردن اسلحه وارد، شبها به دیگران آموزش بدهند! تا در موقع لزوم با بدست آوردن چند قبضه سلاح از هتل دفاع کنیم.باور کنید هیچکس به فردای خود و محل کارش اطمینان نداشت.شبها گاهی همراه پاسداران مستقر در هتل و در تاریکی شب بی سروصدا به دره های اوین برای سرکشی می رفتیم و چه وحشتی داشت این سرکشی ها!چشم چشم را نمی دید و صدای گلوله های پراکنده از گوشه و کنار بطور مداوم بگوش می رسید.در دو سه هتل بزرگ شهر وضع به همین منوال بود و شبها با یکدیگر تبادل اطلاعات از سطح شهر می کردیم.یکشب بنا به شایعاتی که در شهر پیچیده بود مامورین ساواک که گویا دست از مقاومت برنداشته بودند بصورت هماهنگ به صداوسیما در خیابان پهلوی سابق حمله کردند.شب بسیار سخت و دلهره آوری بود که صدای شلیک تا 6 صبح ادامه داشت و لحظه ای قطع نشد.بدلیل نزدیکی صداوسیما به دو هتل هیلتون و هایت وحشت سراپای ما را گرفته بود و حتی نتوانستیم یکساعت استراحت کنیم.به تعدادی از خانمهای همکار که راهشان دور و مسیرشان ناامن بود اطاق داده بودیم تا شبها همانجا بخوابند و جانشان در خطر نیفتد.شبها از ساعت 23 مجبور بودیم کلیه چراغهای هتل را خاموش کنیم با این استدلال که از بیرون خطری متوجه ساختمان نشود و همین باعث ترس و وحشت مضاعف می شد ولی چاره ای نداشتیم زیرا که در سطح شهر ساختمانهای دیگر هم همین وضع را داشتند.بهر حال این روز و شبهای بسیار سخت سپری شدند و بتدریج از روزهای آخر اسفند 57 اوضاع نرمال تر شد و کارها اگر چه کند ولی براه افتادند .کم کم عروسیها سر گرفت و عده ای جرات کردند برای ازدواج فرزندانشان سالنهای هتل را به اجاره بگیرند ولی یادم هست بدلیل عدم اطمینان به خیابانها در شب، مراسم را حدود ساعت 22 خاتمه می دادیم تا مردم راحت تر به خانه هایشان برسند. یادم هست بدلیل تازه کار بودن اغلب مردم در استفاده از اسلحه یکشب حوالی ساعت 2نیمه شب با صدای وحشتناک تیر از خوابی که بطور نیمه بیدار و روی مبل لمیده بودم پریدم! در تاریکی متوجه شدم از طبقه بالای لابی صدای ناله می آید.همراه دو نفر بسرعت به طبقه بالا رفتیم.در نور چراغ قوه متوجه شدیم که یکی از پاسداران کمیته های مردمی که پس از نگهبانی برای خواب به هتل آمده بود، پیش از خواب هوس می کند همانطور که لب تخت نشسته بود،گلوله ای از کلت خود خارج نماید!!از آنجائیکه اصلا مهارتی در این موضوع نداشت و در واقع قصد تمرین داشت، گلوله شلیک شده و کف دست راست و انگشت شصت پای راست او را بهم دوخته بود!! بماند که برای نجات او از درد شدید و مداوای اساسی اعضای آسیب دیده بدنش چه کشیدیم.بهر حال آن جوان دو سه روز در بیمارستانی در تجریش مداوا و شکر خدا نجات پیدا کرد.بسیاری از همکاران آنروز های ما در هتل پس از سپری شدن آن ایام دشوار هر کدام بدلائلی عزم سفر کردند و بلحاظ بین المللی بودن فن هتلداری و شناخت نسبت به عوامل اجرائی هتل در کشورهای دیگر، توانستند در هتلهای بین المللی مصدر مقامها و پستهای مهمی شوند و برای ایران افتخار کسب کنند.آقای رضا ناصر دوست بسیار گرامی تا مدیر کلی هیلتون ژنو رسید.اقای جعفریان بعنوان مدیر کل یکی از بزرگترین هتلهای استانبول ترکیه انتخاب شد ، آقای آشور که از اقلیتهای مسیحی و همسر انگلیسی داشت در کشور انگلستان مصادر مهمی در هتلهای لندن کسب نمود و سایرین نیز بهمین ترتیب.انشااله هر کجا هستند موفق و پیروز باشند.یاد و خاطره شانرا همه ساله در روزهای سالگرد انقلاب گرامی میدارم.

منتظر مطلب تحليلي جناب علي اصغر صفري در سالگرد اين حادثه باشيد
مطالب خواندنی
پیشنهاد دو پست دولتی توسط احمدی نژاد ( اینجا )
چگونه به جای دختر خارجی ، برادر پاسداری را تحویل ام دادند !! ( اینجا )
شوخی با حاج آقا در جبهه ! ( اینجا
http://www.oldpilot.ir/



No comments:
Post a Comment